spontaneity

/ˌspɑːntəˈniːəti//ˌspɒntəˈnɪəti/

معنی: ناگهانی، خودبخودی، بی سابقگی
معانی دیگر: خود انگیختگی، خودجوشی، خودآیندی، فوریت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: spontaneities
(1) تعریف: the quality or condition of being spontaneous.
مترادف: freedom, impulsiveness, naturalness
مشابه: abandon, extemporaneity, impetuosity, offhandedness, openness, willingness

- She admired his spontaneity, his willingness to act immediately on his impulses.
[ترجمه گوگل] او خودانگیختگی او، تمایل او برای عمل فوری بر اساس انگیزه هایش را تحسین کرد
[ترجمه ترگمان] او بی تکلف خود را تحسین می کرد، تمایل خود را به اقدام فوری روی انگیزه های خود می ستود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a spontaneous act, behavior, or event.
مشابه: caprice, freedom, improvisation, impulse

جمله های نمونه

1. There is a lack of spontaneity in her performance.
[ترجمه شعبانی] در او خود جوشی وجود ندارد
|
[ترجمه گوگل]عدم خودانگیختگی در اجرای او وجود دارد
[ترجمه ترگمان]عدم spontaneity در عملکرد او وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His enthusiasm was somewhat lacking in spontaneity, I thought.
[ترجمه گوگل]من فکر کردم که شور و شوق او تا حدودی فاقد خودانگیختگی بود
[ترجمه ترگمان]فکر کردم شور و شوق او کم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The script has a refreshing spontaneity and sparkle.
[ترجمه گوگل]فیلمنامه خودانگیختگی و درخشش تازه ای دارد
[ترجمه ترگمان]فیلمنامه a و برقی تازه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He had the spontaneity of a child.
[ترجمه سامان] او در بچگی یک بی اختیاری داشت
|
[ترجمه گوگل]او خودانگیختگی یک کودک را داشت
[ترجمه ترگمان]او بی شرف یک بچه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Here the prospect of building an ethic on spontaneity and awareness brings about an unexpected shift of the burden of proof.
[ترجمه گوگل]در اینجا چشم انداز ساختن اخلاقی بر خودانگیختگی و آگاهی، باعث تغییر غیرمنتظره بار اثبات می شود
[ترجمه ترگمان]در اینجا چشم انداز ایجاد یک آیین اخلاقی بر حسب spontaneity و آگاهی باعث تغییر غیرمنتظره بار اثبات می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Spontaneity and whim are the order of the day.
[ترجمه گوگل]خودانگیختگی و هوی و هوس امری عادی است
[ترجمه ترگمان]Spontaneity و هوی و هوس، نظم و ترتیب روز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her verbal spontaneity ruffled far too many feathers even if it attracted admiration from thousands of radicals and feminists.
[ترجمه گوگل]خودانگیختگی کلامی او حتی اگر تحسین هزاران رادیکال و فمینیست را برانگیخت، پرهای بسیار زیادی را به هم زد
[ترجمه ترگمان]spontaneity کلامی او بیش از حد پر شده بود، حتی اگر تحسین از هزاران تن از رادیکال ها و feminists را به خود جلب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Painters and sculptors began looking for inspiration in spontaneity and primitive feeling rather than in the lecture halls of traditional learning.
[ترجمه گوگل]نقاشان و مجسمه سازان شروع به جستجوی الهام در خودانگیختگی و احساس بدوی کردند تا در سالن های سخنرانی آموزش سنتی
[ترجمه ترگمان]نقاشان و مجسمهسازان، به جای آن که در تالارهای سخنرانی برای یادگیری سنتی، به خود الهام می گرفتند، به دنبال الهام به خود و احساس اولیه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The spontaneity of the dancers ebbed away and they seemed almost shamefaced that their behaviour had been witnessed by their employers.
[ترجمه گوگل]خودانگیختگی رقصندگان از بین رفت و به نظر می رسید که آنها از اینکه کارفرمایانشان شاهد رفتار آنها بوده اند، تقریبا شرمنده به نظر می رسیدند
[ترجمه ترگمان]رقص رقصندگان جلو رفته و به نظر می رسید که از رفتار آن ها با کارفرمایان خود شرم دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. What is perhaps missing is that element of spontaneity which serves to project Haydn's originality in a more vivid manner.
[ترجمه گوگل]چیزی که شاید گم شده، عنصر خودانگیختگی است که اصالت هایدن را به شکلی واضح تر نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]چیزی که شاید گم شده باشد این است که این عنصر of است که به صورت واضحی به اصالت و اصالت (هایدن)کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You curb your spontaneity in an effort to behave in an acceptable fashion.
[ترجمه گوگل]شما خودانگیختگی خود را در تلاش برای رفتار قابل قبول مهار می کنید
[ترجمه ترگمان]شما spontaneity خود را در تلاش برای رفتار با یک مد قابل قبولی کنترل می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In this way the autonomy and spontaneity of the individual subject that had been the original goal of enlightenment might be retrieved.
[ترجمه گوگل]به این ترتیب می توان خودمختاری و خودانگیختگی سوژه فردی را که هدف اصلی روشنگری بود، بازیابی کرد
[ترجمه ترگمان]در این روش استقلال و spontaneity موضوع فردی که هدف اصلی روشن گری بوده است، ممکن است بازیابی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The loss of spontaneity and initiative may be accompanied by personality changes, anxiety and restlessness, particularly around tea time.
[ترجمه گوگل]از دست دادن خودانگیختگی و ابتکار ممکن است با تغییرات شخصیتی، اضطراب و بی قراری، به ویژه در زمان صرف چای همراه باشد
[ترجمه ترگمان]از دست دادن of و ابتکار ممکن است با تغییرات شخصیت، اضطراب و بیقراری بویژه در زمان چای همراه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The playing has a freedom and spontaneity sometimes lacking in his recent work.
[ترجمه گوگل]این بازی دارای آزادی و خودانگیختگی است که گاه در آثار اخیر او کم است
[ترجمه ترگمان]بازی کردن دارای آزادی و spontaneity در کار اخیر خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The very spontaneity of his gestures precluded him from managing his own achievements.
[ترجمه گوگل]خودانگیختگی حرکات او مانع از مدیریت دستاوردهای خود شد
[ترجمه ترگمان]The حرکات و حرکات او مانع از آن می شد که به موفقیت های خود دست یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناگهانی (اسم)
spontaneity

خودبخودی (اسم)
spontaneity

بی سابقگی (اسم)
spontaneity

تخصصی

[شیمی] خود به خودی
[سینما] خلاقیت سازنده

انگلیسی به انگلیسی

• state of being spontaneous; quality of being unpremeditated, quality of being impromptu
spontaneity is spontaneous, natural behaviour.

پیشنهاد کاربران

خود به خودی. خودجوشی. خود انگیحتگی
مثال:
There is a lack of spontaneity in her performance.
در عملکرد او خودجوشی {و خود انگیختگی} وجود ندارد.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : spontaneity
صفت ( adjective ) : spontaneous
قید ( adverb ) : spontaneously
spontaneity ( noun ) = خودجوشی، خودانگیختگی، فی البداهگی/خلاقیت سازنده، ظرافت طبع ( در هنر و سینما )
examples:
1 - You should not work out the entire mock interview beforehand or you will lose the element of spontaneity.
...
[مشاهده متن کامل]

شما نباید از قبل کل مصاحبه ساختگی را انجام دهید وگرنه عنصر خودانگیختگی را از دست خواهید داد.
2 - The script has a refreshing spontaneity and sparkle.
فیلمنامه از خلاقیت سازنده و درخشش برخوردار است.
3 - I got fed up with his procrastinating and lack of spontaneity.
از تعلل و عدم خودجوشی او خسته شدم.
4 - He is attempting to hold on to the humour and spontaneity of his youth.
او سعی می کند شوخ مزاجی و خودجوش بودن دوران جوانی خود را حفظ کند.
5 - When I first met Norah, I was immediately impressed by her confidence and spontaneity.
وقتی برای اولین بار با نورا ملاقات کردم ، بلافاصله تحت تأثیر اعتماد به نفس و خودانگیختگی او قرار گرفتم.
6 - Kate has a spontaneity about her that not many actresses have.
کیت یک خلاقیت سازنده در مورد خود دارد که بسیاری از بازیگران زن آن را ندارند.

خودجوشی
خودانگیختگی
خاصیت خودبه خودی در انرژی هرمس و آرک تایپ است.
به یکباره گی - بی برنامه ریزی قبلی بودن
غیر مترقبه
به نقل از هزاره:
خودجوشی
خودانگیختگی
خودزایی
صرافتِ طبع
فی البداهه ، خودجوش
رفتار ذاتی و آنی بدون فکر و برنامه ریزی قبلی
خودجوش
خودبخودی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس