streak

/ˈstriːk//striːk/

معنی: تمایل، خط، رگ، رگه، ورقه، نوار یا رگه نواری، خط خط کردن، گستردن، دراز کردن، بسرعت حرکت کردن
معانی دیگر: راه راه (که معمولا از نظر رنگ یا بافت یا پشم و غیره با زمینه فرق دارد)، نواره، شعاع نور، آذرخش، صاعقه، برق، درخشش، رخشش، (در سنگ های معدنی) رگه، لایه، چینه، (به ویژه در گوشت) رگه ی چربی، لایه ی چربی، قشر، خصلت، ویژگی، گرایش، دوره، سلسله، زنجیر، سری، راه راه کردن یا شدن، دارای نواره ی رنگی کردن یا شدن، رگه دار کردن یا شدن، شتابیدن، تند رفتن، با سرعت حرکت کردن، مثل برق رفتن، (ترکیزه شناسی) مایه ی کشت شده، کشت مایه، (کان شناسی) رنگ رده، (امریکا - عامیانه) لخت و پتی در انظار دویدن (معمولا برای شوخی یا به خاطر مستی و غیره)، عریان گردی کردن، میل، سپیده دم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a long narrow irregular line, mark, smear, or band on or in something of a different color, texture, or the like.
مشابه: band, bar, blaze, freak, mark, smear, smudge, stratum, stripe, vein

(2) تعریف: a movement or something that moves very quickly in a long, irregular line; lightning or something as rapid as lightning.
مشابه: blaze, bolt, flare, flash

(3) تعریف: a trace or inclination; tendency; strain.
مترادف: disposition, inclination, tendency
مشابه: bent, cast, characteristic, grain, leaning, vein

- He has a stubborn streak.
[ترجمه مهرشاد جوکار] او یه رگ لجبازی داره
|
[ترجمه گوگل] او یک خط سرسخت دارد
[ترجمه ترگمان] اون یه رگه stubborn داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a brief period or series of events.
مشابه: bout, period, run, series, spell

- on a lucky streak
[ترجمه گوگل] در یک خط خوش شانسی
[ترجمه ترگمان] روی یک خط خوش شانسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a streak of accidents
[ترجمه گوگل] رشته ای از تصادفات
[ترجمه ترگمان] یک خط تصادف،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: streaks, streaking, streaked
(1) تعریف: to form or make a streak or streaks on or in.
مشابه: band, bar, freak, line, marble, striate, stripe

(2) تعریف: to form into streaks or form with streaks.
مشابه: dot, freak, stipple, stroke

- The painter streaked color on the canvas.
[ترجمه گوگل] نقاش رنگی را روی بوم نقاشی کرد
[ترجمه ترگمان] رنگ نقاشی روی بوم نقاشی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: streaklike (adj.), streakedly (adv.), streaker (n.)
(1) تعریف: to move very quickly or flash by, as lightning.
مترادف: dash, flash, shoot, whip, zip
مشابه: dart, fly, rush, tear

(2) تعریف: to be in streaks.

- Rain streaked down the window.
[ترجمه گوگل] باران از پنجره رد شد
[ترجمه ترگمان] باران از پنجره سرازیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to be or become marked with streaks.
مشابه: discolor

- The fabric streaked in the sun.
[ترجمه گوگل] پارچه زیر آفتاب رگه می‌خورد
[ترجمه ترگمان] پارچه در آفتاب به سرعت حرکت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: as a prank, to dash naked in and out of public view; engage in streaking.

جمله های نمونه

1. a streak of bad luck
یک سری بدشانسی

2. the streak of lightning in a dark night
درخشش آذرخش در شب تیره

3. a hot streak in gambling
یک سلسله خوش شانسی در قمار

4. a winning streak
یک دوره برنده شدن پی در پی

5. like a streak
(عامیانه) با سرعت تمام،مثل برق

6. he has a jealous streak
او یک رگ حسادت دارد.

7. he's got a mean streak in him
بعضی اوقات خیلی بدخلق می شود.

8. to talk a blue streak
به سرعت و طولانی صحبت کردن

9. He has always had a rebellious streak .
[ترجمه گوگل]او همیشه رگه های سرکشی داشته است
[ترجمه ترگمان] اون همیشه یه رگه یاغی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There is a streak of cruelty in his character.
[ترجمه گوگل]رگه ای از ظلم در شخصیت او دیده می شود
[ترجمه ترگمان]در شخصیت او یک رگه بی رحمی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Most of the players have a strong competitive streak.
[ترجمه گوگل]اکثر بازیکنان یک خط رقابتی قوی دارند
[ترجمه ترگمان]اکثر بازیکنان یک خط رقابتی قوی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Celtic are on a six-game winning streak.
[ترجمه گوگل]سلتیک در 6 بازی پیروز شده است
[ترجمه ترگمان]سلتیک در خط برنده شش بازی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Giants winning streak remained unbroken for an impressive nineteen games.
[ترجمه گوگل]رگه پیروزی های جاینتز برای نوزده بازی بی نظیر باقی ماند
[ترجمه ترگمان]مسابقه برنده شدن غول ها برای نوزده بازی شگفت انگیز دست نخورده باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A streak of lightning forked across the sky.
[ترجمه گوگل]رگه ای از رعد و برق در سراسر آسمان دوشید
[ترجمه ترگمان]برقی از صاعقه در آسمان پدیدار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There was a streak of insanity in the family.
[ترجمه گوگل]رگه ای از جنون در خانواده وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در این خانواده یک رگه جنون وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تمایل (اسم)
hang, addiction, inclination, appetence, appetency, disposition, liking, tendency, sentiment, trend, would, leaning, turn, anxiety, nisus, gust, gravitation, roll, streak, tilt, inclining, recumbency, fantasy, preoccupation, tenor, declination, yen, proclivity

خط (اسم)
hand, order, groove, way, road, character, bar, mark, letter, row, line, file, feature, writing, track, script, streak, charter, letter missive, stripe, calligraphy, rut, ruler, ruck, message, legend, fascia, stria, handwriting, penmanship, printmaking, tails

رگ (اسم)
vessel, streak, blood vessel, vena

رگه (اسم)
grain, nervure, costa, streak, thread, vein, midrib, fibril

ورقه (اسم)
ticket, form, flake, sheet, paper, leaf, streak, tablet, leaflet, slab, layer, writ, lamina

نوار یا رگه نواری (اسم)
streak

خط خط کردن (فعل)
streak, fleck, scrabble

گستردن (فعل)
spread, propagate, lay on, streak, strive

دراز کردن (فعل)
streak, extend, porrect, crane, lengthen, elongate, protract, prolong, prolongate

بسرعت حرکت کردن (فعل)
dart, jink, streak

تخصصی

[زمین شناسی] رنگ خاکه - لایه نازک کانی پودر شده حاصل سایش نمونه بر روی صفحه چینی بدون لعاب. - رنگ کانی وقتی به صورت پودردرآید. -
[پلیمر] راه راه، رگه دار

انگلیسی به انگلیسی

• narrow irregular line, stripe, smear; rapid movement or something that moves very quickly; trace, small amount; layer, stratum; unbroken series of events; spell or run (of luck, misfortune, etc.)
mark with streaks; lighten strands of hair; run very quickly, dash
a streak is a long mark on or in something.
if something is streaked with a colour, it has lines of the colour in it.
if someone has a particular streak, they have a particular quality in their character.
a winning streak or a losing streak is a series of victories or defeats, usually in sport.
to streak somewhere means to move there very quickly.

پیشنهاد کاربران

تکنیک کشت خطی باکتری ( میکروبیولوژی )
در متون مربوط به اعتیاد منظور تعداد روز های پاکی است
خطاب به دوست عزیز باران :
Streak زنجیره یا رگه هر چیزی هست .
مثال : losing streak زنجیره باخت - کسی که مرتب داره ضرر می کنه - خونه اش آتش سوزی شده ، شرکتش ورشکست شده - پایش را قطع کردند و . . . . .
پس لزوما زنجیره برد و پیروزی نیست .
دسته ببرها
در دولینگو یعنی :
A streak counts how many days you've practiced in a row
زنجیره ای از موفقیت. موفقیت ها و پیروزی های پی در پی
You're on a hot streak , I guess
تو داری خیلی تند میری ، فمر میکنم
Yeah you had a bad streak
آره ، تو بدشانسی آوردی
You got a mean streak in you
تو ی رگه بد ذاتی توی وجودت است
دنباله، سری، زنجیزه ( چیزی که بلافاصله دنباله داشته باشد ( ادامه داده شود ) و بین موارد، تقطیعی ( توقفی ) وجود نداشته باشد )
move very fast in a specified direction
به سرعت حرکت کردن
به سرعت دویدن
روند , جریان ، سرعت گرفتن ،
It hopes to continue that winning streak
امید آن است که روند پیروزی ادامه پیدا کند
streak ( زمین‏شناسی )
واژه مصوب: رنگ خاکه
تعریف: رنگ گرد ( پودر ) یک کانی، هنگامی که بر روی چینی بدون لعاب کشیده می‏شود
دوره ( کوتاه ) ؛ رگه ؛ خصلت
# a�winning�streak
# a streak of good luck
# dirty streaks on the window
# His hair was black with streaks of grey
# Her stubborn streak makes her very difficult to work with
streak of violence
رگه ای از خشونت
رگه ، خط، سریع ( برق آسا )
streak camera
دوربین سریع یا رگه رگه یا خط خط کننده [ویکی پدیا ]
خط، خط دار، نوار
به عنوان اسم ( نام ) :
1.
a long, thin line or mark of a different substance or colour from its surroundings.
"a streak of oil"
2.
an element of a specified kind in someone's character.
...
[مشاهده متن کامل]

"there's a streak of insanity in the family"
3.
INFORMAL
an act of running naked in a public place so as to shock or amuse others.
"a streak for charity"
به عنوان فعل:
1.
cover ( a surface ) with streaks.
"tears streaking her face, Cynthia looked up"
2.
move very fast in a specified direction.
"the cat streaked across the street"
3.
INFORMAL
run naked in a public place so as to shock or amuse others.
"the singer admitted to streaking in his home town in the seventies"

He has a mean streak in him
یه میل به خشونت/عصبی رفتار کردن در او وجود دره
چوب خط ( در Snap chat )
برق آسا و بسرعت یا ( مسلسل وار و پشت سرهم )
برهنه دویدن
دنباله
باریکه یا پرتو ( اگر برای نور به کار رود ) - - - >streaks of light
مو ] مش کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس