supplement

/ˈsəpləmənt//ˈsʌplɪment/

معنی: ضمیمه، الحاق، هم اورد، لاحقه، متمم، مکمل، زاویه مکمل، پس اورد، ضمیمه شدن به، تکمیل کردن
معانی دیگر: پرگر، پایان گر، پساخت، رساگر، افزوده، اضافه، اضافی، بسمندگر، (کتاب و غیره) ضمیمه، پشتبند، پیوست، (روز نامه) جزوه، بخش افزوده به روزنامه (حاوی کارتون یا اطلاعات سینمایی و غیره)، (میزان گشودگی که باید به زاویه داد تا به 180 درجه برسد) مکمل، افزودن، مجانب

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: something necessary to complete a whole or make up for a deficiency.
مترادف: addition, augmentation, complement

- The doctor recommended that I take a vitamin supplement.
[ترجمه Meloria] دکتر به من توصیه کرد که یک مکمل ویتامین تهیه کنم ( بگیرم )
|
[ترجمه رحیم عباسیان] دکتر به من سفارش کرد که یک مکمل ویتامین تهیه کنم .
|
[ترجمه Mrjn] دکتر به من پیشنهاد کرد که یک مکمل ویتامین استفاده کنم . ( take درمورد قرص و دارو به معنی استفاده کردن ( خوردن اون دارو ) هست
|
[ترجمه گوگل] دکتر به من توصیه کرد که مکمل ویتامین مصرف کنم
[ترجمه ترگمان] دکتر توصیه کرد که من یک مکمل ویتامین بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something extra or additional, esp. a section of a book or newspaper.
مترادف: addendum, extra
مشابه: accessory, appendix

- I enjoy the book supplement in Sunday's paper.
[ترجمه هادی رنجبر] من از ضمیمه سفر روزنامه یکشنبه لذت بردم
|
[ترجمه محمدمهدی] من از کتاب ضمیمه ی روزنامه ی یکشنبه لذت می برم.
|
[ترجمه گوگل] من از مکمل کتاب در روزنامه یکشنبه لذت می برم
[ترجمه ترگمان] من از کتاب مکمل در روزنامه یکشنبه لذت می برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They've published a supplement that corrects the first edition.
[ترجمه محمدمهدی] آنها ضمیمه ای منتشر کرده اند که ویرایش نخستین را تصحیح می کند.
|
[ترجمه گوگل] آنها مکملی را منتشر کرده اند که ویرایش اول را تصحیح می کند
[ترجمه ترگمان] آن ها یک مکمل را منتشر کرده اند که ویرایش اول را اصلاح می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: supplements, supplementing, supplemented
مشتقات: supplemental (adj.), supplementation (n.)
• : تعریف: to be a supplement to; provide an addition to.
مترادف: augment, complement
مشابه: accompany, add, boost, complete, enlarge, extend, fortify, increase, piece, raise, reinforce

- These articles will supplement the textbook.
[ترجمه گوگل] این مقالات مکمل کتاب درسی خواهند بود
[ترجمه ترگمان] این مقالات کتاب درسی را تکمیل خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You should supplement your diet with vitamin E and calcium.
[ترجمه گوگل] شما باید رژیم غذایی خود را با ویتامین E و کلسیم تکمیل کنید
[ترجمه ترگمان] شما باید رژیم غذایی خود را با ویتامین E و کلسیم تکمیل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the supplement of an angle
مکمل زاویه

2. a vitamin supplement
ویتامین اضافی (اضافه بر آنچه در غذا موجود است).

3. this office will supplement rather than supplant private agencies
این اداره مکمل آژانس های خصوصی خواهد بود نه جانشین آنها.

4. this income is a supplement to my main income
این درآمد اضافه بر درآمد اصلی من است.

5. The payments are a supplement to his usual salary.
[ترجمه گوگل]پرداخت ها مکمل حقوق همیشگی اوست
[ترجمه ترگمان]پرداخت ها، مکمل حقوق معمول وی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Industrial sponsorship is a supplement to government funding.
[ترجمه گوگل]حمایت های صنعتی مکمل بودجه دولت است
[ترجمه ترگمان]حمایت صنعتی مکمل سرمایه گذاری دولت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They had to get a job to supplement the family income.
[ترجمه گوگل]آنها مجبور بودند برای تکمیل درآمد خانواده شغلی پیدا کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها باید برای تکمیل درآمد خانواده شغلی پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He busked to supplement his meagre wages.
[ترجمه گوگل]او برای تکمیل دستمزد ناچیز خود تلاش می کرد
[ترجمه ترگمان]به بیت ناچار شد حقوق meagre خود را تکمیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Our special supplement is packed with inspirational ideas for healthy and glamorous hair.
[ترجمه گوگل]مکمل ویژه ما مملو از ایده های الهام بخش برای موهایی سالم و پر زرق و برق است
[ترجمه ترگمان]مکمل ویژه ما مملو از ایده های الهام بخش برای موهای پر زرق و برق و فریبنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The newspaper publishes a sports supplement every Monday.
[ترجمه گوگل]این روزنامه هر دوشنبه یک ضمیمه ورزشی منتشر می کند
[ترجمه ترگمان]این روزنامه هر دوشنبه یک مکمل ورزشی منتشر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Soldiers in both countries supplement their incomes with payoffs from drugs exporters.
[ترجمه گوگل]سربازان در هر دو کشور درآمد خود را با پرداختی از صادرکنندگان مواد مخدر تکمیل می کنند
[ترجمه ترگمان]سربازان هر دو کشور درآمد خود را با بهره صادرکنندگان مواد مخدر تکمیل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Many women took in washing to supplement the income of their menfolk.
[ترجمه گوگل]بسیاری از زنان برای تکمیل درآمد مردان خود دست به شستشو زدند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از زنان برای تکمیل درآمد menfolk خود رخت می شستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I never refuse odd jobs to supplement my income it's all grist to the mill.
[ترجمه گوگل]من هرگز از مشاغل عجیب و غریب امتناع نمی کنم تا درآمدم را تکمیل کنم
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت کاره ای عجیب و غریب را برای تکمیل کردن درآمدم به آسیاب s
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There is a £10 supplement for a single room.
[ترجمه اصغر] یک مکمل ده پوندی برای اتاق تک نفره وجود دارد.
|
[ترجمه گوگل]برای اتاق یک نفره مبلغ 10 پوند اضافه می شود
[ترجمه ترگمان]یک مکمل ۱۰ پوندی برای یک اتاق وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The farmer adds a supplement to the horse's feed.
[ترجمه محمدمهدی] کشاورز مکملی به خوراک اسب می افزاید.
|
[ترجمه گوگل]کشاورز مکملی به خوراک اسب اضافه می کند
[ترجمه ترگمان]کشاورز برای تغذیه اسب یک مکمل اضافه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضمیمه (اسم)
addition, accompaniment, attachment, annex, appendix, supplement, addendum, application, adjunct, adjunction, enclosure, appendage, appurtenance, postscript

الحاق (اسم)
inset, juncture, supplement, addendum, union, interpolation, incorporation, concatenation, insertion, adhesion, adjunction, joinder, subjunction

هم اورد (اسم)
supplement, adversary, antagonist, competitor, corrival

لاحقه (اسم)
supplement, apposition

متمم (اسم)
supplement, complement, complementarity

مکمل (اسم)
supplement

زاویه مکمل (اسم)
supplement

پس اورد (اسم)
supplement

ضمیمه شدن به (فعل)
supplement, tag

تکمیل کردن (فعل)
perfect, complete, improve, supplement, fulfill, augment, fill out

تخصصی

[حقوق] تکمیل کردن، ملحق کردن، تکمله، الحاقیه، ضمیمه، متمم، مکمل
[ریاضیات] مکمل، تکمیل کردن، تمام کردن

انگلیسی به انگلیسی

• something which makes up for a deficiency; addition, extra added part
complement, make up for a deficiency; add on to, add as a supplement
if you supplement something, you add something to it, usually in order to make it adequate.
a supplement is something that you add to something else, usually in order improve it or make it adequate.
a newspaper supplement is a separate, additional magazine that is sold with the newspaper.

پیشنهاد کاربران

متمم ( حقوقی )
● مکمل
● اضافه، اضاف ( مبلغ یا برگه روزنامه )
متمم
در مباحث حقوقی، سیاسی، اقتصادی و بعضاً فلسفی
مکمل
کامل کننده چیزی
( در کنار غذا ) مخلفات
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : supplement
اسم ( noun ) : supplement / supplementation
صفت ( adjective ) : supplementary / supplemental
قید ( adverb ) : _
افزودن ( فعل )
۱ - در مورد غذا و دارو و رژیم به معنای مکمل است چون dietary supplement بمعنای مکمل رژیمی
۲ - در مورد کتاب و روزنامه و مجله به معنی ضمیمه یا الحاقیه یا متمم می باشد چون book supplement بمعنای ضمیمه ی کتاب.
تامین بار ( load supplement ) - مهندسی برق
عرضه کردن
( در بازار های مالی عرضه و تقاضا منظور است )
supplement ( تغذیه )
واژه مصوب: مکمل 1
تعریف: ← مکمل غذایی
o add something to something in order to improve it or make it more complete
پشت بند
تکمیل کردن
مکمل

تکمیل کردن کار ناتمام
کمک هزینه

A pill or special food that you take or eat when you when your food does does not have everything that you need
اضافه حقوق، پاداش
در کتاب pre intermediate به معنای مکمل غذایی ؛ قرص یا . . . که همراه غذا مصرف میشود تا کمبود چیزی را جبران کند
تو بحث درس و کتاب، معنی جزوه میده
تقویت
هو
در علم کتابداری به معنی ذیل ، تکمله ، مستدرک و یا ضمیمه کتابی.
Supplements=الحاقات
مکمل
کمبود یا نقص چیزی را جبران کردن
to supplement the ambiguity of the treaty
ابهام موجود در معاهده را جبران/رفع نماید
کمبود چیزی را جبران کردن
چیز هایی که به عنوان دارو به وعده های غذایی تون اضافه می کنید وقتی که غذایتان ویتامین های لازم رو که شما نیاز دارید نداره.
به انضمام
[حقوق] تکمیل کردن؛ ملحق کردن؛ تکمله؛الحاقیه؛ ضمیمه؛ متمّم؛ مکمّل
Dietary Supplements = مکمّل های غذایی
بخش "ضمیمه" در کتاب، مجله یا روزنامه
مکمل غذایی
مکمل غذایی
A pill or special food that you take or eat when you when your food does does not have everything that you need

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس