startle

/ˈstɑːrtl̩//ˈstɑːtl̩/

معنی: جهش، وحشت زدگی، رم دادن، از جا پراندن، رمانیدن، تکان دادن، وحشت زده شدن
معانی دیگر: یکه خوردن یا دادن (به ویژه از ترس ناگهانی)، دچار هول و تشویش ناگهانی کردن، واچرتیدن، (با تکان یا نگرانی ناگهانی) از خواب بیدار شدن، از جا پریدن یا پراندن، دل توی دل کسی نماندن، پرش

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: startles, startling, startled
(1) تعریف: to cause to move suddenly or involuntarily.
مترادف: jolt
مشابه: agitate, frighten, jar, shake

(2) تعریف: to alarm unexpectedly; surprise.
مترادف: alarm, scare, shock, surprise
مشابه: agitate, astonish, disconcert, disturb, faze, fluster, frighten, jar, jolt, ruffle, shake, stun, unnerve, unsettle, upset
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become surprised or alarmed.
مترادف: jump, scare
مشابه: flinch, fluster, freak, quail, recoil, ruffle, shy, start, unsettle
اسم ( noun )
مشتقات: startlingly (adv.)
• : تعریف: a sudden start or mild shock.
مترادف: jolt, start

- I gave her a startle when I slammed the door.
[ترجمه نسیم] موهای من وقتی در خانه افتادم، او را ناامید کرد. ( وقتی من در خانه افتادم و او موهای مرا دید از جایش جهید و امیدوار شد. )
|
[ترجمه نسیم] ( وقتی پشت یخچال ب صدا در آمد و مشت بر دیوار کوفتم وحشت زده شد )
|
[ترجمه نسیم] آب معدنی صدا کرد از جا جهید و وحشت زده شد
|
[ترجمه گوگل] وقتی در را محکم به هم کوبیدم به او تعجب کردم
[ترجمه ترگمان] وقتی در را محکم بستم، او را غافلگیر کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. some babies startle easily
برخی از نوزادان زود هراسان می شوند.

2. I didn't mean to startle you.
[ترجمه Dr] منظوری نداشتم که بترسونمتون
|
[ترجمه گوگل]من قصد نداشتم شما را غافلگیر کنم
[ترجمه ترگمان]نمی خواستم بترسونمت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Sorry, I didn't mean to startle you.
[ترجمه گوگل]ببخشید نمی خواستم شما را غافلگیر کنم
[ترجمه ترگمان]متاسفم، نمی خواستم بترسونمت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Let's hide ourselves behind the door and startle her.
[ترجمه گوگل]بیایید خودمان را پشت در پنهان کنیم و او را مبهوت کنیم
[ترجمه ترگمان]بیا خود را پشت در پنهان کنیم و او را غافلگیر کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The news will startle the City.
[ترجمه گوگل]این خبر شهر را شگفت زده خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]این خبر شهر را به وحشت می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Any unexpected movements can startle the animal, so it must be approached slowly and steadily.
[ترجمه گوگل]هر حرکت غیرمنتظره ای می تواند حیوان را مبهوت کند، بنابراین باید به آرامی و پیوسته به آن نزدیک شود
[ترجمه ترگمان]هر حرکت غیر منتظره ای می تواند حیوان را ببیند، بنابراین باید آهسته و منظم نزدیک می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Field experiments have proved that this startle display does indeed deter attacks from small birds.
[ترجمه گوگل]آزمایش‌های صحرایی ثابت کرده‌اند که این نمایشگر شگفت‌انگیز واقعاً از حملات پرندگان کوچک جلوگیری می‌کند
[ترجمه ترگمان]آزمایش ها می دانی ثابت کرده اند که این نمایش ناگهانی باعث جلوگیری از حملات پرندگان کوچک می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I'm sorry. I didn't mean to startle you.
[ترجمه گوگل]متاسفم من قصد نداشتم شما را غافلگیر کنم
[ترجمه ترگمان]متاسفم نمی خواستم بترسونمت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The deer startle easily.
[ترجمه گوگل]آهوها به راحتی تکان میخورند
[ترجمه ترگمان]گوزن ها به آسانی startle
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Though winded, the impact seemed to startle him into a state of panic.
[ترجمه گوگل]اگرچه این ضربه باد داشت، اما به نظر می رسید که ضربه او را به وحشت انداخته است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که نفس نفس زنان او را به وحشت انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. All will welcome you or your guests, but startle intruders.
[ترجمه گوگل]همه از شما یا مهمانانتان استقبال می کنند، اما مزاحمان را مبهوت می کنند
[ترجمه ترگمان]همه تون به شما یا your خوش آمد می گه، اما یه نفر جا به جا می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It offers mini-glimpses that startle.
[ترجمه گوگل]نماهای کوچکی را ارائه می دهد که مبهوت کننده است
[ترجمه ترگمان]و این باعث mini که startle از بین بره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The man was awaken with a startle.
[ترجمه گوگل]مرد با تعجب از خواب بیدار شد
[ترجمه ترگمان]این مرد با شگفتی از خواب بیدار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Each anemone maintained its "startle response" for anywhere from about 3 to 20 minutes, but the duration was roughly the same in response to every squirt.
[ترجمه گوگل]هر شقایق "پاسخ لرزان" خود را بین 3 تا 20 دقیقه حفظ کرد، اما مدت زمان تقریباً در پاسخ به هر پرش یکسان بود
[ترجمه ترگمان]هر anemone \"پاسخ startle\" خود را برای هر جایی از حدود ۳ تا ۲۰ دقیقه حفظ کرد، اما این مدت تقریبا در پاسخ به هر squirt مشابه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Would he startle him with sudden fear?
[ترجمه گوگل]آیا او را با ترس ناگهانی مبهوت می کند؟
[ترجمه ترگمان]آیا با ترس ناگهانی او را می ترساند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جهش (اسم)
mutation, startle, vault, caper, jump, lunge, spurt, pounce

وحشت زدگی (اسم)
startle, dismay

رم دادن (فعل)
scare, fright, startle, rouse

از جا پراندن (فعل)
startle

رمانیدن (فعل)
startle

تکان دادن (فعل)
agitate, twiddle, stir, move, hitch, hustle, shake, flick, wiggle, budge, shock, startle, impulse, pulsate, wag, shag, jar, concuss, convulse, jolt, jounce, shrug off

وحشت زده شدن (فعل)
appal, startle, appall

انگلیسی به انگلیسی

• cause to move suddenly; surprise, frighten, alarm; be surprised or frightened
if something sudden startles you, it surprises and frightens you.

پیشنهاد کاربران

Excuse me, i'm sorry , i didn't mean to startle you
ببخشید ، معذرت میخوام , نمی خواستم شما را از جا بپرانم - وحشتزده کنم
از جای رمیدن ؛ پریدن از بیم و ترس. ( ناظم الاطباء ذیل رمیدن ) :
رمیدند پیلان و اسبان ز جای
سپردند مر خیمه ها را بپای.
( گرشاسب نامه ) .
حیرت کردن
شوکه کردن
Startle به معنی مبهوت شدن نیست. برای مبهوت شدن لغات دیگری در انگلیسی استفاده می شود. کسی که startled می شود به نوعی از جا می پرد یا حیوان پا به فرار می گذارد. فرد مبهوت کمابیش خشکش می زند. کسی که خشکش
...
[مشاهده متن کامل]
زده و کسی که مبهوت مانده، هرچند هردو تکان نمی خورند اما اولی ترسی در دل دارد و دومی خیر. حتی ممکن است از فرط زیبایی چیزی مبهوت شده باشد. اگر قبل از ارائه ی پیشنهاد از روی کتاب های آموزشی زیر سطح متوسط و دیکشنری های سطوح مبتدی، بقیه ی معانی فارسی و انگلیسی و جمله های نمونه این صفحات را بخوانید، هم بیشتر می آموزید، هم در ترجمه به فارسی اشتباه نمی کنید.

یکه خوردن، از جا پریدن،
دل توی دل کسی نماندن
وحشت زده
فعل:
cause to feel sudden shock or alarm. سبب احساس شوک یا هراس ناگهانی شود.
"a sudden sound in the doorway startled her""یک صدای ناگهانی در درگاه او را مبهوت کرد"

بپرس