stray

/ˈstreɪ//streɪ/

معنی: ولگرد، ولگردی، راه گذر، جانور بی صاحب، سر گردان، اواره کردن، سرگردان بودن، منحرف شدن، سرگردان شدن، گمراه شدن
معانی دیگر: (از راه خود یا محدوده و غیره) خارج شدن، ول گشتن، (از گله و غیره) جدا شدن، ولگردی کردن، (دام) فرارکردن، (مجازی - از راه راست و غیره) منحرف شدن، راه ضلالت پیمودن، کجراه شدن، (از موضوع) منحرف شدن، به صحرای کربلا زدن، بی دقتی کردن، پرت و پلا گفتن یا نوشتن، (به ویژه حیوان اهلی) ولگرد، گم گشته، (الکترونیک) هرز، تک و توک، جسته و گریخته، (معمولا جمع - رادیو و غیره) پارازیت، زرزر

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: strays, straying, strayed
(1) تعریف: to wander from or go beyond a fixed place, course, or practice, or to wander away from a group.
مترادف: deviate, straggle, wander off
متضاد: follow
مشابه: apostatize, backslide, drift, err, veer, wander

(2) تعریف: to deviate from accepted behavior or opinion.
مترادف: deviate
مشابه: differ, vary

(3) تعریف: to wander mentally; digress or be distracted.
مترادف: digress, divagate, wander
مشابه: drift, ramble

(4) تعریف: to roam or meander.
مترادف: divagate, drift, meander, ramble, roam, rove, wander
مشابه: mosey, range
اسم ( noun )
• : تعریف: one that has strayed, esp. a domestic animal that has wandered from its home.
مترادف: waif
صفت ( adjective )
مشتقات: strayer (n.)
(1) تعریف: straying or having strayed; lost or out of place.
مشابه: abandoned, homeless, lost, out of place, roaming, wandering

- a stray dog
[ترجمه گوگل] یک سگ ولگرد
[ترجمه ترگمان] یک سگ ولگرد است،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a stray hair
[ترجمه Sherri] موی آشفته
|
[ترجمه گوگل] یک موی سرگردان
[ترجمه ترگمان] یک مو بی شاخ و دم،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: scattered, isolated, or incidental.
مترادف: scattered
مشابه: chance, incidental, isolated, occasional, random, separate

- a stray cloud
[ترجمه گوگل] یک ابر سرگردان
[ترجمه ترگمان] یک ابر کوچک،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a stray thought
[ترجمه گوگل] یک فکر سرگردان
[ترجمه ترگمان] یک فکر کج و معوج،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. stray field
میدان هرز

2. a stray dog
سگ ولگرد

3. a stray sheep
گوسفند گم شده

4. a few stray words
کلمات معدود و جسته و گریخته

5. do not stray from your role as teacher and guide!
نقش خود به عنوان معلم و راهنما را رها مکن !

6. those who stray from the path of truth
آنانکه از جاده ی حقیقت منحرف می شوند

7. closing the door so that cattle will not stray
بستن در برای اینکه احشام فرار نکنند

8. She pushed a stray curl away from her eyes.
[ترجمه شهرام] موهای پریشان را از جلوی چشمش کنار زد
|
[ترجمه گوگل]او یک حلقه ولگرد را از چشمانش کنار زد
[ترجمه ترگمان]حلقه را از چشمانش دور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Their truck was hit by a stray bomb.
[ترجمه گوگل]کامیون آنها مورد اصابت یک بمب سرگردان قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]کامیون اونا توسط یه بمب ولگرد تیر خورده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A stray dog was cringing by the door.
[ترجمه گوگل]یک سگ ولگرد کنار در زوزه می کشید
[ترجمه ترگمان]یک سگ ولگرد در کنار در به خود می پیچید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Brett's always taking in stray animals.
[ترجمه گوگل]برت همیشه حیوانات ولگرد را می پذیرد
[ترجمه ترگمان]برت همیشه از حیوانات ولگرد استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They took pity on the stray cat and fed it.
[ترجمه گوگل]آنها به گربه ولگرد رحم کردند و به او غذا دادند
[ترجمه ترگمان]به گربه ولگرد رحم کردند و آن را سیر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A civilian was killed by a stray bullet.
[ترجمه گوگل]یک غیرنظامی بر اثر اصابت گلوله سرگردان کشته شد
[ترجمه ترگمان]یه شخص غیر نظامی توسط یه گلوله سرگردان کشته شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The UK has 500,000 stray dogs on its streets at any one time .
[ترجمه گوگل]بریتانیا در هر زمان 500000 سگ ولگرد در خیابان های خود دارد
[ترجمه ترگمان]بریتانیا در هر زمانی ۵۰۰،۰۰۰ سگ ولگرد دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Don't stray from the point.
[ترجمه فرناز] از مساله اصلی منحرف نشو
|
[ترجمه گوگل]از اصل موضوع دور نشوید
[ترجمه ترگمان]از این جا دور نشو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. One man was hit by a stray bullet and taken to hospital.
[ترجمه گوگل]یک مرد مورد اصابت گلوله سرگردان قرار گرفت و به بیمارستان منتقل شد
[ترجمه ترگمان]یه نفر با یه گلوله خیابونی تیر خورده و به بیمارستان برده شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Stray dogs are usually put to sleep if no one claims them.
[ترجمه Mrjn] معمولا اگر کسی سگ های ولگرد را نخواهد ( به سرپرستی بگیرد ) آنها را به خواب میبرند. ( کشتن حیوان بدون درد، به خاطر مریضی پیری و… )
|
[ترجمه گوگل]سگ های ولگرد معمولاً اگر کسی ادعای آنها را نداشته باشد، می خوابانند
[ترجمه ترگمان]اگر کسی ادعا کند، سگ های سرگردان سرگردان معمولا به خواب می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She brushed aside a stray wisp of hair.
[ترجمه گوگل]یک تکه موی سرگردان را کنار زد
[ترجمه ترگمان]یک دسته موی ژولیده از موهایش را کنار زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ولگرد (اسم)
stray, loafer, blackguard, tramp, vagabond, hooligan, rambler, gangrene, footer, straggler, larrikin, roamer, runner, prowler, swinger

ولگردی (اسم)
stray, ramble, tramp, profligacy, vagrancy, vagabondage, vagabondism

راه گذر (اسم)
stray

جانور بی صاحب (اسم)
stray

سرگردان (صفت)
astray, adrift, erratic, stray, wandering, runabout, homeless, errant, gadabout, helpless, vagrant

اواره کردن (فعل)
stray

سرگردان بودن (فعل)
moon, stray, become helpless, wander, peregrinate, traipse

منحرف شدن (فعل)
stray, turn, swerve, digress, deviate, wander, extravagate

سرگردان شدن (فعل)
stray, extravagate, divagate, rove

گمراه شدن (فعل)
stray, err, pervert

تخصصی

[برق و الکترونیک] پراکنده، سرگردان
[نفت] سازند ولگرد

انگلیسی به انگلیسی

• wander off, leave the correct course; roam, meander; deviate from the norm, err; digress
lost, wandering, out of place; scattered, random, incidental
one that has strayed; domestic animal that is lost or wandering far from its home
if people or animals stray, they wander away from where they should be.
a stray animal such as a cat or dog lives in the wild and is not looked after by anyone, for example because it wandered away from its owner's home and became lost. attributive adjective here but can also be used as a count noun. e.g. the dog, which had been picked up as a stray in zambia, was being kept in quarantine. ...the fee would pay for dog wardens to patrol the streets
a stray bullet is one that hits someone, although it was not aimed at them.
stray things have become separated from other similar things.
if your thoughts stray, you stop concentrating on a particular thing.

پیشنهاد کاربران

Stray light
نور مزاحم و ناخواسته و سرگردان در دستگاه هایی که بر اساس نورسنجی کار می کنند و باید فیلترینگ بشن. از جمله در دستگاه اسپکتروفتومتر
Deviate
( مسیر و موضوع و … ) منحرف شدن
( حیوانات و انسان ) ولگرد
( مو ) آشفته ، بهم ریخته
سر در گم شدن
بیراهه رفتن
ولگرد
حیوان ولگرد
شبیه ساز گربه
هم صفته هم اسم هم فعل
به عنوان فعل میشه حیوان ولگرد مثل سگ یا گربه
??? Why do you have so many cats
I have a thing about Strays : حیوانات ولگرد را دوست دارم
Our eyes atray to the horizon
چشمان مابه افق دوخته شده. . .
Stray kids=بچه های سرگردان
ولگرد. بیشتر در مورد حیوانات
واژه ی انگلیسی stray، با واژه ی سرگردان فارسی سنجیدنی است.
منحرف شدن ( از مسیر )
به بیراهه رفتن ( در صحبت )
جاری شدن ( مثلا اشک )
بیراهه رفتن
Stray finds are more commonly discovered than whole new sites
کشف اشیا جداافتاده ( تک و توک )
معمول تر هستندتا کشف کل یک سایت ( عمارت/ساختمان ) باستانی
خیانت کردن به همسر یا پارتنر
منحرف شدن، به بیراهه رفتن
Wander
پرسه زدن
پراکنده
زاید مثلا موهای زاید
آواره و سرگردان
ولگرد
محدوده
خارج شدن
فاصله گرفتن، جداشدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس