standardise

جمله های نمونه

1. There is a drive both to standardise components and to reduce the number of models on offer.
[ترجمه گوگل]هم برای استانداردسازی اجزا و هم برای کاهش تعداد مدل‌های پیشنهادی، انگیزه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک محرک برای استانداردسازی مولفه های و کاهش تعداد مدل های پیشنهادی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. However it is important to standardise wherever possible.
[ترجمه گوگل]با این حال مهم است که تا جایی که ممکن است استانداردسازی شود
[ترجمه ترگمان]با این حال استاندارد سازی هر کجا ممکن است مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. And although the new law should standardise practices throughout the country, it will inevitably be interpreted differently in every region.
[ترجمه گوگل]و اگرچه قانون جدید باید رویه‌ها را در سراسر کشور استاندارد کند، اما به ناچار در هر منطقه متفاوت تفسیر می‌شود
[ترجمه ترگمان]و اگر چه قانون جدید باید اقدامات در سراسر کشور را استاندارد کند، در هر منطقه به طور متفاوتی تفسیر خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The main aim of inbreeding is to standardise, to fix desirable inherited characteristics and to dispel undesirable ones.
[ترجمه گوگل]هدف اصلی همخونی استانداردسازی، تثبیت ویژگی‌های ارثی مطلوب و از بین بردن ویژگی‌های نامطلوب است
[ترجمه ترگمان]هدف اصلی همخونی استاندارد سازی، رفع ویژگی های ارثی مطلوب و برطرف کردن موارد نامطلوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Before invoking the stylesheet transformation, the compute node Standardise slightly alters the captured WSDL document.
[ترجمه گوگل]قبل از فراخوانی تبدیل شیوه نامه، گره محاسباتی Standardize اندکی سند WSDL گرفته شده را تغییر می دهد
[ترجمه ترگمان]قبل از درخواست تبدیل stylesheet، گره محاسباتی standardise به طور کمی سند WSDL را تغییر می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The government plans to standardise wind power tariffs by region, so that areas with similar wind resources would be granted comparable rates.
[ترجمه گوگل]دولت قصد دارد تعرفه های انرژی بادی را بر اساس منطقه استاندارد کند، به طوری که به مناطقی با منابع بادی مشابه نرخ های مشابهی تعلق می گیرد
[ترجمه ترگمان]دولت در نظر دارد تعرفه های برق بادی را از طریق منطقه استاندارد کند، به طوری که مناطق با منابع بادی مشابه نرخ های قابل قیاس اعطا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It simply needs to "standardise" things.
[ترجمه گوگل]به سادگی نیاز به «استاندارد کردن» چیزها دارد
[ترجمه ترگمان]آن به سادگی نیاز به \"استانداردسازی\" چیزها دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. To facilitate international links between the public networks, efforts are being made to standardise different countries' ISDNs.
[ترجمه گوگل]برای تسهیل پیوندهای بین المللی بین شبکه های عمومی، تلاش هایی برای استانداردسازی ISDN کشورهای مختلف در حال انجام است
[ترجمه ترگمان]برای تسهیل روابط بین المللی بین شبکه های عمومی، تلاش هایی برای استاندارد سازی کشورهای مختلف صورت می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The programme aims to increase inspection reliability and to standardise the inspection procedures of all the participating manufacturers.
[ترجمه گوگل]هدف این برنامه افزایش قابلیت اطمینان بازرسی و استانداردسازی روش های بازرسی تمامی سازندگان شرکت کننده است
[ترجمه ترگمان]هدف از این برنامه افزایش قابلیت اطمینان بازرسی و استانداردسازی رونده ای بازرسی همه تولیدکنندگان شرکت کننده در این برنامه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Empirical work will be carried out to develop and standardise a new research technique using visual imagery to probe beliefs about pain.
[ترجمه گوگل]کار تجربی برای توسعه و استانداردسازی یک تکنیک تحقیقاتی جدید با استفاده از تصاویر بصری برای بررسی باورها در مورد درد انجام خواهد شد
[ترجمه ترگمان]کار تجربی برای توسعه و استانداردسازی یک تکنیک تحقیقاتی جدید با استفاده از تصاویر بصری برای بررسی باورها در مورد درد، انجام خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To expand coverage, the plan would create internet-based marketplaces that would simplify and standardise insurance offerings.
[ترجمه گوگل]برای گسترش پوشش، این طرح بازارهای مبتنی بر اینترنت را ایجاد می کند که پیشنهادات بیمه را ساده و استاندارد می کند
[ترجمه ترگمان]این طرح برای توسعه پوشش، بازارهایی را ایجاد خواهد کرد که خدمات بیمه را تسهیل و استانداردسازی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. For example, many are cooperating with international regulatory agents to standardise their practices in a global market.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، بسیاری با عوامل نظارتی بین‌المللی برای استانداردسازی شیوه‌های خود در بازار جهانی همکاری می‌کنند
[ترجمه ترگمان]برای مثال، بسیاری با عوامل نظارتی بین المللی برای استانداردسازی فعالیت های خود در یک بازار جهانی هم کاری می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. After correlation, modern methods such as morphological, microscopic, chemical and biological methods can be used to further standardise the traditionally applied material.
[ترجمه گوگل]پس از همبستگی، از روش‌های مدرن مانند روش‌های ریخت‌شناسی، میکروسکوپی، شیمیایی و بیولوژیکی می‌توان برای استانداردسازی بیشتر مواد به‌کاررفته سنتی استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]پس از همبستگی، روش های مدرن مانند مورفولوژی، میکروسکوپی، شیمیایی و بیولوژیکی می توانند برای استاندارد سازی بیشتر مواد بکار رفته مورد استفاده قرار گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In fact, operators have started to offer such building blocks to underpin other firms' mobile services and have launched an effort to standardise them, called OneAPI.
[ترجمه گوگل]در واقع، اپراتورها شروع به ارائه چنین بلوک های ساختمانی برای پشتیبانی از خدمات تلفن همراه سایر شرکت ها کرده اند و تلاش هایی را برای استانداردسازی آنها به نام OneAPI آغاز کرده اند
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، اپراتورها شروع به ارائه چنین بلوک های سازنده برای پشتیبانی از سایر خدمات تلفن همراه کرده اند و تلاشی برای استانداردسازی آن ها به نام OneAPI را آغاز کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• establish standards, set basic rules and protocols; compare with a standard, evaluate in accordance with a standard (also standardize)

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : standardize
✅️ اسم ( noun ) : standard / standardization
✅️ صفت ( adjective ) : standard / standardless
✅️ قید ( adverb ) : standardly
برای معانی بیشتر مدخل standardize را نگاه کنید
to make all the things of one particular type the same as each other

بپرس