stink

/ˈstɪŋk//stɪŋk/

معنی: تعفن، گند، بدبو کردن، بوی بد دادن، بد بودن، تعفن داشتن
معانی دیگر: بوی گند دادن، بوی تعفن دادن، (بسیار) زننده بودن، نفرت آور بودن، شمغند بودن، (خودمانی) بنجل بودن، بدساز بودن، به درد نخور بودن، گند بودن، (خودمانی) الم شنگه، قیل و قال، جار و جنجال، (خودمانی - با: of یا with) زیاد داشتن (از چیزی)

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: stinks, stinking, stank, stunk
(1) تعریف: to emit or exude a strong and offensive odor.
مشابه: reek, smell

(2) تعریف: to be loathsome, abhorrent, or highly offensive.

(3) تعریف: (informal) to be of very low quality.

- His singing stinks.
[ترجمه Yasser] اواز خوندنش افتضاحه
|
[ترجمه گوگل] آوازش بو می دهد
[ترجمه ترگمان] آواز او بوی بدی می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to have an offensive odor (often fol. by up).

- Cigar smoke stank up the room.
[ترجمه mobina] بوی گند سیگار در اتاق می پیچد
|
[ترجمه 🌹] بوی بد سیگار در اتاق پخش شده است
|
[ترجمه گوگل] دود سیگار تمام اتاق را فرا گرفته است
[ترجمه ترگمان] دود سیگار اتاق را بوی می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a strong, unpleasant or offensive odor; stench.
متضاد: fragrance
مشابه: reek, stench

(2) تعریف: (informal) a great fuss.

- They made a stink over the issue.
[ترجمه Edris nozari] روی این موضوع گندشو درآوردند
|
[ترجمه گوگل] از این موضوع بدبو کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها در این مساله بوی گند می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. stink out
(با بوی گند) از خود راندن،دور کردن،فرار دادن

2. stink up
گنداندن،متعفن کردن،موجب بدبویی شدن

3. like a stink
(انگلیس - خودمانی) سخت،شدید،بسیار زیاد

4. i noticed its stink from afar
گند آن را از دور احساس کردم.

5. this factory's products stink
محصولات این کارخانه گندش را بالا آورده است.

6. he is working like stink
خیلی زحمت می کشد.

7. the workers kicked up quite a stink
کارگران خیلی جار و جنجال به پا کردند.

8. The fox smells his own stink first.
[ترجمه گوگل]روباه اول بوی تعفن خودش را حس می کند
[ترجمه ترگمان]روباه اول بوی گند خودش را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Stink the rats out by burning sulphur.
[ترجمه 🐾 مهدی صباغ] با سوزاندن گوگرد، موش ها را فراری دهید.
|
[ترجمه گوگل]با سوزاندن گوگرد موش ها را بدبو کنید
[ترجمه ترگمان]rats را با گوگرد سوزان به بیرون پرتاب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The whole stadium stink of the hamburger.
[ترجمه گوگل]کل ورزشگاه بوی همبرگر می دهد
[ترجمه ترگمان] کل استادیوم بوی همبرگر میدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The article about political corruption caused a real stink.
[ترجمه گوگل]مقاله در مورد فساد سیاسی بوی تعفن واقعی را ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]مقاله در مورد فساد سیاسی باعث ایجاد بوی تعفن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Activists have raised a stink about the shipments of nuclear waste.
[ترجمه گوگل]فعالان در مورد حمل زباله های هسته ای بوی تعفن برانگیخته اند
[ترجمه ترگمان]فعالان بویی در مورد محموله های زباله هسته ای داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I can stink some smell in your room.
[ترجمه گوگل]من می توانم در اتاق شما بوی بدی به مشام بدهم
[ترجمه ترگمان] می تونم بوی گند اتاقت رو حس کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The tabloid press kicked up a stink about his seven-day visit.
[ترجمه گوگل]مطبوعات تبلوید درباره دیدار هفت روزه او بوی تعفن برانگیخت
[ترجمه ترگمان]روزنامه tabloid در مورد هفت روز ورودش به روزنامه گند زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. But I'll never deal with the cases which stink of treason.
[ترجمه گوگل]اما من هرگز با مواردی که بوی خیانت می دهد برخورد نخواهم کرد
[ترجمه ترگمان]اما من هیچ وقت با پرونده ای که بوی خیانت می ده کنار می ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The stink of the rotten fish turned my stomach.
[ترجمه گوگل]بوی گند ماهی گندیده شکمم را برگرداند
[ترجمه ترگمان]بوی گند ماهی گندیده به شکمم تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعفن (اسم)
putrefaction, stench, stink, putridity, rancidity

گند (اسم)
infection, fetor, stench, stink

بدبو کردن (فعل)
stink, fug

بوی بد دادن (فعل)
stink, reek

بد بودن (فعل)
stink

تعفن داشتن (فعل)
stink

انگلیسی به انگلیسی

• foul odor, stench, reek
give off a strong foul odor, reek; be offensive, be abhorrent; be of very low quality, be inferior (slang)
something that stinks smells extremely unpleasant. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. ...the stink of vomit.
if a place or situation stinks, it is extremely bad or unpleasant; an informal use.
see also stank.

پیشنهاد کاربران

بلا نسبت بلا نسبت ( بوی عن ) دادن
stink
1 - scandal
رسوایی، بی آبروئی، افتضاح
There was a big stink about his accepting a bribe
2 - a negative reaction from a group of people or from the public
واکنش بد از گروهی از مردم یا جامعه
City employees are raising a stink over the plan
بوی گوه دادن ( خود کلمه در زبان انگلیسی informal هست پس باید ترجمه هم informal باشه )
به درد نخور بودن
شَماغیدَن.
غَساکیدَن = بویِ بد دادن.
بوی گند ( دادن ) ؛ گند بودن
# The stink of the rotten fish
# The stink of sweat and urine
# Your feet stink
# His clothes stank of sweat
# His acting stinks
# I think her whole attitude stinks
Make/eaise/kick up a stink
الکی داد و بیداد راه انداختن
سرو صدا به راه انداختن
های و هوی به راه انداختن to be very vocal about something and show one's displeasure or anger
قیل و فال به پا کردن
...
[مشاهده متن کامل]

با عصبانیت واکنش نشان دادن to show a great unnecessary anger
Make a huge fuss
Make a great

رنجش آور
بیزار کننده
دلخور کننده
بوی بسیار ناخوشایند
Damn, that's gonna stink : لعنت، قراره بوی گندش همه جارو برداره - قراره بو بگیره
خیلی ناخوشایند بودن
به شدت. خیلی زیاد
بد بو - بو گندو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس