sure

/ˈʃʊr//ʃʊə/

معنی: قطعی، مسلم، محقق، مطمئن، خاطر جمع، پشت گرم، یقین، استوار، متقاعد، از روی یقین، راسخ یقینا
معانی دیگر: راس  یقینا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: surer, surest
(1) تعریف: free of doubt as to the truth or reliability of something; certain; positive.
مترادف: certain, definite, doubtless, positive
متضاد: doubtful, dubious, unsure
مشابه: absolute, assured, confident, convinced, secure

- Now he could be sure she loved him.
[ترجمه گلی افجه ] حالا می توانست اطمینان داشته باشد که او دوستش دارد
|
[ترجمه گوگل] حالا می توانست مطمئن باشد که او را دوست دارد
[ترجمه ترگمان] حالا می توانست مطمئن شود که او را دوست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She is very sure of herself.
[ترجمه Melina .b] او به خود اطمینان دارد
|
[ترجمه /=] او از خودش بسیار مطمئن است
|
[ترجمه Rahil] او یا اون دختر خیلی از خودش مطمئن است
|
[ترجمه Sm] او به خودش اعتماد داشت
|
[ترجمه رها] آن دختر خیلی زیاد به خودش اطمینان دارد
|
[ترجمه گوگل] او خیلی به خودش مطمئن است
[ترجمه ترگمان] خیلی از خودش مطمئن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: relatively confident.
مترادف: confident
متضاد: doubtful, uncertain
مشابه: assured, certain, satisfied

- I'm sure she wouldn't mind.
[ترجمه گوگل] من مطمئن هستم که او مشکلی نخواهد داشت
[ترجمه ترگمان] مطمئنم که ناراحت نمی شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: certain; bound.
مترادف: bound, certain
متضاد: unlikely
مشابه: doomed, fated

- They are sure to succeed if they work hard.
[ترجمه گوگل] اگر سخت تلاش کنند مطمئناً موفق خواهند شد
[ترجمه ترگمان] آن ها مطمئن هستند که اگر سخت کار کنند موفق خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: steady and unfailing; reliable.
مترادف: dependable, reliable, secure, steady, unfailing
متضاد: unsure
مشابه: faithful, firm, foolproof, good, infallible, sound, stable, steadfast, sure-fire, tried, trustworthy, trusty

- sure support
[ترجمه Amir] پشتیبانی دقیق
|
[ترجمه گوگل] پشتیبانی مطمئن
[ترجمه ترگمان] پشتیبانی مطمئن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a sure grasp of the issues
[ترجمه گوگل] درک مطمئن از مسائل
[ترجمه ترگمان] درک درستی از مسائل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: certain to happen.
مترادف: certain, definite, ineluctable, inescapable, inevitable, positive, unavoidable
متضاد: uncertain, unlikely, unsure
مشابه: automatic, incontestable, indisputable, indubitable, inexorable, irrefutable, unquestionable

- Death and taxes are the only sure things.
[ترجمه گلی افجه ] مرگ و مالیات تنها چیزهای حتمی هستند
|
[ترجمه گوگل] مرگ و مالیات تنها چیزهای مطمئن هستند
[ترجمه ترگمان] مرگ و مالیات تنها چیزهای مطمئنی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
مشتقات: sureness (n.)
عبارات: make sure
• : تعریف: (informal) certainly; surely.
مشابه: certainly, surely

- It sure is cold today.
[ترجمه __] اطمینان دارم امروز سرد است
|
[ترجمه میرزایی] بدون شک هوا امروز سرد است
|
[ترجمه گوگل] حتما امروز سرده
[ترجمه ترگمان] مطمئنا امروز هوا سرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Sure, you can borrow my coat.
[ترجمه گوگل] مطمئنا، می توانید کت من را قرض بگیرید
[ترجمه ترگمان] حتما، میتونی کتم رو قرض بگیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. sure evidence
شواهد مسلم

2. sure enough
درست مطابق انتظار،همانطور که انتظار می رفت،راستی،محققا

3. sure of onself
1- دارای اطمینان به نفس،خود استوار 2- غره،مغرور

4. a sure disaster
یک فاجعه ی مسلم

5. a sure faith
ایمان استوار

6. a sure foundation
شالوده ی محکم

7. a sure friend
دوست قابل اطمینان

8. a sure remedy
درمان قابل اطمینان

9. be sure to lock the doors
فراموش نکن که درها را قفل کنی.

10. dead sure
بسیار مطمئن

11. for sure i am gonna love you, all the way
حتما تا پایان تو را دوست خواهم داشت.

12. he sure is tall
او خیلی قد بلند است.

13. make sure all the doors are locked
مسجل کن که همه ی درها قفل شده اند.

14. make sure you are here before seven o'clock
حتما قبل از ساعت هفت اینجا باش.

15. be sure (of something)
(نسبت به چیزی) اطمینان داشتن،مطمئن بودن،یقین کردن

16. be sure to
(عامیانه) فراموش نکن،(حتما) بکن

17. for sure
همانا،حتما،بی گمان،قطعا

18. make sure (of something)
به تحقیق معلوم کردن،کاملا تحقیق یا مسلم کردن،مطمئن شدن

19. can you? sure i can!
می توانی ؟ بله که می توانم !

20. i am sure i saw this movie years ago
مطمئن هستم این فیلم را سال ها پیش دیده ام.

21. i am sure money played a part in his decision
اطمینان دارم پول در تصمیم او دخیل بود.

22. i was sure (that) he would come
مطمئن بودم که خواهد آمد.

23. it is sure to rain
حتما باران خواهد آمد.

24. she is sure to come
بی گمان خواهد آمد.

25. she is sure to get the nomination
او حتما کاندید خواهد شد.

26. she is sure to win
بی گمان برنده خواهد شد.

27. to feel sure
احساس اطمینان کردن،مطمئن بودن

28. to be sure
راستش را بخواهی،واقعا،مسلما،البته

29. his success is sure
موفقیت او محقق است.

30. i am not sure of the price
درباره ی قیمت مطمئن نیستم.

31. i am not sure of the propriety of punishing a child in front of strangers
مطمئن نیستم که تنبیه بچه جلو غریبه ها کار پسندیده ای باشد.

32. i am pretty sure
تقریبا مطمئنم.

33. random investment is a sure way of getting minimum results
سرمایه گذاری بدون هدف راه مطمئنی است برای کسب حداقل بازده.

34. will you come too? sure thing!
تو هم خواهی آمد؟ آره،حتما!

35. you can never be sure
هرگز نمی توان مطمئن بود.

36. before you sign the contract be sure to check with me
پیش از امضای قرارداد حتما با من مشورت کن.

37. he said it would snow and sure enough it did!
او گفت که برف خواهد آمد و همین طور هم شد!

38. she scrutinized the bill to make sure it is not forged
خوب به اسکناس نگاه کرد تا مطمئن شود که تقلبی نیست.

39. she won't give you any more money, and that's for sure
قطعی است که دیگر به تو پول نخواهد داد.

مترادف ها

قطعی (صفت)
absolute, decisive, definite, definitive, certain, final, unconditional, critical, decretive, decretory, positive, categorical, sure, last, categoric, conclusive, deterministic, trenchant, decided, magistral, terminative, peremptory, uncompromising, irrevocable

مسلم (صفت)
definite, certain, apparent, sure, incontrovertible, undoubted, assured, doubtless

محقق (صفت)
right, certain, unquestioning, positive, sure, ascertained, unquestionable, incontestable

مطمئن (صفت)
sure, assured, safe, confident, secure, persuaded

خاطر جمع (صفت)
certain, calm, sure, assured, tranquil, cool-headed, even-minded, even-tempered

پشت گرم (صفت)
hopeful, sure, backed

یقین (صفت)
positive, sure, surefire

استوار (صفت)
stable, firm, constant, solid, tenacious, sound, steel, sure, secure, immovable, steady, consistent, steadfast, two-handed

متقاعد (صفت)
sure, retired, convinced, pensionable

از روی یقین (صفت)
sure

راسخ یقینا (صفت)
sure

تخصصی

[ریاضیات] مطمئن، محقق، مسلم، قطعی، واثق

انگلیسی به انگلیسی

• certain; firm; confident; inevitable; reliable; steady
certainly
if you are sure that something is true, you are certain that it is true and have no doubts about it.
if you are sure about your feelings or wishes, you know exactly what you feel or what you want to do.
if you are sure of yourself, you are very confident about your abilities or opinions.
if someone is sure of getting something, they are certain to get it.
if something is sure to happen, it will certainly happen.
sure is used to describe something such as a method or sign which is reliable or accurate.
sure is an informal way of saying `yes'.
you can also use sure to emphasize what you are saying; used in informal american english.
if you make sure about something, you check it or take action to see that it is done.
if you say that something is for sure or that you know it for sure, you mean that it is definitely true or will definitely happen; an informal expression.
you say sure enough to confirm that something is really true.

پیشنهاد کاربران

( وقتی به صورت تنها استفاده می شود ) بر منکرش لعنت
بجای of course میتونین از sure هم استفاده کنین.
این واژه هم صفت است و هم قید !
به دو جمله زیر دقت کنید
I am sure = من مطمئنم
I sure am = حتما هستم ، بدون شک هستم
در جمله اول sure در جایگاه صفت به کار رفته و معنای ( مطمئن ) می دهد اما در جمله دوم sure در جایگاه قید به کار رفته و معنای ( حتما ، مطمئنا ، بدون شک ) میدهد .
...
[مشاهده متن کامل]

همچنین ترتیب قرار گیری sure در حالت صفت و قید متفاوت است
مثال های دیگر 👇
The detective is sure that the suspect is Farshid
🛑🛑🛑
Did you kill that bear yourself? ―"I sure did

معنی واقعا هم میده
The house sure looked spooky.
خونه هم واقعا مرموز و عجیب غریب بنظر میرسید
مطمئن
در برابر پاسخ به Sing with me.
در جواب Sure
معنی:حتماً
حتماً . چرا که نه
دقیقا
حتما
به طور قطعی
حتما ، به طور قطعی ، مطمئنا =Sure
حتما چشم قابل نداشت خواهش میکنم
Ball
به معنای توپ
Frog
به معنای قورباغه
Cab
به معنای تاکسی
Bee
به معنای زنبور
حتما
البته
چرا ک نه
خواهش میکنم
در پاسخ thanks ، به معنی خواهش میکنم
در زبان ما یکم عجیب هست sure حرف اول این هست s ولی شُر خودنده میشه ولی معنی sure تنها یک معنی نداره که به معنی قطعی هست معنی دیگه ی اون به معنی البته هم هست. و کلمات هم آوا و هم نویسه در زبان English UK و در English US وجود داره. مثل Book که دو معنی داره که معنیش کتاب و رزرو هست
when people say thanks you can say sure
حتما ، قطعا
خواهش میکنم ( در پاسخ thank you )
Sure : حتما :^ )
قابلی نداشت یا قابلی نداره در جواب تشکر
به روی چشم
یقین البته حتماً
قطعی
حتما
قطعا
مطمئنا
به روی چشم حتما
The eara near the bech
معنی: قطعی، مسلم، محقق، مطمئن، خاطر جمع، پشت گرم، یقین، استوار، متقاعد، از روی یقین، را
یک اصطلاح به معنی حتما
حتما، البته
حتما
البته
قطعی
حتما ، مطمئن بودن
[هنگام تایید و پاسخ]
معلوم است ، معلومه
قطعی
حتما

قطعا ، البته، چراکه نه
بله البته
قبول تشکر از کسی. خواهش میکنم
حتما چرا که نه
نظر قطعی
مطمئینا
البته
حتما
چرا قبول نکنم؟
حتما چرا که نه
نظر قطعی
مطمئنا
مطمئن بودن
البته
قبول تشکر از کسی. خواهش میکنم
حتما
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤١)

بپرس