stored

/ˈstɔːrd//stɔːd/

معنی: انباشته، ذخیره شده
معانی دیگر: انباشته، ذخیره شده

جمله های نمونه

1. i stored the suitcase in the baggage room of the station for six days
چمدان را شش روزه در انبار ایستگاه به امانت سپردم.

2. potatoes stored in the basement
سیب زمینی های انبار شده در زیرزمین

3. a mind stored with knowledge
مغزی که پر از معلومات است

4. the water is stored within the soil
آب در درون خاک ذخیره می شود.

5. fusty old clothes that had been stored in the basement for several years
لباس های قدیمی و بوی نم گرفته که سال ها در زیرزمین انبار شده بودند

6. the sun's energy can also be stored
انرژی خورشید را هم می توان ذخیره کرد.

7. the tables nest and can be stored easily
میزها روی هم سوار می شوند و انبار کردن آنها آسان است.

8. The data is stored on the magnetic tape.
[ترجمه گوگل]داده ها روی نوار مغناطیسی ذخیره می شوند
[ترجمه ترگمان]داده ها بر روی نوار مغناطیسی ذخیره می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. All these facts were stored in his memory.
[ترجمه گوگل]همه این حقایق در حافظه او ذخیره شد
[ترجمه ترگمان]همه این واقعیات را در حافظه اش ذخیره کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Water is stored in tanks under the roof.
[ترجمه گوگل]آب در مخازن زیر سقف ذخیره می شود
[ترجمه ترگمان]اب در تانک زیر سقف انبار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The owner's name and address is stored on a microchip and implanted in the dog's body.
[ترجمه گوگل]نام و آدرس صاحب سگ روی یک میکروچیپ ذخیره شده و در بدن سگ کاشته می شود
[ترجمه ترگمان]نام و آدرس مالک بر روی یک میکرو تراشه نگهداری می شود و در بدن سگ کاشته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The corn was stored in large sacks.
[ترجمه گوگل]ذرت در گونی های بزرگ ذخیره می شد
[ترجمه ترگمان]ذرت در کیسه های بزرگ انبار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All carry-on luggage must be stored under your seat or in the overhead compartments.
[ترجمه گوگل]تمام چمدان های دستی باید زیر صندلی شما یا در قسمت های بالای سر نگهداری شوند
[ترجمه ترگمان]همه وسایل حمل بار باید زیر صندلی و یا در محفظه های فوقانی انبار شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Files have been stored in such a haphazard manner that they are impossible to find.
[ترجمه گوگل]فایل ها به گونه ای تصادفی ذخیره شده اند که یافتن آنها غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]پرونده ها به گونه ای تصادفی ذخیره شده اند که پیدا کردن آن ها غیر ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The data is stored in the computer's memory.
[ترجمه گوگل]داده ها در حافظه کامپیوتر ذخیره می شوند
[ترجمه ترگمان]داده ها در حافظه کامپیوتر ذخیره می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The data are stored in the computer's memory.
[ترجمه گوگل]داده ها در حافظه کامپیوتر ذخیره می شوند
[ترجمه ترگمان]داده ها در حافظه کامپیوتر ذخیره می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انباشته (صفت)
replete, full, cumulative, acervate, stored, congested, stockpiled, stodgy, tumped

ذخیره شده (صفت)
stored

تخصصی

[صنایع غذایی] نگهداری شده

پیشنهاد کاربران

اندوخته
انبار شده
stored ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: ذخیره‏شده
تعریف: ویژگی هر داده یا اطلاعاتی که در حافظه انباشته شده باشد|||متـ . ذخیره 3
ذخیره شده

بپرس