streamlined

/ˈstriːmˌlaɪnd//ˈstriːmlaɪnd/

(هواپیما واتومبیل و غیره) هوا لغز، هوا لغز شده، (کشتی و غیره) آب لغز، آب لغز شده، بهسامان، ساده و پر بازده، عاری از تزئینات یا جزئیات زیادی، تر و تمیز، موثر و ساده، ساده ودلپسند، ساده ودلپسند a streamlined design طرح ساده و دلپسند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of a contour or surface, designed to offer minimum resistance when moving through air or water.
مشابه: rakish

(2) تعریف: efficient, economical, or modern in design.
مشابه: sleek, trim

جمله های نمونه

1. a streamlined car
اتومبیل هوا لغز شده.

2. a streamlined design
طرح ساده و دلپسند

3. sharks are marvelously streamlined
کوسه ماهی ها به طور اعجاب انگیزی آب لغز هستند.

4. Contemporary cars are more streamlined than older ones.
[ترجمه گوگل]خودروهای امروزی ساده تر از خودروهای قدیمی هستند
[ترجمه ترگمان]خودروهای معاصر ساده تر از ماشین های قدیمی تر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The aircraft is streamlined to cut down wind resistance.
[ترجمه گوگل]این هواپیما برای کاهش مقاومت در برابر باد ساده شده است
[ترجمه ترگمان]هدف این هواپیما کاهش مقاومت باد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The cars all have a new streamlined design.
[ترجمه گوگل]همه خودروها دارای طراحی ساده و جدید هستند
[ترجمه ترگمان]همه ماشین ها طرح ساده و ساده ای دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Dolphins are perfectly streamlined for movement in the water.
[ترجمه گوگل]دلفین ها برای حرکت در آب کاملاً روان هستند
[ترجمه ترگمان]دلفین ها به طور کامل برای حرکت در آب ساده و ساده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The bodies of dolphins are more streamlined than those of porpoises.
[ترجمه گوگل]بدن دلفین ها نسبت به گرازهای دریایی ساده تر است
[ترجمه ترگمان]بدن دلفین ها بیشتر از گراز ماهی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We've even streamlined the selection process . . .
[ترجمه گوگل]ما حتی روند انتخاب را ساده کرده ایم
[ترجمه ترگمان]ما حتی فرآیند انتخاب را ساده کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. These functions can be much more streamlined as a result, with less human administration.
[ترجمه گوگل]در نتیجه، با مدیریت کمتر انسانی، این عملکردها می توانند بسیار ساده تر شوند
[ترجمه ترگمان]این عملکردها می تواند بسیار ساده تر از یک نتیجه با مدیریت کم تر انسانی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Its board has adopted a streamlined procedure for doling out emergency loans.
[ترجمه گوگل]هیئت مدیره آن یک روش کارآمد را برای اعطای وام های اضطراری اتخاذ کرده است
[ترجمه ترگمان]هیات مدیره آن یک روش ساده برای تقسیم وام های اضطراری اتخاذ کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Recast and streamlined for the current season, it is languishing in a no-win time slot on Thursdays.
[ترجمه گوگل]بازنویسی و ساده‌سازی شده برای فصل جاری، پنج‌شنبه‌ها در یک بازه زمانی بدون برد در حال از بین رفتن است
[ترجمه ترگمان]در صورتی که در فصل جاری ساده تر و سرراست باشد، در روزه ای پنجشنبه در یک بازه زمانی بدون برد به سر می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The whole development cycle is streamlined when the programmer can visualise and monitor program execution.
[ترجمه گوگل]کل چرخه توسعه زمانی ساده می شود که برنامه نویس بتواند اجرای برنامه را تجسم و نظارت کند
[ترجمه ترگمان]کل چرخه توسعه زمانی شکل می گیرد که برنامه نویس قادر به تجسم کردن و نظارت بر اجرای برنامه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We also eliminated other steps and streamlined those that remained to cut cycle times radically.
[ترجمه گوگل]ما همچنین سایر مراحل را حذف کردیم و آنهایی را که باقی مانده بودند برای کاهش ریشه ای زمان چرخه ساده کردیم
[ترجمه ترگمان]ما همچنین گام های دیگری را حذف کردیم و آن هایی را که مانده بودند به صورت ریشه ای حذف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• designed to offer the least possible resistance to a current of air or fluid; made efficient, simplified
something that is streamlined has a shape that allows it to move quickly or efficiently through air or through water.
something that has been streamlined has been altered to make it more effective, useful, or efficient.
see also streamlined.

پیشنهاد کاربران

مؤثر و ساده
Meaning:
something that has been streamlined has been altered to make it more effective, useful, or efficient
✔️ ساده و پربازده - ساده و جمع و جور
Do you own a lot of keys?
I don’t own a lot of keys, as I try to ⭐keep my keychain as streamlined as possible⭐. I only carry the keys that I need on a daily basis, such as my house key and car key
...
[مشاهده متن کامل]

streamlined ( adj ) = آئرودینامیک ( در خصوص بدنه هواپیما و خودرو ) ، بادشکن، آبشکن، دوکی شکل، آب گریز ( در مورد بدن حیوانات آبزی مانند کوسه و دلفین یا خوک دریایی ) /بهبود یافته، بهینه شده، ساده شده، سریع و کارآمد/
...
[مشاهده متن کامل]

Definition = بهبود یافته یا ساده تر شده/به گونه ای طراحی و تنظیم شده است که حرکت در هوا یا آب را تسهیل کند/یک تجارت ساده ، فرآیند ، فعالیت و غیره با کاهش هزینه ها ، تعداد افراد درگیر در آن و غیره ساده تر و موثرتر شده است/
a streamlined system = یک سیستم بهینه شده ( سریع و کارآمد )
a streamlined shape/appearance = شکل / ظاهر آئرودینامیکی ( بهینه شده )
a streamlined structure/system = یک ساختار / سیستم کارآمد
streamlined operations/procedures/processes = عملیات/رویه ها/فرایندها بهینه و کارآمد
examples :
1 - Thanks to new technologies, manufacturing has become more flexible, streamlined, and efficient, and has resulted in a higher quality of product.
به لطف فن آوری های جدید ، تولید انعطاف پذیرتر ، بهینه شده و کارآمدتر شده و کیفیت بالاتری از محصول را در پی داشته است.
2 - Our streamlined approach has kept our costs between 20% and 25% lower than those of our competitors.
رویکرد سریع و کارآمد ما هزینه های ما را بین 20 تا 25 درصد کمتر از رقبا حفظ کرده است.

طرح ساده شده
یکنواخت
( Well organized , Efficient )
Tourism in turn can be streamlined into economic development efforts of nations
trying to be independent from oil export.
صنعت توریسم متعاقبا میتوانددر تلاشها برای توسعه اقتصادی کشورهایی که برای استقلال از صدور نفت میکوشند، مفید و موثر باشد.
چابک سازی شده، چابک

بپرس