stakes

جمله های نمونه

1. stakes driven into the ground marked the boundaries of his land
چوب هایی که به زمین فرو کرده بودند حدود زمین او را معین می کرد.

2. narrow stakes to hold up tomato bushes
تیرچه های باریک برای نگهداری بته های گوجه فرنگی

3. pull up stakes
(امریکا - عامیانه) محل زندگی یا کسب و کار خود را عوض کردن

4. he plays for high stakes
او قمار سنگین می کند.

پیشنهاد کاربران

در زمینه، از نظر، از منظر
the beauty, popularity, etc. stakes
در زمینه های زیبایی، محبوبیت و . . .
She is a definite winner in the fashion stakes
وی از منظر فشن حتما برنده است.
شرط ( در شرط بندی )
نیروی پشتیبانی
I am going to more stakes
به نیروهای پشتیبانی بیشتری نیاز دارم. یا باید تو فکرش باشم.
نیرو ( نظامی )
. we need more stakes
به نیروی بیشتری نیازمندیم.
مخاطرات
تیر چوبی هم معنی میده
first they tied him to stakes. then lit the fire and burn him
آنها ابتدا او را به تیر چوبی بستند. بعدش آتش را روشن کردند و او را سوزاندند
داو، مبلغ داو، رقم شرط بندی
( مجازاً ) میزان ریسک، رقم ریسک، ریسک کار
چالش ها
ریسک
چوب های برای قمار

بپرس