systematic

/ˌsɪstəˈmætɪk//ˌsɪstəˈmætɪk/

معنی: اصولی، قاعده دار، روش دار، با همست، همست دار
معانی دیگر: منظم، مرتب، سازمان یافته، سامانمند، بهسامان، از روی حساب و کتاب، از روی روش، روشمند، وابسته به سیستم خاص، سازگانی، هندادی، همستی، تشکیل دهنده ی سیستم یا سازگان، هندادساز، همست ساز، سازگان ساز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: systematically (adv.)
(1) تعریف: involving or based on a method or plan; not random or chaotic.
مترادف: methodical, planned
متضاد: chaotic, random, unsystematic
مشابه: orderly, organized, regular, routine, well-ordered

- Presentation of concepts in the textbook is systematic.
[ترجمه گوگل] ارائه مفاهیم در کتاب درسی سیستماتیک است
[ترجمه ترگمان] ارائه مفاهیم در کتاب درسی نظام مند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: characterized by order and organization; methodical.
مترادف: methodical, ordered, organized
متضاد: unmethodical, unorganized, unsystematic
مشابه: businesslike, orderly, well-ordered

- a systematic worker
[ترجمه گوگل] یک کارگر سیستماتیک
[ترجمه ترگمان] یک کارگر سیستماتیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a systematic study of the causes of the korean war
پژوهش روشمندی درباره ی علل جنگ کره

2. Science is the systematic classification of experience.
[ترجمه گوگل]علم طبقه بندی سیستماتیک تجربه است
[ترجمه ترگمان]علم طبقه بندی اصولی تجربه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The prisoner was subjected to systematic torture.
[ترجمه گوگل]این زندانی تحت شکنجه سیستماتیک قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]متهم مورد شکنجه سیستماتیک قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He is systematic in his work.
[ترجمه Mrjn] او در کارش منظم است . یا: کارهای او روی حساب و کتاب است
|
[ترجمه گوگل]او در کارش سیستماتیک است
[ترجمه ترگمان]او در کارش نظام مند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The teacher made a systematic work of teaching.
[ترجمه گوگل]معلم یک کار سیستماتیک تدریس کرد
[ترجمه ترگمان]معلم کار اصولی تدریس انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They had not found any evidence of a systematic attempt to rig the ballot.
[ترجمه گوگل]آنها هیچ مدرکی دال بر تلاش سیستماتیک برای تقلب در آرا پیدا نکرده بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها هیچ مدرکی دال بر تلاش اصولی برای جمع آوری آرا پیدا نکرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He's very systematic in all he does.
[ترجمه گوگل]او در تمام کارهایش بسیار سیستماتیک است
[ترجمه ترگمان]او هر کاری را که انجام می دهد، انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The former is an area over which systematic knowledge is much less precise.
[ترجمه گوگل]اولی حوزه ای است که دانش سیستماتیک در آن بسیار دقیق تر است
[ترجمه ترگمان]اولی حوزه ای است که دانش نظام مند بسیار کم تر از آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They commenced a systematic search.
[ترجمه گوگل]آنها یک جستجوی سیستماتیک را آغاز کردند
[ترجمه ترگمان]شروع به جستجوی systematic کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. So we wanted this systematic question to go right through Whitehall and to greatly reduce the functional load on departments.
[ترجمه گوگل]بنابراین ما می خواستیم این سوال سیستماتیک درست از طریق وایت هال انجام شود و بار عملکردی بخش ها را تا حد زیادی کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]بنابراین ما می خواستیم این پرسش سیستماتیک در وایت هال درست انجام شود و تا حد زیادی بار کارکردی ادارات را کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Therefore, one must adopt a systematic approach to acid-base diagnosis, as emphasized earlier in this chapter.
[ترجمه گوگل]بنابراین، همانطور که قبلا در این فصل تاکید شد، باید یک رویکرد سیستماتیک برای تشخیص اسید-باز اتخاذ کرد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، باید یک رویکرد سیستماتیک به تشخیص اسید - مبنا اتخاذ کرد، همانطور که قبلا در این فصل مورد تاکید قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Systematic use of a checklist often reveals faults in work design such as inadequate access, visibility and labelling.
[ترجمه گوگل]استفاده سیستماتیک از چک لیست اغلب اشکالاتی را در طراحی کار نشان می دهد مانند دسترسی ناکافی، دید و برچسب زدن
[ترجمه ترگمان]استفاده سیستماتیک از یک چک لیست اغلب اشتباه ات در طراحی کار مانند دسترسی ناکافی، دید و برچسب زدن را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. For all his systematic innovative accomplishments, Edison worked only in the electrical field.
[ترجمه گوگل]با وجود تمام دستاوردهای نوآورانه سیستماتیک خود، ادیسون فقط در زمینه الکتریکی کار کرد
[ترجمه ترگمان]ادیسون برای تمام دستاوردهای systematic خود، تنها در میدان الکتریکی کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There is much subjectivity in systematic palaeontology.
[ترجمه گوگل]در دیرینه شناسی سیستماتیک ذهنیت زیادی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]ذهنیت much در این زمینه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His prosecution perhaps heralds an end to the systematic corruption that has stained this government's reputation.
[ترجمه گوگل]پیگرد قانونی او شاید منادی پایان دادن به فساد سیستماتیکی باشد که اعتبار این دولت را لکه دار کرده است
[ترجمه ترگمان]تعقیب او احتمالا نشانه پایان دادن به فساد سیستماتیک است که این شهرت دولت را لکه دار کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اصولی (صفت)
material, doctrinaire, principled, normative, systematic

قاعده دار (صفت)
systematic

روش دار (صفت)
systematic

با همست (صفت)
systematic

همست دار (صفت)
systematic

تخصصی

[برق و الکترونیک] منظم، اسلوبمند
[فوتبال] سیستماتیک
[زمین شناسی] تجمعی
[نساجی] سیسماتیک - بر اساس روش خاص - مبنی بر یک روش معین
[ریاضیات] اصولی، با قاعده، سیستماتیک، با نظم، ورشدار، منظم، نظام یافته، سامانمند
[آمار] سیستماتیک

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to a system; methodical, orderly, organized, carefully planned
activity or behaviour that is systematic follows a fixed plan, so that things are done in an organized way.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : systematize
✅️ اسم ( noun ) : system / systematization
✅️ صفت ( adjective ) : systematic / systemic
✅️ قید ( adverb ) : systematically / systemically
ساختارمند، با ساختار
روشمند
سیستمی، همه جانبه
systematic ( adj ) = سازمان یافته، روشمند، اصولی، سیستماتیک، منتظم، نظام مند، هدفمند، قاعده مند، از روی حساب و کتاب، سامانمند
Definition =طبق یک روش توافق شده یا یک برنامه سازمان یافته/با استفاده از یک روش سازمان یافته که اغلب دقیق است/طبق یک سیستم خاص به صورت سازمان یافته انجام می شود/
...
[مشاهده متن کامل]

examples:
1 - The police began a systematic search for the missing boy.
پلیس جستجوی سازمان یافته ای را برای پسربچه گمشده آغاز کرد.
2 - We've got to be more systematic in the way that we approach this task.
ما باید در برخورد با این امر مهم سازمان یافته تر باشیم.
3 - We're hearing reports of the systematic rape and torture of prisoners.
ما گزارش هایی از تجاوز و شکنجه سیستماتیک ( سازمان یافته ) زندانیان را می شنویم.
4 - In his typically systematic way, he laid out the pros and cons in nine numbered paragraphs
او به روش معمول هدفمند خود ، نکات موافق و مخالف را در 9 پاراگراف شماره گذاری شده بیان کرد.
5 - Salespersons are requested to make a systematic analysis of their failures.
از فروشندگان درخواست می شود تا تجزیه و تحلیل اصولی در مورد عدم موفقیت های خود انجام دهند.
6 - A systematic approach should be adopted to collecting information.
برای جمع آوری اطلاعات باید یک رویکرد اصولی اتخاذ شود.
7 - systematic changes in foreign policy . have been proposed
تغییرات نظام مند در سیاست خارجی مطرح شده است.

سامان مند
نظام مند
[صفت] 1. منظم 2. روشمند، قاعده مند، نظام مند 3. حساب شده، طراحی شده، برنامه ریزی شده ( منبع: فرهنگ معاصر پویا )
- کار یا عملِ سیستماتیک، از روی "برنامه ای معین یا از پیش تعیین شده" و بصورت "جامع و دقیق" و "با نظم و ترتیب" صورت می گیرد.
...
[مشاهده متن کامل]

کمات مشابه: organized - methodical - orderly - structured - planned
کلمات متضاد: disorganized - immethodical - chaotic - unsystematic
با کلمه systemic اشتباه گرفته نشود. . .

پیوسته
قاعده مند
نظام مند، هدفمند، سازمان یافته، ساختار یافته
به طور سازمان یافته
شخصی که از روی حساب و کتاب خرج میکند
Careful with their money
هدفمند
در علم کامپیوتر به روش، الگوریتم یا فنی که تکرارپذیر با همان نتایج باشد، نظام یافته می گویند.
نظام مند
ساختاری ، ساختار یافته
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس