synchronicity

/ˌsɪŋkrəˈnɪsəti//ˌsɪŋkrəˈnɪsəti/

همزمانی، هم رخدادی، مقارنه، هم هنگامی، همگامی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: synchronicities
• : تعریف: the fact or state of happening at the same time, esp. considered as a manifestation of intent or meaningfulness rather than chance or randomness.

جمله های نمونه

1. There was everywhere in their exchange an exquisite synchronicity.
[ترجمه گوگل]همه جا در مبادله آنها یک هماهنگی بدیع وجود داشت
[ترجمه ترگمان]همه جا در عوض، یک نوع synchronicity عالی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. So how can you experience this synchronicity for yourself?
[ترجمه گوگل]بنابراین چگونه می توانید این همزمانی را برای خودتان تجربه کنید؟
[ترجمه ترگمان]پس چطور می توانید این سازگاری را برای خودتان تجربه کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Face to face, in perfect synchronicity, they grin and swoop as the sweat drips off them.
[ترجمه گوگل]چهره به چهره، در هماهنگی کامل، پوزخند می زنند و در حالی که عرق از روی آنها می چکد، سرازیر می شوند
[ترجمه ترگمان]با هماهنگی کامل، با هماهنگی کامل، لبخند می زنند و وقتی عرق از روی آن ها چکه می کند، بالا و پایین می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There was surely synchronicity in this turn of events.
[ترجمه گوگل]مطمئناً همزمانی در این چرخش وقایع وجود داشت
[ترجمه ترگمان]مسلما در این تغییر، نوعی synchronicity وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The concept of synchronicity was first described by Swiss psychologist Carl Gustav Jung in the 1920s.
[ترجمه گوگل]مفهوم همزمانی اولین بار توسط روانشناس سوئیسی کارل گوستاو یونگ در دهه 1920 توصیف شد
[ترجمه ترگمان]مفهوم سازگاری اولین بار توسط روان شناس سوئیسی کارل گوستاو یونگ در دهه ۱۹۲۰ توصیف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The synchronicity is choreographed by a great, pervasive intelligence that lies at the heart of nature, and is manifest in each of us through what we call the soul.
[ترجمه گوگل]همزمانی توسط یک هوش بزرگ و فراگیر طراحی شده است که در قلب طبیعت نهفته است و از طریق آنچه روح می نامیم در هر یک از ما آشکار می شود
[ترجمه ترگمان]سازگاری با یک هوش بزرگ و فراگیر در قلب طبیعت قرار می گیرد و در هر یک از ما از طریق آنچه که روح می نامیم آشکار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There are many other examples of such "Synchronicity".
[ترجمه گوگل]نمونه های بسیار دیگری از چنین "همگامی" وجود دارد
[ترجمه ترگمان]نمونه های دیگری از این \"Synchronicity\" وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I'm a big believer in the concept of synchronicity, or as more commonly put, "everything happens for a reason. "
[ترجمه گوگل]من به مفهوم همزمانی یا به طور معمول تر، "هر چیزی به دلیلی اتفاق می افتد" اعتقاد زیادی دارم
[ترجمه ترگمان]من معتقد بزرگ در مفهوم انطباق هستم، و یا هر چه که به طور معمول بیان می شود، \" همه چیز به یک دلیل اتفاق می افتد \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You will also discover the benefits of synchronicity, which is sometimes called coincidence or serendipity.
[ترجمه گوگل]همچنین مزایای همزمانی را که گاهی اوقات تصادفی یا سرندیپیتی نامیده می شود، کشف خواهید کرد
[ترجمه ترگمان]شما همچنین مزایای انطباق را که گاهی اوقات تصادفی یا اتفاقی نامیده می شود را کشف خواهید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And these timepieces would work in synchronicity with the pyramids and the matrix.
[ترجمه گوگل]و این ساعت‌ها همزمان با اهرام و ماتریس کار می‌کنند
[ترجمه ترگمان]و این timepieces با هماهنگی با اهرام و ماتریس انجام خواهند داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The autistic volunteers showed less synchronicity between the different language areas of the brain as they performed the task.
[ترجمه گوگل]داوطلبان اوتیستیک همزمانی کمتری بین نواحی زبانی مختلف مغز هنگام انجام این کار نشان دادند
[ترجمه ترگمان]داوطلبان اوتیسمی ارتباط کمتری بین قسمت های مختلف زبان مغز در حین انجام این کار نشان دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This is a time of great synchronicity, as you have seen yourself over the last few days.
[ترجمه گوگل]همانطور که در چند روز گذشته خود را دیده اید، این زمان همزمانی بسیار خوبی است
[ترجمه ترگمان]با این تفاوت که شما در این چند روز اخیر خودتان را دیده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Sometimes the strokes were in synchronicity, sometimes they weren't.
[ترجمه گوگل]گاهی ضربات همزمان بودند، گاهی اوقات نه
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات ضربه های هماهنگ با هماهنگی بود، بعضی اوقات هم نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But the slump was as striking for its synchronicity as its severity.
[ترجمه گوگل]اما این رکود به همان اندازه که شدت آن به دلیل همزمانی آن قابل توجه بود
[ترجمه ترگمان]اما این کسادی و synchronicity به علت severity و synchronicity بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• simultaneousness; phenomenon of things unintentionally occurring at precisely the same time

پیشنهاد کاربران

همزمانی، به رخ دادن دو اتفاق ( و یا بیشتر ) گفته می شود که حادثه ای معنی دار را تشکیل دهند اما از لحاظ علّی هیچ ربطی به هم نداشته باشند. مفهوم همزمانی، اولین بار بدست کارل گوستاو یونگ، روانپزشک سوئیسی، در دهه ۱۹۲۰ میلادی توضیح داده شد.
...
[مشاهده متن کامل]

بنا بر این فرضیه، بین جهان عینی و روح انسان ارتباط وجود دارد. بدین معنی که هر یک دیگری را تأیید می کنند. در لحظات شور و هیجان ویژه، وقتی که وضعیت روانی انسان شدیداً ملتهب می شود ( هنگام عشق، نفرت، همت، تمرکز، آفرینش، شوریدگی و غیره ) روح می تواند واقعیت خارجی را تغییر دهد.

منابع• https://en.wikipedia.org/wiki/Synchronicity
نظریه *هم زمانی* کـ . گـ . یونــگ رو خیلی ساده می شه این طور معنا کرد:
وجود اتفاقات تصادفی معــنادار، وقتی که دو یا چند اتفاق به هم مربوط اند بدون این که رابطه علت ومعلولی داشته باشند.
یونگ ( روانشناس ) ایده همزمانی ( synchronicity ) را پیشنهاد کرد تا روی دادهای هم زمان و شگفت انگیز را از فانتزی، جادو و خرافات جدا کند …
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : synchronize
✅️ اسم ( noun ) : synchronization / synchronicity
✅️ صفت ( adjective ) : synchronous
✅️ قید ( adverb ) : _
اتفاق
هم زمانیِ رویدادها
هم آیندی
همزمانی این کلمه را کارل گوستاو یونگ در ادبیات روان شناسی وارد کرده است.
تلاقی
تقارن
متقارن

بپرس