spell out


1- با اشکال خواندن، بریده بریده خواندن 2- پی بردن، درک کردن 3- با دقت توضیح دادن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to describe or explain in detail, so as to make unmistakably clear.
مشابه: detail, explain

(2) تعریف: to puzzle out by, or as if by, reading one letter at a time.

جمله های نمونه

1. Few men now spell out the word "maths".
[ترجمه ایمان حجتی] اکنون تعداد کمی از مردان واژه ریاضیات را هجی میکنند
|
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از مردان اکنون کلمه "ریاضی" را به زبان می آورند
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر تعداد کمی از مردان کلمه \"ریاضیات\" را هجی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Be assertive and spell out exactly how you feel.
[ترجمه گوگل]قاطع باشید و دقیقاً احساس خود را بیان کنید
[ترجمه ترگمان]قاطع باشید و دقیقا مشخص کنید که چه احساسی دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I never have to spell out my first name.
[ترجمه گوگل]من هرگز مجبور نیستم نام کوچکم را تلفظ کنم
[ترجمه ترگمان] هیچوقت مجبور نیستم اسم اولم رو تلفظ کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The government has so far refused to spell out its plans/policies.
[ترجمه ایمان حجتی] دولت تاکنون از بیان دقیق سیاستها و برنامه های خود خودداری کرده است.
|
[ترجمه گوگل]دولت تاکنون از بیان برنامه ها/سیاست های خود امتناع کرده است
[ترجمه ترگمان]دولت تاکنون از اجرای برنامه ها و سیاست های خود خودداری کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I think it's better to spell out all to you.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم بهتر است همه چیز را برای شما هجی کنم
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم بهتر باشه همه چیز رو به تو افسون کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Let me spell out why we need more money.
[ترجمه گوگل]اجازه دهید توضیح دهم که چرا به پول بیشتری نیاز داریم
[ترجمه ترگمان] بذار بفهمم که چرا پول بیشتری لازم داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Can you spell out my meaning?
[ترجمه گوگل]میشه معنی منو بگی؟
[ترجمه ترگمان]میتونی معنی منو هجی کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Note Whenever possible spell out your terms clearly with actual dates on all invoices and statements.
[ترجمه گوگل]توجه داشته باشید هر زمان که ممکن است شرایط خود را به وضوح با تاریخ های واقعی در تمام صورتحساب ها و اظهارنامه ها بیان کنید
[ترجمه ترگمان]توجه داشته باشید که هر زمان ممکن است عبارات شما را به روشنی با تاریخ های واقعی بر روی تمام فاکتورها و بیانیه ها مشخص کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He tries to spell out how we do it.
[ترجمه گوگل]او سعی می کند نحوه انجام این کار را توضیح دهد
[ترجمه ترگمان] اون سعی می کنه طلسمی رو اجرا کنه که ما چطوری این کارو می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He needs to spell out why a tax cut is going to help the average family of four.
[ترجمه گوگل]او باید توضیح دهد که چرا کاهش مالیات به خانواده متوسط ​​چهار نفره کمک می کند
[ترجمه ترگمان]او باید بداند که چرا یک کاهش مالیاتی به خانواده متوسط چهار نفر کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is essential to spell out some realistic goals.
[ترجمه گوگل]بیان برخی اهداف واقع بینانه ضروری است
[ترجمه ترگمان]انجام برخی از اهداف واقع گرایانه ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It was too much trouble to spell out the sub-titles.
[ترجمه گوگل]هجی کردن تیترهای فرعی خیلی مشکل بود
[ترجمه ترگمان]این برای سحر و جادو برای سحر و جادو خیلی مشکل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All he wants is to ask me to spell out the features of the new product.
[ترجمه گوگل]تنها چیزی که او می خواهد این است که از من بخواهد ویژگی های محصول جدید را توضیح دهم
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که او می خواهد این است که از من بخواهد ویژگی های محصول جدید را هجی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Roosevelt did not spell out the details.
[ترجمه گوگل]روزولت جزئیات را توضیح نداد
[ترجمه ترگمان] روزولت \"از جزئیات خبر نداشت\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• read slowly letter by letter; make clear, explain in detail; figure out through careful study

پیشنهاد کاربران

شمرده شمرده توضیح دادن
آشکار کردن ، فاش کردن ، برملا کردن
واضح توضیح دادن
هجی کردن
بازگویش، بازگویی، تاکید بر
spell out the rules
بازگویش ضوابط، بازگویی ضوابط، تاکید بر ضوابط
1. هجی کردن 2. توضیح دادن، شرح دادن، با صراحت بیان کردن
توضیح دادن و بیان کردن با جزئیات
بازگو کردن
برملا شدن
رک و راست گفتن
بصورت شفاف و با جزییات توضیح دادن، جزء به جز، تشریح کردن، مو به مو بیان کردن،

بپرس