soothe

/ˈsuːð//suːð/

معنی: ارام کردن، ساکت کردن، تسکین دادن، تسلی دادن، استمالت کردن، دل بدست اوردن، دلجویی کردن
معانی دیگر: (با چاپلوسی یا چرب زبانی و غیره) استمالت کردن، دل به دست آوردن، نوازش کردن، (درد و غیره) تسکین دادن، آرام کردن، فرو نشاندن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: soothes, soothing, soothed
(1) تعریف: to make less angry, pained, distressed, or the like; calm or comfort.
مترادف: calm, comfort, console
متضاد: aggravate, agitate, annoy, disquiet, excite, ruffle, shake, vex
مشابه: allay, alleviate, appease, assuage, cheer, cure, ease, gentle, mollify, pacify, quiet, refresh, relax, settle, smooth, solace, tranquilize

- The mother soothed the child with comforting words.
[ترجمه گوگل] مادر با الفاظ دلنشین کودک را آرام می کرد
[ترجمه ترگمان] مادر کودک را با کلمات تسلی بخش آرامش بخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to lessen, ease, or relieve (pain, anger, or the like).
مترادف: alleviate, relieve, salve
متضاد: aggravate, irritate, jar
مشابه: allay, assuage, blunt, calm, dull, ease, lessen, mitigate, mollify, palliate, quiet, reduce, smooth

- Heat can soothe the pain of sore muscles.
[ترجمه گوگل] گرما می تواند درد عضلات دردناک را تسکین دهد
[ترجمه ترگمان] گرما می تواند درد ماهیچه های دردناک را تسکین دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: soothing (adj.), soothingly (adv.), soother (n.), soothingness (n.)
• : تعریف: to have a calming or tranquilizing effect; bring comfort or relief.
متضاد: annoy
مشابه: calm, cure, heal, quiet, refresh, relax

- When I'm under stress, music soothes more than anything else.
[ترجمه گوگل] وقتی تحت استرس هستم، موسیقی بیش از هر چیز دیگری آرامش می دهد
[ترجمه ترگمان] وقتی تحت استرس هستم، موسیقی از هر چیز دیگری soothes می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to soothe an angry crowd with promises
جماعت خشمگینی را با قول و وعده استمالت کردن

2. this gargle will soothe your sore throat
این غرغره گلو درد تو را فرو خواهد نشاند.

3. With an embrace, the mother soothed the hurt child.
[ترجمه گوگل]مادر با در آغوش گرفتن کودک آسیب دیده را آرام کرد
[ترجمه ترگمان]مادر بچه را در آغوش گرفت و طفل را آرام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Heat soothes some aches; cold soothes others.
[ترجمه گوگل]گرما برخی از دردها را تسکین می دهد سرما دیگران را آرام می کند
[ترجمه ترگمان]گرما اندکی تسکین می یابد؛ سرد و others می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Rosalie's nerves were soothed by the soft music.
[ترجمه گوگل]اعصاب روزالی با موسیقی ملایم آرام شد
[ترجمه ترگمان]صدای نرم و نرم رز الی او را آرام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Music has charms to soothe a savage breast, to soften rocks or bend a knotted oak.
[ترجمه گوگل]موسیقی جذابیت هایی برای تسکین سینه های وحشی، نرم کردن سنگ ها یا خم کردن بلوط گره دار دارد
[ترجمه ترگمان]موسیقی برای تسکین دادن یک پستان وحشی، برای نرم کردن صخره ها یا خم کردن یک درخت بلوط گره دار، جذابیت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Music hath charms to soothe the savage beast.
[ترجمه گوگل]موسیقی جذابیت هایی برای تسکین جانور وحشی دارد
[ترجمه ترگمان]موسیقی خود را برای آرام کردن حیوان وحشی جادو می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Music has charms to soothe the savage breast.
[ترجمه گوگل]موسیقی جذابیت هایی برای تسکین سینه های وحشی دارد
[ترجمه ترگمان]موسیقی لطف دارد که پستان وحشی را آرام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A glass of whiskey will soothe you.
[ترجمه گوگل]یک لیوان ویسکی شما را آرام می کند
[ترجمه ترگمان]یک لیوان ویسکی تو را آرام خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I've managed to soothe him down a bit.
[ترجمه گوگل]من توانستم کمی او را آرام کنم
[ترجمه ترگمان]سعی کردم کمی او را آرام کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He would take her in his arms and soothe her.
[ترجمه گوگل]او را در آغوشش می گرفت و آرامش می کرد
[ترجمه ترگمان]او را در آغوش می گرفت و او را آرام می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This medicine should soothe your sore throat.
[ترجمه گوگل]این دارو باید گلودرد شما را تسکین دهد
[ترجمه ترگمان]این دارو باید گلو درد شما را تسکین دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I bought some lozenges to soothe my sore throat.
[ترجمه گوگل]مقداری پاستیل خریدم تا گلو دردم را تسکین دهم
[ترجمه ترگمان]مقداری قرص برای آرام کردن گلویم خریدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This will help to soothe your sunburn.
[ترجمه گوگل]این به تسکین آفتاب سوختگی شما کمک می کند
[ترجمه ترگمان]این کار به تسکین sunburn کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She made a cup of tea to soothe her nerves.
[ترجمه گوگل]یک فنجان چای درست کرد تا اعصابش آرام شود
[ترجمه ترگمان]برای آرام کردن اعصاب او یک فنجان چای درست کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Massage can gently soothe away your aches and pains.
[ترجمه گوگل]ماساژ می تواند به آرامی درد و درد شما را تسکین دهد
[ترجمه ترگمان]ماساژ می تواند به آرامی درد و رنج شما را تسکین دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. A bit of embrocation will soothe your bruised knee.
[ترجمه گوگل]کمی درز کشیدن زانوی کبودی شما را آرام می کند
[ترجمه ترگمان]یک تکه کاغذ پوستی، زانوی زخمی شما را آرام خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. This cream contains a mild analgesic to soothe stings and bites.
[ترجمه گوگل]این کرم حاوی یک مسکن ملایم برای تسکین گزش و گزش است
[ترجمه ترگمان]این کرم حاوی یک داروی درد خفیف برای تسکین نیش و گاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Inhalations can soothe and control the cough.
[ترجمه گوگل]استنشاق می تواند سرفه را آرام و کنترل کند
[ترجمه ترگمان]inhalations می تواند این سرفه را تسکین و کنترل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ارام کردن (فعل)
assuage, acquiesce, conciliate, calm, appease, soothe, quiet, gentle, still, cool, allay, alleviate, solace, silence, pacify, smooth, becalm, lull, mollify, placate, quieten

ساکت کردن (فعل)
conciliate, calm, appease, soothe, quiet, still, silence, pacify, quieten, shush, talk down

تسکین دادن (فعل)
mitigate, appease, soothe, quiet, pacify, propitiate, quell, smooth, salve, mollify, temporalize, palliate, placate, quieten

تسلی دادن (فعل)
relieve, soothe, solace, becalm, console, cherish

استمالت کردن (فعل)
soothe, propitiate

دل بدست اوردن (فعل)
soothe

دلجویی کردن (فعل)
soothe

انگلیسی به انگلیسی

• calm, pacify, quiet; comfort, appease
if you soothe someone who is angry or upset, you make them calmer.
something that soothes pain makes it less severe.

پیشنهاد کاربران

soothe ( v ) ( su� ) =to make sb who is anxious, upset, etc. feel calmer, e. g. The music soothed her for a while. Take a warm bath to soothe tense, tired muscles. soothing, soothingly
soothe
ساکت کردن، آرام کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : soothe
اسم ( noun ) : soother
صفت ( adjective ) : soothing
قید ( adverb ) : soothingly
آرام کردن , تسکین دادن
– The music soothed him for a while
– She tried to soothe her crying baby
– Heat can soothe the pain of sore muscles
– This medicine should soothe your sore throat
۱. ساکت کردن
۲. آرام کردن
۳. آرامش دادن
۴. تسکین دادن
۵. تسکین یافتن
lull
calm
to make somebody who is anxious, upset, etc. feel calmer
تسکین دادن درد دلم
The pain of being away heart makes me sad An ordinary cold of pain has nothing for me
Eating poison from your lips is sweeter than honey for me
درد دوری تو , قلب من را عذاب میدهد
...
[مشاهده متن کامل]

یک سرما خوردگی عادی دردی ( چیزی ) برای من ندارد
خوردن سم هم از لبای تو ، برای من حکم شیرین تر از عسل ( معجون ، نفسی دوباره ) را دارد
لیلیتم مجنونم😍🤩
In your lips is my sweet red wine
لبای تو شراب شیرین قرمز من هست

آرام کردن یا آرامش
ارام کردن، ساکت کردن، تسکین دادن، تسلی دادن، استمالت کردن، دل بدست اوردن، دلجویی کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس