stoop

/ˈstuːp//stuːp/

معنی: خمیدگی، خم شدن، خمیدن، سرفرود آوردن، دولا شدن
معانی دیگر: (بدن خود را) خم کردن، دولا کردن یا شدن، خمیده کردن یا شدن یا بودن، قوز کردن، (خود را) خوار کردن، خفیف کردن، خود را پایین آوردن، کرنش کردن، خشوع کردن، (پرنده ی شکاری) شیرجه رفتن، (به سوی طعمه) سرازیر شدن، تواضع کردن، فروتنی کردن، (قدیمی) تسلیم شدن، (پرنده) پرواز سرازیر، شیرجه، دولاشدگی، پلکان جلو در خانه، ایوانچه، پله ی درگاه، تمکین

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: stoops, stooping, stooped
(1) تعریف: to bend the body forward and downward.
مترادف: bend
مشابه: bow, crouch, lean, scrooch, scrunch

- The boys stooped in order to peer through the crack in the wooden fence.
[ترجمه گوگل] پسرها خم شدند تا از شکاف حصار چوبی نگاه کنند
[ترجمه ترگمان] بچه ها خم شدند تا از شکاف در چوبی سرک بکشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She stooped to pick up the crying toddler.
[ترجمه گوگل] خم شد تا کودک نوپا که گریه می کرد را بردارد
[ترجمه ترگمان] خم شد تا کودک نوپا را که گریه می کرد بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to stand or walk with shoulders and neck drooping forward.
مترادف: slouch, slump
مشابه: cringe, crouch, droop, hunch

- From years of hard labor, the prisoners stooped.
[ترجمه Eli] بدلیل سالها کار سخت زندانیها خمیده شده بودند
|
[ترجمه گوگل] از سالها کار سخت، زندانیان خم شدند
[ترجمه ترگمان] از سال ها کار سخت، زندانی ها خم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to lower oneself figuratively, as to perform a lowly task or an immoral act.
مترادف: lower, sink
مشابه: condescend, deign, fall, resort, succumb

- She would never stoop to deceiving a good friend.
[ترجمه Eli] او هرگز تمکین به فریب دادن یک دوست خوب نمیشود
|
[ترجمه Eli] او هرگز تمکین به فریب یک دوست خوب نمی کند
|
[ترجمه گوگل] او هرگز برای فریب دادن یک دوست خوب خم نمی شود
[ترجمه ترگمان] هرگز خم نمی شد که یک دوست خوب را فریب دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to bend (oneself or one's body) downward and forward.
مترادف: bend, slouch
مشابه: hunch
اسم ( noun )
مشتقات: stoopingly (adv.), stooper (n.)
(1) تعریف: the act of bending forward and downward.
مترادف: bending
مشابه: crouch, slump

- With a quick stoop, she grabbed the jar from the bottom of the fridge.
[ترجمه گوگل] با خم شدن سریع شیشه را از ته یخچال گرفت
[ترجمه ترگمان] او با خم شدن سریع شیشه را از ته یخچال برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a posture in which the head and shoulders slump forward and downward.
مترادف: slouch, slump

- Many of the older women walk with a stoop after years spent in the rice fields.
[ترجمه گوگل] بسیاری از زنان مسن‌تر پس از سال‌ها گذراندن در مزارع برنج، با خمیده راه می‌روند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از زنان مسن تر بعد از گذشت سال ها در مزارع برنج، خم می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an act or instance of lowering oneself morally or socially, or of condescending.
مترادف: condescension
اسم ( noun )
• : تعریف: a large step or small porch at the entrance to a home, often reached by a short flight of steps.
مترادف: porch
اسم ( noun )
• : تعریف: variant of stoup.

جمله های نمونه

1. i will never stoop so low as to answer the insults of a drunken man
هرگز خودم را آنقدر پایین نخواهم آورد که به توهین مردی مست پاسخ بدهم.

2. to pass the low entrance, he had to stoop
برای عبور از مدخل کوتاه مجبور شد دولا شود.

3. We had to stoop to pass through the low entrance.
[ترجمه گوگل]برای عبور از ورودی کم مجبور شدیم خم شویم
[ترجمه ترگمان]ما مجبور بودیم خم بشویم و از در ورودی عبور کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They will stoop to every low-down trick.
[ترجمه گوگل]آنها به هر ترفندی خم خواهند شد
[ترجمه ترگمان]اونا به هر حقه پایین خم میشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I refuse to stoop to such bullying tactics.
[ترجمه گوگل]من از تسلیم شدن به چنین تاکتیک های قلدری امتناع می کنم
[ترجمه ترگمان]من قبول نمی کنم که این تاکتیک bullying رو به عهده بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They stood together on the stoop and rang the bell.
[ترجمه گوگل]با هم روی خم ایستادند و زنگ را به صدا درآوردند
[ترجمه ترگمان]با هم روی پله ها ایستادند و زنگ را به صدا در آوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. How could anyone stoop so low?
[ترجمه گوگل]چطور ممکن است کسی اینقدر پایین خم شود؟
[ترجمه ترگمان]چطور کسی میتونه این قدر پست باشه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I didn't expect you to stoop to lying.
[ترجمه گوگل]توقع نداشتم به دروغ خم شوی
[ترجمه ترگمان]انتظار نداشتم به دروغ گفتن خم بشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I won't stoop to argue with him.
[ترجمه گوگل]من برای بحث با او خم نمی شوم
[ترجمه ترگمان]من خم نخواهم شد که با او بحث کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I could never stoop to such conduct as that;I should consider it beneath me.
[ترجمه گوگل]من هرگز نمی‌توانستم به چنین رفتاری خم شوم؛ باید آن را پایین‌تر از خود بدانم
[ترجمه ترگمان]من هرگز نمی توانم این چنین رفتاری را تحمل کنم؛ باید آن را زیر نظر داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He is a tall man with a slight stoop.
[ترجمه گوگل]او مردی قد بلند با خمیدگی خفیف است
[ترجمه ترگمان]مرد قد بلندی است با اندکی خمیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was unwilling to believe anyone would stoop so low as to steal a ring from a dead woman's finger.
[ترجمه گوگل]او نمی خواست باور کند که کسی آنقدر خم شود که انگشتری را از انگشت یک زن مرده بدزدد
[ترجمه ترگمان]نمی خواست باور کند که کسی خم می شود و حلقه ای از انگشت یک زن مرده را بدزدد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We sat talking on the stoop until midnight.
[ترجمه گوگل]تا نصف شب روی تخت نشستیم و حرف زدیم
[ترجمه ترگمان]تا نیمه شب روی پله ها نشسته بودیم و صحبت می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She would have scorned to stoop to such tactics.
[ترجمه گوگل]او از خم شدن به چنین تاکتیک هایی تحقیر می کرد
[ترجمه ترگمان]او از خم شدن در برابر چنین تاکتیک هایی بیزار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I didn't think he'd stoop to cheating.
[ترجمه گوگل]من فکر نمی کردم که او به تقلب خم شود
[ترجمه ترگمان]من فکر نمی کردم که اون به خیانت خم شده باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خمیدگی (اسم)
incline, bend, slouch, bent, curve, flexure, batter, curvature, hogging, flexion, stoop, crankle, tortuosity, droop, circumflexion, inflection, crookedness, inflexion, flection, nutation

خم شدن (فعل)
decline, bow, lean, bend, be inclined, stoop, sag, recline, leant, buckle, wilt

خمیدن (فعل)
decline, halt, cripple, bow, lean, hop, bend, limp, hobble, stoop

سر فرود آوردن (فعل)
submit, lout, stoop, bow down, hang the head, hold in esteem, hold in respect, knock under, show deference to, tame down, treat with deference

دولا شدن (فعل)
stoop, double up, crouch, hunker

انگلیسی به انگلیسی

• act of bending the body forward and downward; stooping position; condescension; small porch
bend the body forward and downward; stand or walk with the head and shoulders bent forward, slouch; condescend, lower oneself
if you stoop, you stand or walk with your shoulders bent forwards. verb here but can also be used as an singular noun. e.g. he walks with a stoop.
if you stoop or stoop down, you bend your body forwards and downwards.
if you stoop to doing something, you lower your usual standards of behaviour in order to do it; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

دولاشدن، خم شدن، سرفرود اوردن، خمیدگی، تمکین، خشوع کردن
Stoop به معنی قوز کردن هنگام نشستن یا راه رفتن است . برعکس سینه کفتری و شق و رق نشستن یا شق و رق راه رفتن .
در عملکرد هم به معنی کار ناشایست انجام دادن - خود را خوار و خفیف کردن
VERB
۱ ) ( خود را ) خوار کردن - خفیف کردن - خود را پایین آوردن
e. g.
Imran Khan and his wife sentenced in ‘un - Islamic’ marriage case
. . .
Horrifying the state stooped this low seemingly just to humiliate IK, Bushra Bibi.
...
[مشاهده متن کامل]

Syed Zulfikar Bukhari, Khan’s close aide and media adviser, said the latest conviction was a fake case and that he had been a witness to the marriage.
Is this all that’s left in the country and courts or systems to do? In a way it’s a victory for Imran Khan. Pakistan has stooped to a level where the whole politics is now about someone’s marriage or divorce, Bukhari said.
۲ ) ( در مقابل انسان یا قانون بالادستی ) کرنش کردن - خشوع کردن - سرفرود آوردن - خم شدن
۳ ) ( بدن خود را ) خم کردن - دولا کردن یا شدن
۴ ) قوز کردن
MEANING
1 ) - to lower oneself morally
- lower one's moral standards so far as to do something reprehensible.
SYN: lower oneself
2 ) to descend from a superior rank, dignity, or status
SYN: yield
3 ) to bend the top half of the body forward and down
SYN: bend down
4 ) to stand or walk with a forward inclination of the head, body, or shoulders
SYN: hunch

خودراپایین آوردن، خودراخفیف کردن، کارناشایست انجام دادن، پلکان جلودرخانه
تسلیم شدن، تواضع/فروتنی کردن، سرفرودآوردن، دولاشدن/کردن، خمیدگی
خم شدن
کار ناشایست انجام دادن
مثال: I didn’t expect you to stoop to lying
ازت انتظار نداشتم کار ناشایست دروغ گفتن رو انجام بدی
سطح خود را پایین آوردن
مثال: Don’t stoop to her level
نباید سطح خودت رو در حد اون بیاری پایین

پلکان جلوی در خانه ها

بپرس