substance

/ˈsəbstəns//ˈsʌbstəns/

معنی: دوام، خلاصه، ماده، جوهر، استحکام، جسم، جنس، مفهوم، مفاد، ذات، شیی، ماده اصلی
معانی دیگر: محتوا، کنه، فحوا، اصل، کل، دارایی، مال، مال و منال، پول و ثروت، ماهیت، استواری، قوام، مسند

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: that of which something is made; matter.
مترادف: material, matter, stuff

(2) تعریف: a specific kind of matter.
مترادف: matter

- a liquid substance
[ترجمه فاطمه] موضوع matter موضوع
|
[ترجمه گوگل] یک ماده مایع
[ترجمه ترگمان] ماده ای مایع
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: essence; meaning; gist.
مترادف: core, drift, essence, gist, import, intent, nub, pith, purport, soul, thrust
مشابه: content, keynote, letter, meat, short, sum, tenor

(4) تعریف: density; body.
مترادف: body, consistency

- a sauce with no substance
[ترجمه احمدرضا] یک سس رقیق
|
[ترجمه ai] یک سس بی مایه!
|
[ترجمه Javad Keyhan] سس مایه دار ( غلیظ )
|
[ترجمه گوگل] سس بدون ماده
[ترجمه ترگمان] یک سس بدون ماده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: that which is solid, actual, or real in character.
مترادف: actuality, content, reality, solidity
مشابه: matter

(6) تعریف: wealth.
مترادف: affluence, means, riches, wealth

- a family of substance
[ترجمه Javad Keyhan] یک خانواده مایه دار !
|
[ترجمه گوگل] یک خانواده از مواد
[ترجمه ترگمان] خانواده ای از مواد مخدر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a substance impacted in the upper intestine
ماده ای که در روده ی فوقانی گیر کرده

2. the substance of his speech
مفاد سخنرانی او

3. this substance passes from a liquid to a gaseous state
این ماده از حالت آبگونگی به حالت گازی می رسد.

4. in substance
1- عملا،واقعا،در واقع 2- از نظر کلی،از اصل،در کنه

5. a chemical substance to stabilize a fabric
ماده ی شیمیایی برای پردوام کردن پارچه

6. a dense substance
ماده ی چگال

7. a dusty substance
ماده ی گرد مانند

8. a metallic substance
ماده ی فلزمانند

9. a poisonous substance
یک ماده زهرآگین

10. a sticky substance excretes from the belly of this insect
ماده ی چسبنده ای از شکم این حشره برون می تراود.

11. a sticky substance exuded from the end of the cut branch
ماده ی چسبناکی از سرشاخه ی بریده شده تراوید.

12. an oily substance
ماده ی روغن گونه

13. to treat a substance with sulfuric acid
به ماده ای اسید سولفوریک زدن

14. an argument of little substance
بحث دارای محتوای کم

15. we agree on the substance of your proposal but disagree on details
با اصل پیشنهاد شما موافقیم ولی در جزئیات اختلاف داریم.

16. my hand hit a hard substance
دستم به جسم سختی خورد.

17. his father is a man of substance
پدرش مردی صاحب مکنت است.

18. numerous tests have proven that this substance is innocuous
آزمایش های متعدد ثابت کرده اند که این ماده بی زیان است.

19. water and ice are the same substance in different forms
آب و یخ دو شکل مختلف ماده ی واحدی هستند.

20. Water and ice are the same substance in different forms.
[ترجمه گوگل]آب و یخ یک ماده به اشکال مختلف هستند
[ترجمه ترگمان]آب و یخ همان ماده ای است که در اشکال مختلف وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Oxygen is one of the basic elements of substance.
[ترجمه گوگل]اکسیژن یکی از عناصر اساسی ماده است
[ترجمه ترگمان]اکسیژن یکی از عناصر اصلی مواد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. This substance has now been cloned by molecular biologists.
[ترجمه گوگل]این ماده اکنون توسط زیست شناسان مولکولی شبیه سازی شده است
[ترجمه ترگمان]این ماده در حال حاضر توسط زیست شناسان مولکولی همانندسازی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. A catalyst is a substance which speeds up a chemical reaction.
[ترجمه M] کاتالیزگر ماده ای است که به واکنش شیمیایی سرعت می بخشد
|
[ترجمه گوگل]کاتالیزور ماده ای است که یک واکنش شیمیایی را سرعت می بخشد
[ترجمه ترگمان]کاتالیزور ماده ای است که واکنش شیمیایی را تسریع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. How long will the substance take to salt out?
[ترجمه گوگل]چه مدت طول می کشد تا این ماده نمک از بین برود؟
[ترجمه ترگمان]مواد غذایی چقدر طول میکشه تا نمک بخوره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Man can survive, only when he has the substance, man can live only when he has ideal.
[ترجمه گوگل]انسان فقط زمانی می تواند زنده بماند که ماده داشته باشد، انسان فقط زمانی می تواند زندگی کند که ایده آل داشته باشد
[ترجمه ترگمان]انسان می تواند زنده بماند، تنها زمانی که ماده ای دارد، انسان تنها زمانی می تواند زندگی کند که ایده آل باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. This new information gives substance to the stories we have heard.
[ترجمه علی] این اطلاعات ، به داستانهایی که ما شنیده ایم، مایه و استحکام می دهند
|
[ترجمه گوگل]این اطلاعات جدید به داستان هایی که شنیده ایم، محتوایی می بخشد
[ترجمه ترگمان]این اطلاعات جدید به داستان هایی که ما شنیده ایم، می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. They maintained that ghosts had no substance.
[ترجمه Javad Keyhan] آنها اظهار کردند ک ارواح حالت مادی ندارند ( بعد مادی ندارند )
|
[ترجمه گوگل]آنها معتقد بودند که ارواح هیچ ماده ای ندارند
[ترجمه ترگمان]آن ها مدعی بودند که ارواح هیچ ماده ای ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دوام (اسم)
abidance, persistence, durability, permanence, life, strength, substance, continuity, subsistence, continuance, solidity, persistency, perdurability, perpetuity, permanency

خلاصه (اسم)
compendium, summary, short, abridgment, epitome, abstract, synopsis, substance, digest, compend, extract, adumbration, essence, review, condensation, upshot, sketch, gist, outline, resume, wrap-up

ماده (اسم)
abscess, article, material, matter, female, substance, stuff, point, clause, provision, paragraph, res, woman, metal

جوهر (اسم)
heart, matter, substance, acid, ink, quintessence, being, juice, marrow, quiddity

استحکام (اسم)
resistance, strength, substance, backbone, rigidity, stability, fortification, solidity, stableness, consistency, solidification, consistence, formidability, grit, granite, staying power

جسم (اسم)
material, matter, substance, bulk, flesh, body, corporality, corpus, corporeity, metal

جنس (اسم)
breed, material, substance, stuff, kind, stamp, brand, mettle, commodity, ware, genre, gender, genus

مفهوم (اسم)
hang, substance, meaning, sense, significance, implication, signification, effect, intention, purport, notion, concept, contents, tenor, raison d'etre

مفاد (اسم)
substance, meaning, sense, significance, signification, content, intent, purport, context, contents, tenor, text, contexture, raison d'etre

ذات (اسم)
matter, substance, nature, person, essence, gink, hypostasis, quiddity, main point

شیی (اسم)
substance, object, subject

ماده اصلی (اسم)
substance

تخصصی

[شیمی] جسم، ماده
[صنایع غذایی] جسم، ماده، شیی، جنس، ماده اصلی، ذات، مفاد، مفهوم ،
[نساجی] ماده اصلی هر چیز - جوهر - ماده
[ریاضیات] گوهر، جسم، ماده موجود

انگلیسی به انگلیسی

• material, matter; essence, meaning, content; reality; body, consistency; wealth
a substance is a solid, powder, liquid, or gas with particular properties.
you use substance to refer to something that you can touch, rather than something that you can only see, hear, or imagine.
the substance of what someone says is the main thing that they are trying to say.
substance is also the quality of being important or significant.

پیشنهاد کاربران

ماده
مثال: The substance found in the soil was identified as a type of fertilizer.
ماده ای که در خاک پیدا شد، به عنوان نوعی کود شناسایی شد.
تو علوم پایه مثل شیمی و پزشکی و مواد و مهندسی به معنی مواد و ماده و مواد تشکیل دهنده یک چیز خاص است
تو علوم انسانی میشه مفاد محتوا خلاصه هست در واقع به اهمیت یا مضمون اصلی یک چیزی اشاره می کنه
تو عامیانه هم میشه اصل مطلب یا لب کلام
همچنین substance person کسیه که دارای قدرت ، مقام ، پول و نفوذ زیادیه
substance: ماده
در پزشکی یعنی:
دارو
دوا
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : substantiate
✅️ اسم ( noun ) : substantiation / substantive / substance
✅️ صفت ( adjective ) : substantial / substantive
✅️ قید ( adverb ) : substantially
دقت کنید که منظور از سابستنس، صرفا مواد مخدر نیست و منظور هرگونه چیز مصرفیه که میتونه شامل مواد مخدر، قرص های عادی، قرص های روانگردان و حتی الکل بشه.
در فلسفه یا متافیزیک به معنای "جوهر" است. در تقسیم بندیِ جوهر و عَرَض، جوهر آن چیزی است که تغییر نمی پذیرد، به بیان ارسطویی، جوهر آن چیزی است که محمول واقع نمی شود و فقط در کسوت موضوع قابل اطلاق است.
ماده ( هر جور ماده ای را شامل میشه از جمله مواد مخدر و. . . )
1. ماده
2. صحت ، صحه
3. ماهیت، جوهره، ذات
4. اهمیت
در قسمت اول سریال :
american crime story
از این کلمه در جمله :
are you the substance?
به معنی سوال از مالکیت فرد بر خانه استفاده شده.
substance ( اعتیاد ) ==واژه بیگانه: substance, drug 2واژه مصوب: مواد 2تعریف: مادۀ اعتیادآوری نظیر الکل و حشیش و کوکائین یا داروهای اضطراب زدا ( anxiolytics ) و رخوت زا و سمی که برای بدن زیان آور است==substance ( روان‏شناسی ) ==واژه بیگانه: substance, drug 2واژه مصوب: مواد 2تعریف: مادۀ اعتیادآوری نظیر الکل و حشیش و کوکائین یا داروهای اضطراب زدا ( anxiolytics ) و رخوت زا و سمی که برای بدن زیان آور است==substance ( علوم دارویی ) ==واژه بیگانه: substance, drug 2واژه مصوب: مواد 2تعریف: مادۀ اعتیادآوری نظیر الکل و حشیش و کوکائین یا داروهای اضطراب زدا ( anxiolytics ) و رخوت زا و سمی که برای بدن زیان آور است==substance ( فلسفه )
...
[مشاهده متن کامل]

واژه مصوب: جوهر
تعریف: آنچه وجودش به چیزی وابسته نباشد

Image vs substance
تصویر ذهنی و تصور
دربرابر ماهیت اصلی و واقعی
مصالح
همانطور که @samira اشاره نمودند ، یعنی ماده.
حال طبیعتا در تخصص های متفاوت میشود از مترادف های این کلمه استفاده نمود.
دارو، مواد
material
ماده
ماهیت و ساختار و استحکام
مهم
قابل اهمیت و توجه
مواد مخدر
مایه
بستر، زمینه
ملات - مادّۀ مورد نیاز
ماده یا ساختار چیزی
از نظر من: ماهیت، جوهره، سرشت
جسم , جوهر , مفاد , استحکام , جسم , ماده , شیی , جنس , ماده اصلی , ذات , مفاد , مفهوم , استحکام , دوام , مسند
ماده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس