sprint

/ˈsprɪnt//sprɪnt/

معنی: دوسرعت، با حداکثر سرعت دویدن
معانی دیگر: (به ویژه در فاصله ی کوتاه) به سرعت دویدن، تازیدن، مسابقه ی دو سرعت، همداوی تازش (dash هم می گویند)، دو با سرعت، تازش، تاخت، تازگری، دوران فعالیت شدید

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: sprints, sprinting, sprinted
• : تعریف: to run or go at top speed, esp. for a relatively short distance.
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to go at top speed for (a distance).

- He sprinted the last fifty yards.
[ترجمه گوگل] او پنجاه یارد آخر را دوید
[ترجمه ترگمان] او به سرعت پنجاه یارد پیش رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: sprinter (n.)
(1) تعریف: a short race at top speed.
مشابه: dash

(2) تعریف: an act of sprinting.

جمله های نمونه

1. We had to sprint to catch the bus.
[ترجمه Nadia Mohammadi] برای رسیدن به اتوبوس بایدمیدویدیم
|
[ترجمه hamta] برای رسیدن به اتوبوس باید با نهایت سرعت میدویدیم
|
[ترجمه Mr hash] ما برای گرفتن اتوبوس باید مثل برق میدویدیم
|
[ترجمه گوگل]برای رسیدن به اتوبوس باید دوی سرعت می‌رفتیم
[ترجمه ترگمان]باید سریع اتوبوس رو بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He had to sprint to catch the bus.
[ترجمه گوگل]او مجبور شد برای رسیدن به اتوبوس به سرعت بپرد
[ترجمه ترگمان]باید سریع سوار اتوبوس می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Rob Harmeling won the sprint in Bordeaux.
[ترجمه گوگل]راب هارملینگ برنده دوی سرعت در بوردو شد
[ترجمه ترگمان]راب Harmeling در این مسابقه در بوردو برنده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The runners broke into a sprint a few hundred yards from the finish.
[ترجمه گوگل]دوندگان در فاصله چند صد یاردی پایان به سرعت وارد شدند
[ترجمه ترگمان]The به سرعت چند صد متر دورتر از the به هم زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He made a desperate sprint for the train.
[ترجمه گوگل]او یک سرعت ناامیدانه برای قطار انجام داد
[ترجمه ترگمان]او به سرعت برای قطار سرعت زیادی به راه انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The athlete put on a sprint of speed to make it.
[ترجمه گوگل]این ورزشکار برای رسیدن به آن یک سرعت دوید
[ترجمه ترگمان]ورزشکاری که سرعت خود را جمع کرد تا آن را بسازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He put on a sprint to catch the bus.
[ترجمه گوگل]او برای رسیدن به اتوبوس دوی سرعت گذاشت
[ترجمه ترگمان]او به سرعت سوار اتوبوس شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Moroccan came out best in a frantic sprint for the line.
[ترجمه گوگل]مراکشی در یک دوی سرعت دیوانه وار برای خط بهترین عملکرد را داشت
[ترجمه ترگمان]مراکش با سرعت جنون آمیزی برای صف بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You'll have to sprint if you want to catch the train.
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید قطار را بگیرید، باید با سرعت دوی سرعت بگیرید
[ترجمه ترگمان]اگه بخوای سوار قطار بشی باید سریع باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She scorched to victory in the sprint final.
[ترجمه گوگل]او در فینال دوی سرعت به پیروزی رسید
[ترجمه ترگمان]با آخرین سرعت خودش را به پیروزی رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Jamaica won the gold in the sprint relay.
[ترجمه گوگل]جامائیکا در رله دوی سرعت طلا گرفت
[ترجمه ترگمان]جامائیکا مدال طلای دو مسابقه دوی سرعت را کسب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It started raining, so we made a sprint for a cafe.
[ترجمه گوگل]باران شروع به باریدن کرد، بنابراین ما برای یک کافه دویدیم
[ترجمه ترگمان]باران شروع به باریدن کرد، بنابراین ما یک مسابقه دوی سرعت برای یک کافه درست کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They hurtled across the line in a flat-out sprint.
[ترجمه گوگل]آنها با سرعتی مسطح از خط عبور کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها با سرعت به سرعت از خط خارج شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She began to sprint on the last two laps.
[ترجمه گوگل]او شروع به دویدن در دو دور آخر کرد
[ترجمه ترگمان]شروع به سرعت به دو دامن آخر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دوسرعت (اسم)
sprint

با حداکثر سرعت دویدن (فعل)
sprint

تخصصی

[فوتبال] سرعت

انگلیسی به انگلیسی

• american telecommunications conglomerate (leading manufacturer of global networks, cellular phones, optical fibers etc.)
short race at full speed; run, dash, burst of speed
run or move at full speed for a short distance
a sprint is a short fast race. count noun here but can also be used as a verb. e.g. he has won medals for sprinting and long-jumping.
a sprint is also the last part of a long-distance race, when the athletes or cyclists start to run or cycle more quickly. singular noun here but can also be used as a verb. e.g. he sprinted to victory at the end of the 244.4 kilometres from albacete to toledo.
if you sprint, you run or cycle as fast as you can over a short distance because you are in a hurry. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. bessie had suddenly broken into a sprint.

پیشنهاد کاربران

به سرعت دویدن، ( معمولاً برای مسابقات سوارکاری یا اتومبیل رانی به کار می رود )
Sprint یک حالت رکاب زدن در دوچرخه سواری هستش که تو همه نوع رشته دوچرخه سواری وجود داره ( کورسی، کراس کانتری، دانهیل و. . . ) به این صورت هستش که روی دوچرخه می ایستید و رکاب می زنید
( فوتبال )
استارت زدن
دوره ی فشرده ( کلاس های آموزشی )
در علم مدیریت پروژه بوِیژه پروژه های چابک ( اَجایل ) بمعنای" بُرهه" است.
sprint ( ورزش )
واژه مصوب: دویست متر سرعت
تعریف: در دوچرخه سواری، مسابقه ای با مسافت حدود یک کیلومتر که دویست متر پایانی آن تعیین کنندة برنده است
به طرح های کوتاه مدت و اضطرای یک سازمان که باید به سرعت انجام شود نیز اطلاق می شود.
به سرعت دویدن
( مث برق و باد )
I had to sprint to catch the bus
به سرعت دویدن ( به ویژه در فاصله ی کوتاه )
Sprint up the hill and jog down. Do three sets, then jog easy for 10 minutes

تلاش نهایی ، last effort
با سرعت دویدن
به سرعت دویدن
تنددویدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس