stationmaster

/ˈsteɪʃnmæstər//ˈsteɪʃnmɑːstə/

معنی: رئیس ایستگاه
معانی دیگر: رئیس ایستگاه راه آهن، رئیس ایستگاه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a person, usu. an official, in charge of a railroad station; station agent.

جمله های نمونه

1. The signalman and stationmaster from Gaisal are reported to have fled immediately after the accident.
[ترجمه گوگل]گزارش شده است که علامت‌دار و فرمانده ایستگاه از گیسال بلافاصله پس از تصادف متواری شده‌اند
[ترجمه ترگمان]گزارش شده است که signalman و stationmaster از Gaisal بلافاصله پس از حادثه فرار کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The station-master looked puzzled, then his face lit up.
[ترجمه گوگل]رئیس ایستگاه متحیر به نظر می رسید، سپس چهره اش روشن شد
[ترجمه ترگمان]رئیس ایستگاه گیج به نظر می رسید، سپس صورتش روشن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Station-masters and conductors were also anxious to emphasize their exalted positions.
[ترجمه گوگل]استادان ایستگاه و رهبران ارکستر نیز مشتاق بودند که بر موقعیت عالی خود تأکید کنند
[ترجمه ترگمان]استادان و رساناهای ایستگاه همچنین مشتاق بودند که بر مواضع متعالی خود تاکید کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The stationmaster put his cap away and smoothed his hair.
[ترجمه گوگل]رئیس ایستگاه کلاهش را گذاشت و موهایش را صاف کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس ایستگاه کلاهش را کنار گذاشت و موهایش را صاف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Tama is the only stationmaster as we have to reduce personnel costs.
[ترجمه گوگل]تاما تنها رئیس ایستگاه است زیرا باید هزینه های پرسنل را کاهش دهیم
[ترجمه ترگمان]Tama تنها stationmaster است که ما باید هزینه های پرسنلی را کاهش دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Sina science and technology: Do you feel now stationmaster income how?
[ترجمه گوگل]علم و فناوری سینا: الان درآمد استاد ایستگاه را چگونه احساس می کنید؟
[ترجمه ترگمان]علوم و فن آوری سینا: آیا حالا احساس می کنید درآمد stationmaster را احساس می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Poplar stationmaster sits a direct, attemper mechanical.
[ترجمه گوگل]رئیس ایستگاه صنوبر یک مکانیک مستقیم و با دقت می نشیند
[ترجمه ترگمان]Poplar stationmaster یک مکانیک حرکت مستقیم و attemper است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Often mix station of moss-grown, stationmaster. . .
[ترجمه گوگل]اغلب ایستگاه از خزه‌ها، استاد ایستگاه را مخلوط می‌کنند
[ترجمه ترگمان]اغلب یک ایستگاه از خزه پوشیده شده از خزه، stationmaster را با هم مخلوط می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Without hapless stationmaster, also do not have lucky stationmaster.
[ترجمه گوگل]بدون رئیس ایستگاه بدبخت، رئیس ایستگاه خوش شانس هم نداشته باشید
[ترجمه ترگمان]بدون stationmaster نگون بخت، شانس lucky نیز وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. No, the stationmaster didn't let us stay there.
[ترجمه گوگل]نه، رئیس ایستگاه نگذاشت ما آنجا بمانیم
[ترجمه ترگمان]نه، رئیس ایستگاه نگذاشت ما آنجا بمانیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The stationmaster beside me each skeletal Qing Ji, disposition are disparate.
[ترجمه گوگل]استاد ایستگاه در کنار من هر اسکلتی چینگ جی، وضع متفاوت هستند
[ترجمه ترگمان]The در کنار من هر یک از هر Qing اسکلتی، متفاوت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. That moment is given off in stationmaster net after coming, get authority immediately reputably.
[ترجمه گوگل]آن لحظه پس از آمدن در شبکه استیشن مستر داده می‌شود، فوراً معتبر باشید
[ترجمه ترگمان]این لحظه در تور stationmaster بعد از آمدن به بازار داده می شود و فورا reputably را دریافت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. So, we are true in the help stationmaster gets discharge and member.
[ترجمه گوگل]بنابراین، ما در کمک استاد ایستگاه ترخیص و عضو درست است
[ترجمه ترگمان]بنابراین، ما در این کمک واقعی هستیم که stationmaster تخلیه شود و عضو شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Ask broad stationmaster friends to inquire PR later, appraisal PR is true advertent!
[ترجمه گوگل]از دوستان بزرگ ایستگاه بخواهید که بعداً روابط عمومی را جویا شوند، روابط عمومی ارزیابی یک تبلیغ واقعی است!
[ترجمه ترگمان]از دوستان stationmaster بخواهید که بعدا تحقیق کنند، ارزیابی روابط عمومی درست است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Of past stationmaster, director numberless as the sand, does position little official do how more now?
[ترجمه گوگل]از رئیس ایستگاه گذشته، کارگردان بی شماری مثل شن، آیا مقام کمی در حال حاضر چه کاری انجام می دهد؟
[ترجمه ترگمان]گذشته از این stationmaster، رئیس بی شماری به عنوان ماسه، آیا این مقام کمی در حال حاضر این کار را انجام می دهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رئیس ایستگاه (اسم)
stationmaster

انگلیسی به انگلیسی

• one in charge of a train station
a stationmaster is the person in charge of a railway station.
one in charge of a train station

پیشنهاد کاربران

معنی "اصطبل بان" هم ممکنه بده، در واقع مسئول یک ایستگاه که اون ایستگاه میتونه یه کاروان سرا، اصطبل یا ایستگاه قطار باشه

بپرس