succeed

/səkˈsiːd//səkˈsiːd/

معنی: موفق شدن، کامیاب شدن، نتیجه بخشیدن، بدنبال آمدن، بطور توالی قرار گرفتن
معانی دیگر: جانشین شدن، از پی شخصی (یا چیز) دیگر آمدن، کامکار بودن، از عهده برآمدن، کامروا شدن، موفقیت آمیز بودن، خوب انجام شدن، گل زدن، (مهجور) به ارث بردن یا رسیدن، بدنبال امدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: succeeds, succeeding, succeeded
(1) تعریف: to have a positive, beneficial, or favorable result or outcome.
مترادف: flourish, prosper, thrive
متضاد: fail, flop
مشابه: arrive, bloom, blossom, take, triumph, win, work

- We all hope that the plan will succeed.
[ترجمه فاطمه] همه ما امیدواریم که این طرح موفق شود.
|
[ترجمه Narges] همه ما امیدوار هستیم آن طرح موفق شود.
|
[ترجمه perfect] همه ی ما امیدواریم که این برنامه موفقیت آمیز خواهد بود.
|
[ترجمه گوگل] همه ما امیدواریم که این طرح موفق شود
[ترجمه ترگمان] همه ما امیدواریم که این طرح موفق شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her efforts to convince him eventually succeeded.
[ترجمه ماکان] تلاش های او برای متقاعد کردن او موفقیت آمیز بود
|
[ترجمه گوگل] تلاش های او برای متقاعد کردن او در نهایت موفق شد
[ترجمه ترگمان] تلاش های او برای متقاعد کردن او در نهایت موفق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to attain what is desired or intended, or to achieve an outcome that is considered positive.
مترادف: click, triumph
متضاد: fail
مشابه: achieve, arrive, attain, make the grade, win

- It took many tries, but she finally succeeded in quitting smoking.
[ترجمه گوگل] تلاش های زیادی طول کشید، اما او در نهایت موفق شد سیگار را ترک کند
[ترجمه ترگمان] خیلی تلاش کرد، اما بالاخره موفق شد که سیگار را ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They never thought he would succeed in business.
[ترجمه گوگل] آنها هرگز فکر نمی کردند که او در تجارت موفق شود
[ترجمه ترگمان] آن ها هرگز فکر نمی کردند که او موفق به کار در تجارت خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to follow or replace another in succession.
مترادف: follow
متضاد: precede
مشابه: accede, ensue, supervene

- Upon the death of King George VI, Elizabeth succeeded to the throne.
[ترجمه گوگل] پس از مرگ پادشاه جورج ششم، الیزابت به سلطنت رسید
[ترجمه ترگمان] پس از مرگ شاه جرج ششم، الیزابت جانشین سلطنت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: succeedingly (adv.), succeeder (n.)
• : تعریف: to follow or replace (another) in succession.
مترادف: follow, supersede
متضاد: precede
مشابه: displace, replace, supplant

- Her first novel was far more popular than the one that succeeded it.
[ترجمه Beutifull] اولین رمان او بسیار محبوب تر از چیزی بود که موفق شد
|
[ترجمه ابوالقاسم امینی] اولین رمان او بسیار محبوب تر از رمانی شد که پس از آن نوشت.
|
[ترجمه گوگل] اولین رمان او بسیار محبوب تر از رمانی بود که پس از آن بود
[ترجمه ترگمان] اولین رمان او بسیار محبوب تر از اونی بود که موفق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The vice-president succeeds the president if the latter should die in office.
[ترجمه ابوالقاسم امینی] معاون رئیس جمهور جانشین او می شود اگر در هنگام تصدی مسئولیت از دنیا برود.
|
[ترجمه گوگل] معاون رئیس‌جمهور جانشین رئیس‌جمهور می‌شود، در صورتی که رئیس‌جمهور بمیرد
[ترجمه ترگمان] معاون رئیس جمهور جانشین رئیس جمهور می شود اگر دومی باید در دفتر کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to succeed in business
در کاسبی موفق بودن

2. to succeed you must overcome diffidence!
شرط موفقیت آن است که بر عدم اعتماد به نفس چیره شوی !

3. she will succeed if once given a chance
(اگر) هر وقت به او فرصتی داده شود موفق خواهد شد.

4. we may succeed if the gods are propitious
اگر خدایان بخواهند موفق خواهیم شد.

5. a goof-off will succeed in nothing
آدم تنبل در هیچ کاری موفق نمی شود.

6. i aim to succeed
می کوشم که موفق شوم.

7. i want to succeed and i'll do what it takes
می خواهم موفق بشوم و هر کاری که لازم باشد خواهم کرد.

8. to will to succeed
نسبت به موفق شدن تصمیم گرفتن

9. you will never succeed that way
اینجوری هرگز موفق نخواهی شد.

10. if you want to succeed you must exert yourself!
اگر می خواهی کامیاب شوی باید همت کنی !

11. he is less likely to succeed
احتمال موفقیت او کمتر است.

12. if everyone cooperates, we will succeed
اگر همه همکاری کنند موفق خواهیم شد.

13. he groomed his own son to succeed him
فرزند خود را برای جانشینی خویش تربیت و آماده کرد.

14. he had a strong will to succeed
سخت مصمم بود که موفق بشود.

15. i exulted to see my daughter succeed
از دیدن موفقیت دخترم مشعوف شدم.

16. if you really decide, you will succeed
اگر واقعا اراده کنی موفق خواهی شد.

17. if you try hard you will succeed
اگر سخت بکوشی کامیاب خواهی شد.

18. if you work hard, you will succeed
اگر سخت کار کنی موفق خواهی شد.

19. if you lose your confidence, you will not succeed
اگر اعتماد به نفس خود را از دست بدهی موفق نخواهی شد.

20. it warmed the cockles of my heart to see them succeed
مشاهده ی موفقیت آنها مرا از صمیم قلب شادمان کرد.

21. Some people succeed because they are destined to, but most people succeed because they are determined to.
[ترجمه گوگل]برخی از مردم به این دلیل موفق می شوند که مقدر شده اند، اما بیشتر مردم به این دلیل موفق می شوند که مصمم هستند
[ترجمه ترگمان]برخی افراد موفق می شوند زیرا مقدر است که آن ها موفق شوند، اما اغلب مردم به این دلیل موفق می شوند که مصمم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. He should succeed - he dresses well and his sales patter is slick and convincing.
[ترجمه گوگل]او باید موفق شود - او خوب لباس می پوشد و الگوی فروش او نرم و متقاعد کننده است
[ترجمه ترگمان]او باید موفق شود - او خوب لباس می پوشد و patter فروش او لغزنده و قانع کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The project seemed unlikely to succeed.
[ترجمه علی] بعید است این پروژه به موفقیت برسد
|
[ترجمه امیررضا فرهید] ممکن نیست که این پروژه به موفقیت برسد.
|
[ترجمه گوگل]این پروژه بعید به نظر می رسید که موفق شود
[ترجمه ترگمان]بعید به نظر می رسید که این پروژه موفق شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. With no direct descendent, who will succeed to the title?
[ترجمه گوگل]بدون هیچ نسب مستقیم، چه کسی موفق به کسب عنوان خواهد شد؟
[ترجمه ترگمان]با هیچ جانشینی مستقیم، کسی که موفق خواهد شد عنوان را پیدا کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. When you want to succeed, you should use persistence as your good friend.
[ترجمه علی] وقتی میخواهی موفق شوی باید از استقامت درست مانند دوست خوبت استفاده کنی
|
[ترجمه گوگل]وقتی می خواهید موفق شوید، باید از پشتکار به عنوان دوست خوب خود استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]زمانی که می خواهید موفق شوید، باید از پشت کار به عنوان دوست خوب خود استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Sadness and gladness succeed one another.
[ترجمه گوگل]غم و شادی جانشین یکدیگر می شوند
[ترجمه ترگمان]غم و شادی جانشین یکدیگر می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The takeover bid now looks unlikely to succeed.
[ترجمه گوگل]اکنون بعید به نظر می رسد که پیشنهاد تصاحب موفق شود
[ترجمه ترگمان]این پیشنهاد تصاحب حالا بعید به نظر می رسد که موفق شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. I feel hopeful of success/that we shall succeed.
[ترجمه گوگل]من به موفقیت امیدوار هستم/که موفق خواهیم شد
[ترجمه ترگمان]امیدوارم موفق شویم و موفق خواهیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موفق شدن (فعل)
get on, prosper, do well, succeed, get rich, make good, make out, thrive, make it

کامیاب شدن (فعل)
prosper, succeed, thrive

نتیجه بخشیدن (فعل)
succeed

به دنبال آمدن (فعل)
succeed

بطور توالی قرار گرفتن (فعل)
succeed

تخصصی

[دندانپزشکی] جانشین شدن، دنبال چیزی آمدن، موفق شدن، کامیاب شدن
[حقوق] جانشین شدن، ارث بردن، موفق شدن
[ریاضیات] موفق بودن، بعد از ... بودن

انگلیسی به انگلیسی

• prosper; achieve, attain; come after, follow; take the place of; inherit
if you succeed in doing something, you manage to do it.
if something succeeds, it has the result that is intended or works in a satisfactory way.
someone who succeeds gains a high position in what they do, for example in business.
if you succeed another person, you are the next person to have their job or position.
if one thing succeeds another, it comes after it in time.

پیشنهاد کاربران

موفق شدن
مثال: With hard work, she managed to succeed in her career.
با کار سخت، او موفق شد در حرفه اش پیشرفت کند.
to take an official job or position after someone else/ to take the place of another person or thing
گرفتن یک شغل یا سمت رسمی پس از دیگری
جای شخص یا چیز دیگری را گرفتن
On 14 January 2024, 52 years after I succeeded my beloved father, I will step down as Queen of Denmark.
...
[مشاهده متن کامل]

He succeeded his father as editor of the paper.
When the Queen dies, her eldest son will succeed to the throne.
Kamen was named company chairman, succeeding Robert Schwartz, who is retiring after 44 years.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/succeed
1_پس از کسی به سمتی منصوب شدن
2_موفق شدن
succeed: موفق شدن
به دنبالِ. .
جانشین کسی یا چیزی شدن
پس از چیزی یا کسی آمدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : succeed
اسم ( noun ) : success
صفت ( adjective ) : successful
قید ( adverb ) : successfully
کام یافتن
In reach4
Succeed means successful
منصوب شد
He was succeeded as ambassador to the Safavid Empire
جانشین ( یک شاه یا ملکه در یک حکومت موروثی ) شدن
موفقیت موفق شدن

موفقیت
If I work hard I'll succeed
It means land
For example : you've finally landed an interview
Succeed means be successful
موفق شدن
نتیجه بخشیدن و یا موفق شدن معنی میدهد. .
بدست اوردن
succeed to =جانشینی

به موفقیت رسیدن
رسیدن به آرزو ( موفق شدن )
succeed means be successful
درست انجام شدن و به نتیجه رسیدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس