switch on

/swɪʧ ɑn//swɪʧ ɑn/

معنی: بستن
معانی دیگر: سویچ را باز کردن، روشن کردن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to start the flow of electricity to something.

- Read the instructions before you switch on the machine.
[ترجمه گوگل] قبل از روشن کردن دستگاه، دستورالعمل ها را بخوانید
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه به ماشین سوئیچ کنید دستورالعمل را بخوانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Oh, you're back, why don't you switch on the lights?
[ترجمه گوگل]اوه، تو برگشتی، چرا چراغ ها را روشن نمی کنی؟
[ترجمه ترگمان]اوه، برگشتی، چرا چراغ ها رو خاموش نمی کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I felt for the electric light switch on the wall and turned it on.
[ترجمه گوگل]کلید برق روی دیوار را حس کردم و روشنش کردم
[ترجمه ترگمان]احساس کردم چراغ الکتریکی روی دیوار روشن شد و آن را روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There is a switch on the wall for turning on the lights.
[ترجمه گوگل]روی دیوار یک کلید برای روشن کردن چراغ ها تعبیه شده است
[ترجمه ترگمان]یک کلید روی دیوار است که چراغ ها را روشن می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The policeman kicked the switch on, and light flooded the room.
[ترجمه گوگل]پلیس کلید را با لگد زد و نور اتاق را فرا گرفت
[ترجمه ترگمان]پاسبان سوئیچ روشن کرد و روشنایی اتاق را روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I couldn't find the off switch on the remote control.
[ترجمه گوگل]من نتونستم کلید خاموش رو روی ریموت کنترل پیدا کنم
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم کلید را از کنترل دور پیدا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Switch on the light at the wall - socket.
[ترجمه A88] کلید چراغ روی دیوار را بزنید
|
[ترجمه گوگل]چراغ را در پریز دیوار روشن کنید
[ترجمه ترگمان]چراغ را روشن کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He didn't bother to switch on the light.
[ترجمه گوگل]او به خود زحمت نداد که چراغ را روشن کند
[ترجمه ترگمان]به خودش زحمت نداد که چراغ را روشن کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I'll switch on the washing machine last thing so it'll be finished when I get up in the morning.
[ترجمه گوگل]آخرین بار ماشین لباسشویی را روشن می کنم تا صبح که بیدار شوم تمام شود
[ترجمه ترگمان]وقتی صبح بیدار می شوم، ماشین لباسشویی را عوض می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The switch on the wall was beyond the baby's reach.
[ترجمه گوگل]کلید روی دیوار دور از دسترس کودک بود
[ترجمه ترگمان]کلید روی دیوار آن سوی دسترس کودک قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You switch on, wait until the screen turns green, push in the disk and there you are!
[ترجمه گوگل]شما روشن می‌شوید، صبر می‌کنید تا صفحه سبز شود، دیسک را فشار دهید و آنجا هستید!
[ترجمه ترگمان]شما روشن خواهید شد، صبر کنید تا صفحه سبز شود، در دیسک فشار وارد کنید و در آنجا هستید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Could you switch on the radio?
[ترجمه کیمیا] میشه رادیو رو روشن کنی؟
|
[ترجمه گوگل]آیا می توانید رادیو را روشن کنید؟
[ترجمه ترگمان]میشه رادیو رو خاموش کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Switch on the oven and let it heat up.
[ترجمه گوگل]فر را روشن کنید و بگذارید گرم شود
[ترجمه ترگمان]اجاق را خاموش کنید و بگذارید گرم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The switch on the kettle won't stay down.
[ترجمه گوگل]کلید روی کتری خاموش نمی ماند
[ترجمه ترگمان]دکمه روی ک تری خاموش نخواهد ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You switch on, push in the disk and there you are!
[ترجمه گوگل]شما روشن می شوید، دیسک را فشار می دهید و آنجا هستید!
[ترجمه ترگمان]کلید را روشن کنید، دیسک را فشار دهید و به آنجا بروید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بستن (فعل)
close, truss, attach, ban, impute, bar, stick, connect, colligate, bind, hitch, seal, clog, assess, tie up, choke, shut, shut down, block, fasten, belt, bang, pen, shut off, tighten, blockade, hasp, clasp, knit, jam, wattle, plug, congeal, curdle, curd, jell, lock, coagulate, cork, spile, picket, padlock, ligate, obturate, occlude, portcullis, posset, switch on

انگلیسی به انگلیسی

• turn on (the light, television, etc.)

پیشنهاد کاربران

شروع به کار کردن
به جریان انداختن
به کار انداختن
Press sth to start electric power. Opp swicth off
Turn on, to start or cause to function

بپرس