spare

/ˈsper//speə/

معنی: ذخیره، یدک، عوضی، لاغر، نازک، یدکی، نحیف، کم حرف، بخشیدن، چشم پوشیدن از، دریغ داشتن، برای یدکی نگاه داشتن، در ذخیره نگاه داشتن
معانی دیگر: فرو گذار کردن، فروگذاشتن، قصور کردن، کوتاهی کردن، غفلت کردن، مضایقه کردن، معاف کردن، گذشت کردن، عفو کردن، مستثنی کردن، خودداری کردن، نکردن، تحمیل نکردن، راحت کردن، دادن، ارزانی داشتن، اعطا کردن، اضافه داشتن، زیادی داشتن، اضافی، زاپاس، (وقت) آزاد، کشیده اندام، کم، ناچیز، کوچک، رجوع شود به: spare part، کنار گذاشتن، اندوختن، صرفه جویی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: spares, sparing, spared
(1) تعریف: to handle gently or leniently.
مشابه: favor

- Since it was his first offense, the judge decided to spare him.
[ترجمه مجتبی] بخاطر اینکه اولین جرمش بود، قاضی تصمیم گرفت تا او را عفو کند.
|
[ترجمه سارینا] چون این اولین جرمش بود، قاضی تصمیم گرفت تا او را عفو کند
|
[ترجمه someone] از آنجایی که اولین جرمش بود، قاضی تصمیم گرفت چشم پوشی کند/فرصت دهد.
|
[ترجمه گوگل] از آنجایی که این اولین تخلف او بود، قاضی تصمیم گرفت او را معاف کند
[ترجمه ترگمان] قاضی تصمیم گرفت که او را عفو کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to save from undergoing something.
مترادف: free from, save
مشابه: acquit, exempt, exonerate, let off, liberate, pardon, redeem, release, reprieve, rescue

- He was spared having to wait.
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] از انتظارکشیدن معاف شد.
|
[ترجمه Mrjn] او از ( مجبور بودن به ) منتظر ماندن معاف شد . ترجمه روان: او مجبور نبود منتظر بماند ( مجهول :یعنی کسی بهش گفته که نمیخواد منتظر بمونه )
|
[ترجمه گوگل] او از انتظار در امان ماند
[ترجمه ترگمان] او از این که مجبور شد منتظر بماند، گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to refrain from injuring or destroying.
مترادف: save
مشابه: avoid, conserve, forbear, protect, safeguard, shelter, shield, withhold

- The judge spared his life but sent him to prison.
[ترجمه مجی] قاضی زندگی او را نجات داد اما او را به زندان فرستاد
|
[ترجمه گوگل] قاضی جان او را نجات داد اما او را روانه زندان کرد
[ترجمه ترگمان] قاضی زندگیش رو نجات داد اما اون رو به زندان فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The teacher spared his feelings by not dwelling on his failures.
[ترجمه ایلای] , معلم با اشاره نکردن به ناکامی هایش احساساتش را جریحه دار نکرد.
|
[ترجمه گوگل] معلم با توجه نکردن به شکست هایش از احساسات او در امان ماند
[ترجمه ترگمان] معلم احساسات خود را با عدم تمرکز بر شکست های خود نادیده گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to use economically or with restraint.
مترادف: conserve, save
متضاد: waste
مشابه: economize, forbear, forgo, hoard, hold, husband, keep, omit, reserve, restrain, scrimp, scrimp on, skimp, withhold

- Please try to spare the hot water.
[ترجمه ایلیا ابراهیمی] لطفا تلاش کنید که آب گرم را خنک تر کنید
|
[ترجمه ایلای] لطفاً در مصرف آب گرم صرفه جویی کنید
|
[ترجمه گوگل] لطفا سعی کنید از آب گرم صرفه جویی کنید
[ترجمه ترگمان] لطفا سعی کنید آب گرم را کنار بگذارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to allow; afford.
مترادف: afford, allow
مشابه: give, grant, provide, relinquish, supply, yield

- Please spare me a minute of your time.
[ترجمه گوگل] لطفا یک دقیقه از وقت خود را به من اختصاص دهید
[ترجمه ترگمان] خواهش می کنم یه لحظه وقتتون رو بهم بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: to refrain from including or mentioning.
مشابه: forgo, omit, withhold

- Please spare me your excuses.
[ترجمه ایلای] مرا از عذر خوا هی هایتان معاف کنید ( علاقه ای به شنیدن آنها ندارم )
|
[ترجمه گوگل] لطفا بهانه هایت را از من دریغ کن
[ترجمه ترگمان] خواهش می کنم excuses را به من بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to be economical.
مترادف: economize, stint
مشابه: pinch pennies, save, scrimp, skimp

(2) تعریف: to refrain from causing injury or damage.
مشابه: forbear, withhold
صفت ( adjective )
حالات: sparer, sparest
(1) تعریف: kept in reserve.
مترادف: reserve
مشابه: auxiliary, extra, on hand, substitute, supplementary

- Fortunately, they had a spare tire in the trunk.
[ترجمه mohamadda333] خوشبختانه اونها ی تایر زاپاس دیگه تو صندوق عقب دارند
|
[ترجمه گوگل] خوشبختانه یک لاستیک زاپاس در صندوق عقب داشتند
[ترجمه ترگمان] خوشبختانه، اونا یه تایر یدکی توی صندوق عقب مونده بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: being more than needed.
مترادف: surplus
مشابه: additional, auxiliary, excess, extra, leftover, odd, superfluous, supplementary, unnecessary

- If you have any spare sheets and towels, we really could use them.
[ترجمه گوگل] اگر ملحفه و حوله یدکی دارید، ما واقعاً می توانیم از آنها استفاده کنیم
[ترجمه ترگمان] ، اگه هیچ ملافه و حوله اضافی نداری ما واقعا میتونیم ازشون استفاده کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She gave the homeless man her spare change.
[ترجمه فرزانه] او به فرد بی خانمان پول ذخیره اش را داد
|
[ترجمه گوگل] پول خرد خود را به مرد بی خانمان داد
[ترجمه ترگمان] اون به یه بی خانمان پول داده که پول اضافی خودش رو بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: slender; lean.
مترادف: lank, lean, rawboned, slight
متضاد: corpulent, curvaceous, stout
مشابه: emaciated, gaunt, lanky, meager, rangy, scrawny, skinny, slender, tenuous, thin

- She wondered how such a spare boy could eat so much.
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] از خود می پرسید چطور چنین پسر لاغری می توانست این همه بخورد.
|
[ترجمه گوگل] او متعجب بود که چگونه چنین پسری می تواند اینقدر غذا بخورد
[ترجمه ترگمان] از خود می پرسید چگونه چنین پسر اضافی می تواند این همه غذا بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: barely sufficient; meager.
مترادف: frugal, lean, meager, scant, scanty
متضاد: profuse
مشابه: niggardly, skimpy, slender, sparing, stingy, stringent

- The prisoners were give a spare meal each night.
[ترجمه ایلیا ابراهیمی] به زندانیان هر شب یک وعده غذای اضافه میدادند
|
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] به زندانیان هرشب غذای ناچیزی می دادند.
|
[ترجمه گوگل] هر شب به زندانیان یک وعده غذای اضافی می دادند
[ترجمه ترگمان] زندانی ها هر شب یک وعده غذای اضافی می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The furnishings in the apartment were spare and flimsy.
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] اثاثیۀ آن آپارتمان ناچیز و پیزوری بودند.
|
[ترجمه گوگل] اثاثیه آپارتمان خالی و ضعیف بود
[ترجمه ترگمان] اثاثیه آن در آپارتمان خالی و سست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: sparely (adv.), spareness (n.)
(1) تعریف: a replacement or surplus item that is put aside for future use.

- Don't worry about the tire; we have a spare in the trunk.
[ترجمه ایلیا ابراهیمی] درباره ی لاستیک نگران نباشید چون ما یک زاپاس توی صندوق عقب داریم
|
[ترجمه گوگل] نگران لاستیک نباشید ما یک یدکی در صندوق عقب داریم
[ترجمه ترگمان] نگران لاستیک نباش، ما یک زاپاس توی صندوق داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in bowling, the knocking down of all pins with two rolls of the ball.

- She didn't get a strike, but she achieved a spare with her second ball.
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] [در بازی بولینگ] استرایک ( انداختن تمام پین ها در پرتاب اول ) نکرد اما توانست در توپ دوم اسپار ( انداختن تمام توپ ها در پرتاب دوم ) کند.
|
[ترجمه گوگل] او ضربه ای دریافت نکرد، اما او با توپ دوم خود به یک توپ اضافی دست یافت
[ترجمه ترگمان] او ضربه ای به او زد، اما با توپ دوم خود به آن دست زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. spare a thought for those less fortunate than you
به کسانی که از تو کم بخت ترند توجه کن.

2. spare cash
پول اضافی

3. spare parts
قطعات (یا ابزار) یدکی

4. spare the rod and spoil the child
کنار گذاشتن چوب همانا و لوس شدن بچه همان

5. spare the rod and spoil the child
(ضرب المثل) تا چوب در کار نباشد بچه لوس بار می آید

6. spare me the details!
وارد جزئیات نشو!،آب و تابش نده !

7. spare no pains (in doing something)
(برای انجام دادن کاری) از هیچ چیز مضایقه نکردن

8. spare part
قطعه ی یدکی،ابزار یدکی

9. spare somebody's blushes
برای احتراز از شرمنده کردن کسی از او تعریف نکردن

10. a spare bedroom
اتاق خواب اضافی

11. a spare diet
رژیم غذایی کم کالری یا کم قوت

12. a spare meal
خوراک کوچک،غذای ناچیز

13. a spare tire
تایر زاپاس

14. please spare me the gruesome details!
لطفا از ذکر جزئیات فجیع خودداری کن !

15. the spare parts were particularly described and priced
ابزار یدکی قلم به قلم شرح داده شده و قیمت گذاری شده بود.

16. to spare no effort
از هیچ کوششی مضایقه نکردن

17. go spare
(انگلیس - خودمانی) ناراحت شدن،آزرده شدن،عصبانی شدن،کفری شدن

18. to spare someones blushes
از خجالت دادن کسی خودداری کردن،خیط نکردن،بور نکردن

19. a tall, spare women
یک زن بلند قامت و لاغر

20. can you spare me a few minutes of your time?
می توانی چند دقیقه وقت خودت را به من بدهی ؟

21. during my spare time
در هنگام فراغت من

22. i can't spare the time to go there today
امروز وقت رفتن به آنجا را ندارم.

23. siamak is spare of build
سیامک اندام کشیده ای دارد.

24. something to spare
مازاد (چیزی)،چیز زیادی،اضافه،بیش از نیاز

25. akbar did not spare me blushes and zestfully described my being beaten
اکبر از خیط کردن من فروگذار نکرد و کتک خوردنم را با آب و تاب شرح داد.

26. for god's sake, spare my life!
ترا به خدا مرا نکش !

27. he wanted to spare his parents the expense of sending him to college
او می خواست هزینه ی دانشگاه رفتن خود را به والدینش تحمیل نکند.

28. reading engages his spare time
مطالعه اوقات فراغت او را پر می کند.

29. sir, can you spare me a dollar?
آقا،می توانید یک دلار به من لطف کنید؟

30. hey, brother, can you spare ten tumans?
ای برادر،ده تومان می دهی ؟

31. because of a shortage of spare parts, we had to cannibalize one of the airplanes and use it in the others
به واسطه ی کمبود ابزار یدکی مجبور شدیم یکی از هواپیماها را اوراق کرده و در هواپیماهای دیگر به کار ببریم.

32. they are hard pressed for spare parts
از نظر ابزار یدکی تحت فشار قرار دارند.

33. a machine contrived from a few spare parts
ماشینی که با (امتزاج) چند بخش یدکی ابداع شده بود

34. cut all of the trees, but spare that apple tree
همه ی درخت ها را ببر ولی آن درخت سیب را دست نزن.

35. (r. burns) some will spend and some will spare
برخی خرج می کنند و برخی می اندوزند.

36. bring me another tea and please don't spare the sugar
یک چای دیگر برایم بیاور و لطفا در شکر صرفه جویی نکن.

37. we caught the train with a few minutes to spare
به ترن رسیدیم و چند دقیقه هم اضافه آوردیم.

38. that rug will cover the floor with a meter to spare
آن فرش کف (اتاق) را می پوشاند و یک متر هم زیاد می آید.

مترادف ها

ذخیره (اسم)
stock, hoard, store, accumulation, reserve, supply, reservoir, reservation, spare, stockpile

یدک (اسم)
spare, trailer

عوضی (صفت)
backup, standby, reserve, auxiliary, spare, duplicate, reserved

لاغر (صفت)
slight, gaunt, harsh, delicate, wizen, lean, weak, angular, skinny, thin, slim, emaciated, atrophic, spare, meager, exiguous, twiggy, gracile, scrannel, slink, lenten, scraggy, slab-sided, slimpsy, slimsy, unmelodious

نازک (صفت)
fine, tender, attenuate, soft, thin, slim, frail, ethereal, spare, fragile, tenuous, gossamer, eggshell, thready

یدکی (صفت)
extra, spare

نحیف (صفت)
slight, gaunt, lean, feeble, thin, frail, scrimp, spare, skimp, scant, meager, haggard, skimpy, lank, wonky, slimpsy, slimsy

کم حرف (صفت)
spare, reserved, laconic, tight-lipped, tight-mouthed, incommunicative, taciturn, uncommunicative

بخشیدن (فعل)
give, vouchsafe, present, absolve, forgive, donate, remit, give away, assoil, portion, dispense, grant, privilege, pardon, gift, spare, bestow, betake, condone, endue, indue

چشم پوشیدن از (فعل)
quitclaim, spare, forgo, waive

دریغ داشتن (فعل)
spare, withhold

برای یدکی نگاه داشتن (فعل)
spare

در ذخیره نگاه داشتن (فعل)
spare

تخصصی

[مهندسی گاز] یدکی، ذخیره
[نساجی] یدکی - اضافی - زاپاس
[ریاضیات] اضافی، یدکی، زاپاس

انگلیسی به انگلیسی

• something kept in reserve, replacement part or surplus item set aside for future use (i.e. spare tire); knocking down of all pins with two bowls (bowling)
be lenient with, handle gently; free from, release, save from; refrain from; save, conserve, use frugally; allow, grant, give; omit
extra, reserve; surplus, superfluous; slim, lean, thin; meager, scanty
you use spare to describe an extra object that is like the ones you are using, but that you do not need yet.
you can refer to an extra object that you do not yet need as a spare.
you can also use spare to describe something that is not being used by anyone, and is therefore available for you to use.
if you spare something for a particular purpose, you make it available for that purpose.
when a person or place is not punished or not harmed by a danger, you can say that they are spared.
if you spare someone an unpleasant experience, you prevent them from having it.
see also sparing.
if you have time or money to spare, you have some extra time or money which you do not need for anything in particular.
if you spare no expense in doing something, you do it as well as possible, without trying to save money.

پیشنهاد کاربران

زمان اضافی
مثال: Do you have any spare change for the parking meter?
آیا سکه اضافی برای پارک متر دارید؟
مستثنی
به معنی صرفه جویی کردن / معاف کردن هست
It spared me a significant cost
یعنی باعث شد از یه هزینه بالا معاف بشم
به معنی دادن، قرض دادن، بخشیدن هست. با یه مثال بهتر میشه توضیحش داد:
در سریال seinfeld یه جا Elain توی دستشویی گیر کرده و دستمال توالت نداره، برای همین رو میندازه به زنی که توالت بغلیه و میگه:
can you spare a toilet paper
Come around in your spare time
تو اوقات فراغتت بما سر بزن/ پیش ما بیا🙂
یدکی، زاپاس
اضافه، دریغ داشتن، مضایقه کردن، چشم ممانعت ، چشم پوشی، جلوگیری، پوشیدن، بخشیدن، یدک، برای یدکی نگاه داشتن، در ذخیره نگاه داشتن، مضایقه، ذخیره، لاغر، نحیف، نازک، کم حرف، علوم مهندسی: یدکی، معماری: اسباب یدکی، بازرگانی: اضافه بر احتیاج آنی، ورزش: انداختن هر 10 میله بولینگ با دو پرتاب
ذخیره یدکی
spare به معنی یدکی و گاهی به عنوان اضافی مفاهیم رسا و بجایی برای این واژه هست اما گاهی در جمله مفهومی باید ترجمه شود، مانند این جمله:
I wish I had more spare time.
آرزو میکنم وقت آزاد بیشتری میداشتم. یعنی spare وقتی با زمان رکار میرود مفهوم وقت آزاد پیدا میکند.
سلام Spare به معنی دریغ کردن هست
چطور میشه هم معنی دادن داشته باشه هم مضایقه کردن مثلا
I spare him my money
میشه من پولمو بهش بخشیدم یا ازش مضایقه کردم؟؟
معاف کردن از
Thin / tall and thin
لاغر / نازک
On the spare Black branches of a tree
تومتنی ک دیدمش دررابطه با یه یتیم که کار میکنه توباغ نوشته
Can you spare a pear? She asked
که منظورش این بوده که میشه این گلابیو بمن ببخشی ( بهم بدیش و درقبالش پولی نگیری )
در خصوص سبک نگارش یا نقاشی: ساده یا ابتدایی
Spare parts
لوازم یدکی
spare time / spare momentیعنی اوقات فراغت
I got a mystery to solve and excitement to spare
=
معمایی دارم که حلش بکنم و هیجان را رها کنم.
spare
refrain from killing, injuring, or distressing/ to not hurt or destroy something or someone
آسیب نرساندن یا تخریب نکردن چیزی یا کسی
They asked him to spare the women and children
She was spared when the dictator was killed in 1945
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/spare
spare someone's feelings احساسات کسی رو جریحه دار نکردن هست تو friends
چندجایی استفاده شده. خودش معنی منفی داره یعنی اگه با don't بگین اونوقت معنی اسیب زدن جریحه دار کردن می ده
i was trying to spare his feelings سعی کردم احساساتش رو جریحه دار نکنم
...
[مشاهده متن کامل]

معانی دیگه ای هم داره برای اطلاعات بیشتر به صفحه ما در اینستاگرام بپیوندید english_realpower@

زاپاس
Spare به معنی اضافه
مثال : spare time که میشه زمان یا وقت اضافی
امان دادن، در امان ماندن
[صنعت]
جایگزین
spare someone's life
: to choose not to kill someone
No one knows why he spared their lives.
https://www. merriam - webster. com/
به کسی رحم کردن، یک جورهایی نجات دادن
صفت: اضافه، اضافی
spare key
کلید یدک
[Adj]
The council has some spare cash which it
proposes to spend on public amenities
[Verb]
معنای دوستمون
✅دادن یا صرف کردن زمان، انرژی
✅تلاش کردن برای یک هدف مشخص
( در کل ) اختصاص دادن یا صرف کردن
...
[مشاهده متن کامل]

Hi, Laura. Could you spare a few minutes to talk about the work placement you did last summer
?

forgo


To leave unpunished
To release
To free
To give ( something of which one has enough ) to someone
To give
To let someone have
To provide
It is possible that he was spares the shock of transiion and survives.
Star Trek TOS
spare
واژه ای ایرانی - اروپایی ست و هم ریشه با :
آلمانی ( تودِسکانی ) : sparen= پَس اَنداز کردن
پارسی : پاره : پار - ه
پارسی : پَرده : پَرد - ه
واکافت :
انگلیسی : spare : s - par - e
...
[مشاهده متن کامل]

آلمانی : sparen : s - par - en
ستاک ِ پار و پَرد در پاره و پَرد در پرده به مینه : بخش ، برخه ، بهره ، قسمت ، سهم ، جدا و سَوا است و هم ریشه و هم مینه با par در انگلیسی و آلمانی است.
پاره = چیزی را از چیزی یا کسی جدا کردن :
پاره ی تَن ، پاره ی نان . . .
پَرده = ابزار و وسیله ای که جایی را از جایی جدا میکند.
spare = پیش وند s به مینه ی به بیرون و " اَز " پارسی است و پس وند e همان نشانه ی نام ساز " ه" پارسی است که به لَفز ( لفظ ) در نمی آید و par هم " پار " پارسی است و روی هم رفته : بخشی یا قسمتی را جدا کردن به سوی بیرون ( مجازی ، اِنگاری ) = پس انداز، ذخیره ، اَنباره
می توان برای غنی و سَرشار و پُربار کردن گَنجینه واژگان پارسی از این سِتاک ها واژگان خوشه ای بَرساخت :
پار : پاره ، پارا ، پاران ، پارَند ، پارَن ، پارَنده ، پارَک ، پاراک ، پارال ، پارگار ، پارمان ، پارنگ ، پاراب، پارام ، پارِش ، پارشمند ، پارشوَر ، پارشگر ، پارِشگاه، پارشکده، پاریدن ، پاراندن
پَرد : پَردیدن ، پَرداندن، . . .
واژه ی " پارچه" به مینه جداشُده ی کوچک است.
واژه " پارا" در زبان تُرکی استامبولی به مینه ی پول ، سکه اسکناس پارسی ست و به مینه ی تکه ای ، قطعه ای از فلز یا کاغذ در نقش پول می باشد.
نادرست و اشتباه گرفته نشود :
پارو : پا - رو = با پا جایی را روبیدن یا روفتن/ رُفتن است درست نوشتن و گفتن این واژه : پای روب ، پاروب ولی در زبان کوچه و بازار : پارو ، همین گونه :
جارو < جا - روب : جاروب

چشم پوشی کردن - مضایقه کردن - دریغ کردن - بخشیدن ( مثلا گناهان یا گذشتن از کسی یا چیزی - مثلا spare me : منو ببخش - منو نکش هم میشه spare my life یعنی از جونم بگذر ) - صرفه جویی نکردن - از خیر چیزی گذشتن
...
[مشاهده متن کامل]

**همچنین صرف کردن زمان هم میده
Spare 1 hour of your life for me
Spare time : اوقات فراغت و خالی free time
معنی یدک و زاپاس و ذخیره هم میده
Spare part وسیله و قطعه یدکی
Spare tires لاستیک های زاپاس
Rubber : لاستیک ( ماده لاستیک - لاستیک ماشین )

Spare me your time
وقتتو به من بدی
از جان کسی گذشتن
دریغ داشتن . محروم کردن
آسیب نزدن
i was trying to spare your feeling در سریال فرند فصل د قسمت 1
پس انداز
گاهی به معنای زنده نگه داشتن هم هست.
دوستان نوشتن صرف کردن. . . این اشتباه است. . .
باید گفت: � صرف نکردن� ، بکار نبردن، دریغ کردن، مضایقه کردن
دریغ کردن، صرف کردن، برای یدکی نگه داشتن، یدکی، اضافی
اجازه دادن
دست نخورده و آراسته نبودن
The interior is spare, almost minimalist
.
.
این کلمه در سریال SS - GB با دوبله شبکه من و تو ، ( کشیده شدن ) معنی شده:
it's a shame the battle spared such dreary areas
واقعاً بد شد که جنگ به مناطق مسکونی شبیه اینجا کشیده شد
Spare a few minutes = اختصاص دادن چند دقیقه وقت
معاف کردن
صرف کردن زمان و انرژی.
کوتاهی کردن
اختصاص دادن
use time, effort, or energy for a particular purpose
مصون ماندن از تعرض
اختصاص دادن، نجات دادن، دریغ کردن
به عنوان صفت :اضافی ، یدکی
Verb
دادن یا صرف کردن زمان انرژی یا تلاش کردن برای یک هدف مشخص
( در کل دادن یا صرف کررن )
مثال )
We arrived at the airport with just 20 minute to spare
ما ( در حالی ) به فرودگاه رسیدم که فقط ۲۰ دقیقه برای صرف کردن داشتیم
مضایقه کردن ، بخشیدن ، یدکی
فرعی
بخشیدن
چشم پوشی کردن
معانی دیگر : بخشیدن . ارزانی داشتن
نجات دادن

چیزی را به کسی تحمیل نکردن
فراغت مثلا اوقات فرافت spare time
نجات دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٠)

بپرس