strangled


معنی: خفه

جمله های نمونه

1. he strangled the landlord with his bare hands
با دستان خالی خود صاحبخانه را خفه کرد.

2. the government strangled free speech
دولت آزادی سخن را خفه کرد.

3. the child's neck was caught between two branches and she strangled
گردن کودک میان دوشاخه گیرافتاد و او خفه شد.

4. He strangled her with her own scarf.
[ترجمه گوگل]او را با روسری خودش خفه کرد
[ترجمه ترگمان]با روسری خود او را خفه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She had been strangled with her own scarf and her body dumped in the woods.
[ترجمه گوگل]او را با روسری خود خفه کرده بودند و بدنش را در جنگل انداخته بودند
[ترجمه ترگمان]او با شال خودش خفه شده بود و جسدش در جنگل افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The victim had been strangled with a belt.
[ترجمه گوگل]مقتول با کمربند خفه شده بود
[ترجمه ترگمان]قربانی با یه کمربند خفه شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There was a strangled cry from the other room.
[ترجمه گوگل]از اتاق دیگر فریادی خفه شده بود
[ترجمه ترگمان]صدای خفه ای از اتاق دیگر به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She felt her creativity was being strangled.
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که خلاقیتش خفه شده است
[ترجمه ترگمان]حس می کرد که خلاقیت او خفه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It came again, a strangled cry from the room next door.
[ترجمه گوگل]دوباره آمد، گریه ای خفه شده از اتاق همسایه
[ترجمه ترگمان]صدای خفه ای از اتاق مجاور به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He gave a strangled cry and fell to the floor.
[ترجمه گوگل]فریادی خفه کرد و روی زمین افتاد
[ترجمه ترگمان]او فریاد خفه ای کشید و به زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. After a few thrusting minutes Edward gave a strangled cry that seemed to come from deep in his throat and jerked out of her.
[ترجمه گوگل]پس از چند دقیقه فشار، ادوارد گریه ای خفه کرد که به نظر می رسید از اعماق گلویش می آمد و به سرعت از او خارج شد
[ترجمه ترگمان]بعد از چند دقیقه، ادوارد فریاد خفه ای کشید که انگار از اعماق گلویش بیرون امده بود و از او جدا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Wilson was strangled by the status quo.
[ترجمه گوگل]ویلسون توسط وضعیت موجود خفه شد
[ترجمه ترگمان] ویلسون \"با وضع موجود در حال خفگی بوده\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She'd been strangled with some kind of flex or cord.
[ترجمه گوگل]او را با نوعی فلکس یا بند ناف خفه کرده بودند
[ترجمه ترگمان]او با یک جور خم شدن یا سیم خفه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The pond water was strangled with poisonous weed.
[ترجمه گوگل]آب حوض با علف های هرز سمی خفه شد
[ترجمه ترگمان]آب استخر با علف های سمی خفه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We will be slowly strangled to death.
[ترجمه گوگل]کم کم خفه میشیم
[ترجمه ترگمان] تا حد مرگ آروم خواهیم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خفه (صفت)
stuffy, muggy, hoarse, choked, strangled, suffocated, choky

انگلیسی به انگلیسی

• smothered; stifled; kept under control with difficulty
a strangled sound is unclear and muffled.

پیشنهاد کاربران

بپرس