statist


معنی: امارگر
معانی دیگر: سیاستمدار، ساکن، بی حرکت

جمله های نمونه

1. Leftist labor unions and their statist allies may scream but the public sector needs pruning.
[ترجمه گوگل]اتحادیه های کارگری چپ و متحدان دولتی آنها ممکن است فریاد بزنند، اما بخش عمومی نیاز به هرس دارد
[ترجمه ترگمان]اتحادیه های کارگری چپ گرا و هم پیمانان statist ممکن است جیغ بکشند اما بخش دولتی به pruning نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The form is neither statist nor a single, vertically integrated organisation.
[ترجمه گوگل]این فرم نه دولتی است و نه یک سازمان واحد و عمودی یکپارچه
[ترجمه ترگمان]فرم نه statist است و نه یک سازمان یکپارچه و یکپارچه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Boris Johnson demands a Tory DG, to stop the BBC being "statist, corporatist, defeatist, anti-business, Europhile".
[ترجمه گوگل]بوریس جانسون از حزب محافظه‌کار تقاضا می‌کند تا جلوی بی‌بی‌سی را بگیرد که «دولت‌گرا، شرکت‌گرا، شکست‌خواه، ضد تجارت، اروپایی‌دوست» باشد
[ترجمه ترگمان]بوریس جانسون خواهان یک DG توری است تا بی بی سی \"statist، corporatist، defeatist، anti، business\" را متوقف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The statist, conservative United Russia supported Putin.
[ترجمه گوگل]دولت گرا و محافظه کار روسیه متحد از پوتین حمایت کرد
[ترجمه ترگمان]The، محافظه کار روسیه، از پوتین حمایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. So saying, he distilled the statist spirit of the proceedings.
[ترجمه گوگل]بنابراین، او روح دولت‌گرایانه را تقطیر کرد
[ترجمه ترگمان]پس از گفتن این جمله، روح statist دادرسی را از آب مقطر حذف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Apart from their conceit, these diverse yet inter-dependent groupings share a statist conception of antiracism.
[ترجمه گوگل]این گروه‌های متنوع و در عین حال وابسته به یکدیگر، جدای از خودپسندی خود، یک مفهوم دولت‌گرایانه از ضد نژادپرستی مشترک دارند
[ترجمه ترگمان]به غیر از conceit، این گروه بندی های متنوع و در عین حال به هم وابسته، مفهوم statist از antiracism را به اشتراک می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The total state is really nothing but the continued extension of these statist means throughout every nook and cranny of economic and social life.
[ترجمه گوگل]کل دولت در واقع چیزی نیست جز گسترش مداوم این ابزارهای دولت گرا در هر گوشه و کنار زندگی اقتصادی و اجتماعی
[ترجمه ترگمان]کل ایالت نه تنها چیزی نیست، بلکه گسترش مستمر این statist در هر گوشه و شکاف زندگی اقتصادی و اجتماعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But the political movements to which Mr Fini has belonged (he was once a neo-fascist) have all been essentially statist ones deriving the bulk of their support from the lower half of the country.
[ترجمه گوگل]اما جنبش‌های سیاسی که آقای فینی به آنها تعلق داشت (او زمانی یک نئوفاشیست بود) همگی اساساً جنبش‌هایی دولت‌گرا بوده‌اند که بخش عمده‌ای از حمایت خود را از نیمه پایین کشور به دست آورده‌اند
[ترجمه ترگمان]اما جنبش های سیاسی که آقای Fini به آن تعلق دارد (او زمانی یک نئونازی بوده)اساسا statist بوده است که بخش عمده ای از حمایت خود را از نیمی از کشور به دست آورده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. "When that happens, the Democratic party will have ceased to be the economic statist party," he said.
[ترجمه گوگل]او گفت: «وقتی این اتفاق بیفتد، حزب دموکرات دیگر حزب دولت‌گرای اقتصادی نیست
[ترجمه ترگمان]او گفت: \" وقتی این اتفاق بیافتد، حزب دموکرات دیگر حزب سوسیال دموکرات نخواهد بود \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Even in the dark days of this economic crisis, I hold out hope that some sort of "third way" can be found between the statist Democratic Party and the rapidly imploding Republican Party.
[ترجمه گوگل]حتی در روزهای تاریک این بحران اقتصادی، من امیدوار هستم که بتوان نوعی «راه سوم» بین حزب دولت‌گرا دموکرات و حزب جمهوری‌خواه به سرعت در حال فروپاشی پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]حتی در روزه ای تاریک این بحران اقتصادی، من امیدوارم که یک نوع \"راه سومی\" بین حزب دموکرات statist و حزب جمهوریخواه سریع حزب جمهوری خواه پیدا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. So that is to say that the Chinese would favor loans and loan programs to countries that were a little more statist, he said.
[ترجمه گوگل]او گفت که به این معناست که چینی‌ها از وام‌ها و برنامه‌های وام به کشورهایی که کمی دولت‌گراتر هستند، حمایت می‌کنند
[ترجمه ترگمان]او گفت: بنابراین این بدان معناست که چینی ها به نفع وام و وام به کشورهایی که کمی statist هستند، بهره خواهند برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

امارگر (اسم)
statist, statistician

پیشنهاد کاربران

دولت محور
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : state / statement / station
✅️ اسم ( noun ) : state / stateliness / statement / station / statism / statist / statistics ( stats ) / statistician / stationariness / statue / stature / status / stater / stationery / stationarity / stationer / statistic
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : state / stateless / stately / static / stationary / statist / statistical ( statistic ) / stative / stated
✅️ قید ( adverb ) : statically / statistically / stationarily

دولت گرا
هو
سیاستمدار.
تمرکزگرایی در حکومت: مدافع یک نظام سیاسی که در آن حکومت کنترل متمرکز قابل توجهی بر امور اجتماعی و اقتصادی دارد.

بپرس