superstitious

/ˌsuːpərˈstɪʃəs//ˌsuːpəˈstɪʃəs/

معنی: موهوم، خرافات پرست، خرافاتی، موهوم پرست
معانی دیگر: وابسته به خرافات، کژباورانه، خرافی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: superstitiously (adv.), superstitiousness (n.)
(1) تعریف: believing in or having superstitions.

- a superstitious person
[ترجمه نسترن] یک فرد خرافه پرست
|
[ترجمه گوگل] یک فرد خرافاتی
[ترجمه ترگمان] یک آدم خرافاتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of, resulting from, or of the nature of superstitions.

- superstitious anxieties
[ترجمه گوگل] اضطراب های خرافی
[ترجمه ترگمان] تشویش خرافی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: connected with or relating to superstitions.

- The idea that walking under a ladder brings bad luck is a superstitious myth.
[ترجمه گوگل] این ایده که راه رفتن زیر نردبان بدشانسی می آورد یک افسانه خرافی است
[ترجمه ترگمان] این ایده که در زیر یک نردبان راه می رود، بدشانسی می آورد، یک افسانه خرافاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a superstitious old woman
یک پیر زن خرافاتی

2. my roommate was a disagreeable, superstitious young man who didn't get along with anyone
هم اتاقی من جوانی بدعنق و خرافاتی بود که با هیچ کس نمی ساخت.

3. It was a deeply superstitious country, where earthquakes were commonly believed to portend the end of dynasties.
[ترجمه گوگل]این کشور بسیار خرافاتی بود، جایی که معمولاً اعتقاد بر این بود که زلزله پایان سلسله ها را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]این کشور یک کشور بسیار خرافی بود، جایی که معمولا اعتقاد بر آن بود که زمین لرزه ها به معنی پایان سلسله سلطنت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Jean was extremely superstitious and believed the colour green brought bad luck.
[ترجمه گوگل]ژان بسیار خرافاتی بود و معتقد بود رنگ سبز بدشانسی می آورد
[ترجمه ترگمان]کریستف بی نهایت خرافاتی بود و معتقد بود که رنگ سبز بخت بد می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. 'I get very superstitious about things like that,' she said by way of explanation.
[ترجمه گوگل]او برای توضیح گفت: "من در مورد چنین چیزهایی بسیار خرافاتی هستم "
[ترجمه ترگمان]روت با لحنی حاکی از توضیح گفت: درباره این جور چیزها خیلی خرافاتی می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Some people are superstitious about spilling salt on the table.
[ترجمه گوگل]بعضی ها در مورد ریختن نمک روی سفره خرافاتی دارند
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم در مورد ریختن نمک روی میز خرافاتی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You don't believe that superstitious nonsense, do you?
[ترجمه فرشاد] توکه این خرافات مزخرف را باور نداری، نه ؟
|
[ترجمه گوگل]شما آن مزخرفات خرافی را باور نمی کنید، نه؟
[ترجمه ترگمان]تو که این مزخرفات را باور نمی کنی، ها؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. All these old novels bear the religions and superstitious characters of the feudal society.
[ترجمه گوگل]همه این رمان های قدیمی حاوی مذاهب و شخصیت های خرافی جامعه فئودالی است
[ترجمه ترگمان]همه این رمان های قدیمی دارای مذاهب و شخصیت های خرافاتی جامعه فئودالی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A wave of superstitious fear spread among the townspeople.
[ترجمه گوگل]موجی از ترس خرافی در بین مردم شهر پیچید
[ترجمه ترگمان]موجی از ترس خرافی در میان مردم شهر گسترش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She is superstitious about spilling salt on the table.
[ترجمه گوگل]او در مورد ریختن نمک روی سفره خرافاتی دارد
[ترجمه ترگمان]اون در مورد ریختن نمک روی میز هم خرافاتی هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Superstitious attachment good luck symbols and mascots are attempts to keep fear at bay.
[ترجمه گوگل]نمادهای خوش شانسی و طلسم های دلبستگی خرافی تلاش هایی برای دور نگه داشتن ترس هستند
[ترجمه ترگمان]وابستگی به نماد شانس خوب و mascots ها تلاش می کنند تا ترس را از خود دور نگه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Part of this comes from a superstitious but unacknowledged sense that grief is contagious and unlucky.
[ترجمه گوگل]بخشی از این از یک حس خرافی اما ناشناخته ناشی می شود که غم و اندوه مسری و بدشانس است
[ترجمه ترگمان]بخشی از این مساله ناشی از حس خرافاتی اما unacknowledged است که اندوه مسری و بدشانسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He had a superstitious premonition that it would be Ivor Newley.
[ترجمه گوگل]او پیش‌بینی خرافی داشت که این آیور نیولی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]پیش خود پیش بینی کرده بود که Newley خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Eventually a superstitious caretaker took fright at this omen and killed the bird.
[ترجمه گوگل]سرانجام یک مراقب خرافی از این فال وحشت کرد و پرنده را کشت
[ترجمه ترگمان]بالاخره یک سرایدار خرافاتی آن را به فال نیک گرفت و پرنده را کشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موهوم (صفت)
imaginary, fictitious, delusive, superstitious

خرافات پرست (صفت)
partisan, fanatic, fanatical, superstitious

خرافاتی (صفت)
fanatic, fanatical, zealous, superstitious

موهوم پرست (صفت)
superstitious

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to superstition; believing in superstition, acting according to a belief in luck or magical forces
people who are superstitious believe in things that are not real or possible, for example magic.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : superstition
صفت ( adjective ) : superstitious
قید ( adverb ) : superstitiously
Alejandro is very
superstitious and would never walk under
a ladder
باور های غلط ، باور های خرافاتی
خرافاتی
خرافه پرست
خرافاتی

بپرس