superordinate

/ˌsuːpərˈɔːrdɪnət//ˌsuːpərˈɔːdɪnət/

معنی: مافوق، فرمانفرما، شخص بالاتر، ارشد
معانی دیگر: (از نظر رتبه و مقام و رده) والا، سرآمد، عالی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: of a higher kind, rank, degree, or the like.
اسم ( noun )
• : تعریف: a person or thing that is of a higher degree, rank, kind, or the like.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: superordinates, superordinating, superordinated
• : تعریف: to raise to a higher rank or position.

جمله های نمونه

1. The fuel now is superordinated for the city's pollution.
[ترجمه گوگل]سوخت در حال حاضر برای آلودگی شهر فوق العاده است
[ترجمه ترگمان]سوخت اکنون برای آلودگی شهر ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The relation of hyponym, superordinate, synonym and inclusion of words have influenced our comprehension in sentence meaning.
[ترجمه گوگل]رابطه مترادف، مافوق، مترادف و شمول کلمات بر درک ما در معنای جمله تأثیر گذاشته است
[ترجمه ترگمان]رابطه of، superordinate، synonym و گنجاندن کلمات بر درک ما در معنای جمله تاثیر داشته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Superordinate to first-person pronouns, self-addressing terms play an important role in communication.
[ترجمه گوگل]ضمایر برتر به اول شخص، اصطلاحات خودآگاهی نقش مهمی در ارتباط دارند
[ترجمه ترگمان]واژه های pronouns به شخص اول، بیان خود - آدرس، نقش مهمی در ارتباط ایفا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The results show that the superordinate goal inference is constructed on-line in reading. They support the constructionist theory.
[ترجمه گوگل]نتایج نشان می‌دهد که استنتاج هدف فوق‌العاده به صورت آنلاین در خواندن ساخته می‌شود آنها از نظریه ساخت گرایی حمایت می کنند
[ترجمه ترگمان]نتایج نشان می دهد که استنتاج هدف superordinate بر روی خط خواندن ساخته شده است آن ها از نظریه constructionist حمایت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You see, for Jung, the superordinate reality is what he called the "Self"—which is not to be confused with the ego.
[ترجمه گوگل]می بینید، برای یونگ، واقعیت مافوق همان چیزی است که او آن را «خود» نامید – که نباید با ایگو اشتباه شود
[ترجمه ترگمان]می دانید، برای یونگ، واقعیت superordinate چیزی است که او آن را \"خود\" می نامید - که نباید با ضمیر اشتباه گرفته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Such commitment derives from superordinate goals.
[ترجمه گوگل]چنین تعهدی از اهداف مافوق ناشی می شود
[ترجمه ترگمان]چنین تعهدی از اهداف superordinate ناشی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Superordinate to first - person pronouns - addressing terms play an important role in communication.
[ترجمه گوگل]ضمایر مافوق تا اول شخص - اصطلاحات خطاب نقش مهمی در ارتباط دارند
[ترجمه ترگمان]واژه های pronouns به شخص اول نقش مهمی در برقراری ارتباط ایفا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The superordinate goal of democratic centralism is to realize the harmonious unity of democracy and centralization.
[ترجمه گوگل]هدف برتر سانترالیسم دموکراتیک تحقق وحدت هماهنگ دموکراسی و تمرکز است
[ترجمه ترگمان]هدف superordinate دموکراسی دموکراتیک تحقق وحدت هماهنگ دموکراسی و تمرکز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Here the superordinate metaphor is a woman - as - summer s day.
[ترجمه گوگل]در اینجا استعاره برتر یک زن - به عنوان - روز تابستان است
[ترجمه ترگمان]در اینجا استعاره superordinate یک زن - به نام روز تابستانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Word group is an adjacent superordinate concept of a word in its atypical sense.
[ترجمه گوگل]گروه کلمه یک مفهوم مافوق مجاور یک کلمه به معنای غیر معمول آن است
[ترجمه ترگمان]گروه کلمه یک مفهوم superordinate مجاور از یک کلمه در مفهوم غیر معمول آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Our Superordinate Goal: Our customers'business results come first!
[ترجمه گوگل]هدف برتر ما: نتایج کسب و کار مشتریان ما حرف اول را می زند!
[ترجمه ترگمان]هدف اصلی ما: نتایج کسب وکار مشتریان ما اول است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The key was the focus on superordinate goals, those stretching beyond the boundaries of the group itself.
[ترجمه گوگل]نکته کلیدی تمرکز بر اهداف مافوق، اهداف فراتر از مرزهای خود گروه بود
[ترجمه ترگمان]کلید اصلی تمرکز بر روی اهداف superordinate، که فراتر از مرزه ای خود گروه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Based on this division, the thesis constructs a superordinate semantic system for identifying Subject and a subordinate semantic system for analyzing semantic structure on semantic dimension.
[ترجمه گوگل]بر اساس این تقسیم بندی، پایان نامه یک نظام معنایی مافوق برای شناسایی موضوع و یک نظام معنایی فرعی برای تحلیل ساختار معنایی در بعد معنایی می سازد
[ترجمه ترگمان]براساس این بخش، این پایان نامه یک سیستم معنایی superordinate برای شناسایی موضوع و یک سیستم معنایی فرعی برای تجزیه و تحلیل ساختار معنایی بر بعد معنایی می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For members of socially subordinate groups, subordination remains salient even though superordinates are not immediately present.
[ترجمه گوگل]برای اعضای گروه‌های زیردستان اجتماعی، تبعیت همچنان برجسته است، حتی اگر افراد مافوق بلافاصله حضور نداشته باشند
[ترجمه ترگمان]برای اعضای گروه های تابع اجتماعی، این تبعیت هنوز برجسته باقی می ماند اگر چه superordinates در حال حاضر نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مافوق (اسم)
superior, overlord, superordinate

فرمانفرما (اسم)
commander, ruler, superordinate, emperor, governor-general

شخص بالاتر (اسم)
superordinate

ارشد (صفت)
superior, senior, commander, major, eldest, classy, elder, superordinate, old-line, first-born, higher-up

انگلیسی به انگلیسی

• higher-up, superior, something superior; person of higher status; (linguistics) hypernym, word with an extensive meaning that forms a category under which more specific words fall, word that is more general than another given word (such as: "musical instrument" is a hypernym of "piano")
higher in status; of higher value
place in a superior rank, put in a superior status
a superordinate is a word which is related in meaning to another word, but has a more general meaning. for example, the word `person' is a superordinate of the words `man' and `woman'.

پیشنهاد کاربران

( از نظر رتبه و مقام و رده ) والا، سرآمد، عالی
مثال:
Such commitment derives from superordinate goals.
چنین تعهدی ناشی از اهداف والا {و عالی} است.
( زبان شناسی ) شمول واژه
کارفرما
فراگیر ( واژه ای عام که واژه های خاص را در زیرمجموعه ی خود دارد مانند واژه پستاندار که انسان و سایر پستانداران زیرمجموعه آن هستند )
سرگروه
والا مقام
والا از نظر مقام

بپرس