sometime

/ˈsəmˌtaɪm//ˈsʌmtaɪm/

معنی: سابقا، گاهگاهی، یک زمانی، یکوقتی
معانی دیگر: یک چند، چند صباحی، مدتی، چند روزی، زمانی، روزی، یک وقتی، مدتی

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: at some indefinite or unspecified time.
متضاد: never
مشابه: eventually

- His shoes are here so he must have arrived sometime.
[ترجمه گوگل] کفش‌هایش اینجاست، پس حتماً زمانی رسیده است
[ترجمه ترگمان] کفش های او در اینجا هستند بنابراین او باید یک زمانی به اینجا رسیده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She will arrive sometime.
[ترجمه رزا] او یک وقتی میرسد
|
[ترجمه گوگل] او یک زمانی خواهد رسید
[ترجمه ترگمان] او یک زمانی خواهد رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: at a time in the indefinite future.
متضاد: never

- Please come visit sometime.
[ترجمه گوگل] لطفا یه وقتایی تشریف بیارید
[ترجمه ترگمان] خواهش می کنم یه زمانی بیای اینجا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: former.

- the sometime chairman of the board
[ترجمه سید عباس حسینی] رئیس سابق هیئت مدیره.
|
[ترجمه گوگل] زمانی رئیس هیئت مدیره
[ترجمه ترگمان] رئیس زمانی هیات مدیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. sometime in 1981 or 1982
یک زمانی در 1981 یا 1982

2. a sometime professor of history at a nearby unviersity
کسی که مدتی در یک دانشگاه مجاور استاد تاریخ بود

3. until sometime after midnight
تا پاسی پس از نیمه شب

4. i'll call you sometime next week
روزی در هفته ی آینده به تو تلفن خواهم زد.

5. it took him sometime to orientate himself to his new job
مدتی طول کشید تا با شغل جدیدش سازگار شد.

6. good and ill are sometime mixed
نیکی و بدی گاهی در هم آمیخته اند.

7. i'll read that book sometime
روزی آن کتاب را خواهم خواند.

8. a newspaper editor and a sometime military officer
سردبیر روزنامه که چند صباحی افسر ارتش بود

9. he hadn't had a fuck for sometime
(سنایی) مدتی بود تا که گای نداشت.

10. this law has been suspended for sometime
این قانون مدتی است که به حالت تعلیق در آمده است.

11. after the accident, she was comatose for sometime
پس از تصادف مدتی در اغما بود.

12. onions have once again been scarce for sometime
مدتی است که دوباره پیاز نایاب شده است.

13. the relations between the two countries have been deteriorating for sometime
مدتی است که روابط بین دو کشور روبه خرابی می رود.

14. Drop over to our house for a visit sometime.
[ترجمه گوگل]گاهی برای بازدید به خانه ما بروید
[ترجمه ترگمان]یه روزی یه سری به خونه ما بزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He suggested we get together for a drink sometime. I said I'd like that, and we left it there.
[ترجمه گوگل]او به ما پیشنهاد داد که برای نوشیدنی دور هم باشیم گفتم من آن را دوست دارم و آن را همانجا گذاشتیم
[ترجمه ترگمان]اون پیشنهاد کرد بعضی وقتا با هم بریم یه نوشیدنی بخوریم گفتم که این را دوست دارم و آنجا را ترک کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Steel cans were introduced sometime during the forties.
[ترجمه گوگل]قوطی های فولادی زمانی در دهه چهل معرفی شدند
[ترجمه ترگمان]قوطی های فولادی مدتی در طول چهل سال معرفی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. His avant-garde music, sometime cousin to jazz, had limited appeal.
[ترجمه گوگل]موسیقی آوانگارد او که زمانی پسرعموی جاز بود، جذابیت محدودی داشت
[ترجمه ترگمان]موسیقی آوانگارد او، که زمانی عموزاده گرفته تا جاز بود، جاذبه محدودی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. We must have you over for dinner sometime.
[ترجمه گوگل]یه وقتایی باید شام براتون ببریم
[ترجمه ترگمان] بعضی وقتا باید بریم شام بخوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Give me a bell sometime next week, won't you?
[ترجمه گوگل]هفته بعد یه زنگ به من بده، نه؟
[ترجمه ترگمان]هفته دیگه یه زنگ به من بزن، مگه نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سابقا (قید)
before, heretofore, whilom, once, formerly, erstwhile, erst, previously, sometime

گاهگاهی (قید)
sometime, between times

یک زمانی (قید)
whilom, sometime, in former times

یکوقتی (قید)
once, sometime

انگلیسی به انگلیسی

• former, past
one day, at some indefinite time in the future; at some unspecified point in time
sometime means at a vague or unspecified time in the future or the past.
you can also use sometime to indicate what job a person used to have; a formal use.
quite a while

پیشنهاد کاربران

در زمانی نامشخص
بالاخره
آخرش
روزی
Sometime=زمانی
sometimes=بعضی اوقات
some time=اندکی زمان؛زمانی کوتاه
یه موقعی
زمانی، وقتی
دوستان sometime با simetimes و با some time فرق داره. حواستون باشه دارین اشتباه ترجمه میدین.
sometime = یک فرصتی، یک وقتی
sometimes= هراز گاهی
some time =مدتی
این سه تا، کاملا معانیشون با هم فرق داره
at some point
زمان کافی😏😜👍
at a time in the future or in the past, although you do not know exactly when
زمانی
بعضی وقت ها
یک زمانی
After some time an old man entered.
بعد از مدت کوتاهی یک مرد پیر وارد شد.
گهگاهی
مقداری زمان
حدودا - متوسط
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس