stride

/ˈstraɪd//straɪd/

معنی: قدم، گام، قدم زدن، گشاد گشاد راه رفتن، گام های بلند برداشتن، با قدم پیمودن، شلنگ زدن، راه رفتن
معانی دیگر: گام بلند برداشتن، شلنگ انداختن، قدم بلند برداشتن، (با: across یا over - با گام بلند از روی چیزی) رد شدن، شلنگ برداشتن، گام (به ویژه گام بلند)، (معمولا جمع) پیشرفت، گام مثبت، گام به جلو، رجوع شود به: straddle، آهنگ گام برداری، طرز راه رفتن، روال، فاصله ی طی شده در هر قدم، درازای گام، بلندی قدم، شلنگ اندازی

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: strides, striding, stridden, strode
(1) تعریف: to walk with long, even steps, as in an energetic, hurried, or showy manner.
مشابه: march, tramp

(2) تعریف: to take one long step, as in stepping over something.
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to take long, even steps on, in, along, or through.

- She strode the corridors.
[ترجمه گوگل] راهروها را قدم زد
[ترجمه ترگمان] او در راهروها بالا و پایین می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to go over or across in one long step.

- He strode the brook easily.
[ترجمه گوگل] او به راحتی از رودخانه عبور کرد
[ترجمه ترگمان] با گام های بلند از کنار نهر گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: strider (n.)
عبارات: hit one's stride, take in stride
(1) تعریف: a long walking step, or the manner of taking long steps in walking.
مشابه: pace, walk

- a loose, easy stride
[ترجمه Mrjn] یک شلوار گشاد و راحت .
|
[ترجمه گوگل] یک قدم شل و آسان
[ترجمه ترگمان] یک قدم شل و راحت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: one long walking step, or the distance it covers.
مشابه: pace

- He crossed the space in a stride.
[ترجمه گوگل] با گامی از فضا عبور کرد
[ترجمه ترگمان] با قدم های بلند از فضا گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (often pl.) a forward leap; progress.

- The practice of medicine has made great strides in this century.
[ترجمه گوگل] طبابت در این قرن پیشرفت های بزرگی داشته است
[ترجمه ترگمان] حرفه پزشکی گام های بلندی در این قرن برداشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. equable stride
گام های یکنواخت

2. an angular stride
گام های ناموزون

3. hit one's stride
به سرعت یا فعالیت یا کارایی معمولی خود رسیدن

4. take something in one's stride
بدون کوشش زیاد کاری را انجام دادن یا قبول کردن

5. The boy walked with a manly stride.
[ترجمه گوگل]پسر با گامی مردانه راه می رفت
[ترجمه ترگمان]پسر با قدم های مردانه به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In one short stride, he reached the window.
[ترجمه گوگل]با یک قدم کوتاه به پنجره رسید
[ترجمه ترگمان]با یک حرکت کوتاه به پنجره رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We've managed to match our closest competitors stride for stride as regards prices.
[ترجمه Edris nozari] ما موفق شدیم خودمان را به نزدیکترین رقبایمان مطابقت دهیم گام به به گام از نظر قیمتها
|
[ترجمه گوگل]ما موفق شده‌ایم از نظر قیمت‌ها، نزدیک‌ترین رقبای خود را برای گام‌های بلند مطابقت دهیم
[ترجمه ترگمان]ما موفق شده ایم با نزدیک ترین رقبای خود رقابت کنیم و با توجه به قیمت ها با گام های بلند گام برداریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Holmes matched Boulmerka stride for stride down the home straight to finish second.
[ترجمه گوگل]هولمز با گام بولمرکا با گام مستقیم در خانه برابر شد تا دوم شود
[ترجمه ترگمان]هولمز با قدم های بلند پایه را برای قدم زدن به سوی خانه برد و یک راست به طرف ساختمان رفت تا کارش را تمام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Without pausing for breath or breaking her stride, she pushed open the door of his private office.
[ترجمه گوگل]بدون مکث برای نفس یا شکستن قدم هایش، در دفتر خصوصی او را باز کرد
[ترجمه ترگمان]بی آن که برای نفس کشیدن یا شکستن نفس نفس بکشد، در دفتر خصوصی خود را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Shea's testimony threw the defense off stride.
[ترجمه گوگل]شهادت شی، دفاع را از بین برد
[ترجمه ترگمان]شهادت Shea دفاع را از خود دور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They took the emergency in their stride.
[ترجمه Mrjn] آنها با آرامش اقدامات اورژانسی را انجام دادند .
|
[ترجمه گوگل]آنها اورژانس را به سرعت انجام دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها موقعیت اضطراری را در نظر گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He lengthened his stride to keep up with her.
[ترجمه گوگل]گامش را طولانی تر کرد تا از او عقب نماند
[ترجمه ترگمان]قدم های بلندش را دراز کرد تا به او نزدیک نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The slightest noise puts him off his stride when he's performing.
[ترجمه گوگل]کوچکترین سر و صدایی باعث می شود که او در هنگام اجرا از او دور شود
[ترجمه ترگمان]هر صدایی که در حال اجرا است، او را از پا در می اورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Without breaking her stride she ducked the ball.
[ترجمه گوگل]بدون اینکه قدم هایش را بشکند، توپ را فرود آورد
[ترجمه ترگمان]بی آن که او را از هم جدا کند، توپ را کنار زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قدم (اسم)
pace, foot, stride, step, goer, footstep, footpace

گام (اسم)
pace, going, scale, gamut, gait, stride, pitch, step, footstep, footpace, tempo

قدم زدن (فعل)
gait, stride, vamp, step, stroll, pad

گشاد گشاد راه رفتن (فعل)
stride, straddle

گام های بلند برداشتن (فعل)
stride

با قدم پیمودن (فعل)
stride

شلنگ زدن (فعل)
stride

راه رفتن (فعل)
go, ambulate, walk, gait, stride, stalk, tread

انگلیسی به انگلیسی

• act of striding; one long step; distance covered in one step; progress
walk with long easy steps; go over in one long step; straddle
if you stride somewhere, you walk there with quick, long steps.
a stride is a long step which you take when you are walking or running.
a stride is also a way of walking with long steps.
if you make strides in something that you are doing, you make rapid progress in it.
if you take a difficult situation in your stride, you deal with it calmly and easily.
see also stridden, strode.

پیشنهاد کاربران

● گام ( بلند ) ، گام ( بلند ) برداشتن
● پیشرفت موثر و مهمی داشتن
Giant strides: گام های بلند
در کتاب Passages I
take ( something ) in stride
یعنی با آرامش ( با موارد دشوار یا ناخوشایند ) بر خورد کردن
پزشکی:سوت تنفسی، صدای تنفسی مداوم و بلند در هنگام دم
گام بلند
پیشرفت ( در توسعه چیزی )
قدم زنان به جایی رفتن، راهی و روانه شدن
توضیح اینکه شلنگ همان شَهلِنگ است که �گام بزرگ� معنی می دهد.
اسم
1. گام های بلند
2. گام، قدم
3. take something in your stride
با آرامش برخورد کردن
4. get into your stride
به راه افتادن
5. طرز راه رفتن
6. break ( your ) stride
کند شدن، متوقف شدن
7. شلوار
فعل
با گام های بلند قدم زدن یا راه رفتن

بپرس