tale

/ˈteɪl//teɪl/

معنی: حساب، شرح، حکایت، داستان، جمع، چغلی، روایت، افسانه، قصه
معانی دیگر: بازنمود، شرح ما وقع، شایعه، حرف مفت، دروغ، کذب، (قدیمی) حساب، بر آورد، محاسبه، برشمارش، خبرکشی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an account of the details of a real or fictional occurrence; story.
مترادف: account, narrative, story, yarn
مشابه: allegory, anecdote, chronicle, fable, fiction, fish story, history, myth, narration, parable, relation, romance

(2) تعریف: a rumor; gossip.
مترادف: gossip, hearsay, rumor, talk
مشابه: scandal, scuttlebutt, tittle-tattle

(3) تعریف: a falsehood; lie.
مترادف: fable, fabrication, falsehood, fiction, invention, lie, story, untruth
مشابه: fib, whopper

جمله های نمونه

1. a tale calculated to mislead the reader
داستانی که منظور آن گمراه کردن خواننده است

2. a tale of his father's stay in paris
شرح اقامت پدرش در پاریس

3. a tale of woe
داستانی پرغم

4. a tale that intrigues the reader
حکایتی که خواننده را شیفته می کند

5. the tale of an old man and his goat
داستان پیرمرد و بز او

6. a cautionary tale
داستانی پندآمیز

7. a fanciful tale
داستان تخیلی

8. a grim tale
داستانی واهمه انگیز

9. a grisly tale of betrayal and murder
داستان وحشتناکی از خیانت و قتل

10. a gruesome tale of betrayal and murder
حکایت وحشتناک خیانت و قتل

11. a lurid tale
یک داستان مستهجن

12. a ribald tale
داستان مستهجن

13. a sorrowful tale
داستانی حزن انگیز

14. a tall tale
داستان باورنکردنی

15. an absorbing tale
داستان جذاب

16. the melancholy tale of a lover's madness and suicide
داستان اندوه بار دیوانگی و خودکشی یک عاشق

17. hear the pipe's tale
بشنو از نی چون حکایت می کند

18. when the sad tale of english dead is rendered
هنگامی که حساب غم افزای تلفات انگلیسی ها ارائه گردد

19. (an) old wive's tale
عقیده ی قدیمی و مردود،حرف ها و باورهای خاله زنکی

20. his reports have more tale than truth in them
گزارش های او بیشتر حاوی دروغ است تا حقیقت.

21. to animate a children's tale
داستان کودکان را به صورت کارتون درآوردن

22. live to tell the tale
از خطر جان به در بردن و برای دیگران گزارش دادن

23. As is a tale, so is life: not how long it is, but how good it is, is what matters.
[ترجمه گوگل]همانطور که یک داستان است، زندگی نیز چنین است: نه اینکه چقدر طولانی است، بلکه چقدر خوب است مهم است
[ترجمه ترگمان]همان طور که یک داستان است، زندگی همین است، نه این که چقدر طول بکشد، اما چقدر خوب است، این است که مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Is there anyone who can tell a fairy tale?
[ترجمه گوگل]آیا کسی هست که بتواند یک افسانه تعریف کند؟
[ترجمه ترگمان]کسی هست که بتونه داستان افسانه ای رو بگه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The world is not so much a fairy tale.
[ترجمه گوگل]دنیا آنقدرها هم افسانه نیست
[ترجمه ترگمان]دنیا مثل قصه پریان نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. She'd concocted some unlikely tale about the train being cancelled.
[ترجمه گوگل]او داستانی بعید در مورد کنسل شدن قطار ساخته بود
[ترجمه ترگمان]او درباره این که قطار لغو شده است، داستانی را که بعید بود برایش شرح داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. I didn't credit that absurd tale.
[ترجمه گوگل]من به آن داستان پوچ اعتباری ندادم
[ترجمه ترگمان]من این داستان بی معنی رو باور نکردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. She was tired of hearing the same dreary tale of drunkenness and violence.
[ترجمه گوگل]او از شنیدن همان داستان دلخراش مستی و خشونت خسته شده بود
[ترجمه ترگمان]از شنیدن این داستان غم انگیز ناشی از مستی و خشونت خسته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Each tale has the timeless quality of fable.
[ترجمه گوگل]هر داستانی کیفیت بی انتها افسانه را دارد
[ترجمه ترگمان]هر یک از این داستان ها دارای کیفیت ماندگار یک افسانه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Other people's fairy tales always is romantic, but my fairy tale but never be miserable.
[ترجمه گوگل]افسانه های دیگران همیشه عاشقانه است، اما افسانه من اما هرگز بدبخت نباش
[ترجمه ترگمان]داستان های جن و پری ها همیشه عاشقانه است، اما افسانه جن من هیچ وقت ناراحت نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حساب (اسم)
account, arithmetic, calculation, counting, tally, score, tab, tale

شرح (اسم)
treatise, circumstance, account, story, description, explanation, exposition, statement, narrative, tale, innuendo, gloss, interpretation, presentment, relation, recitation, sketch, delineation, legend, footnote, geography

حکایت (اسم)
account, story, narrative, anecdote, tale, allegory, exemplum, novella

داستان (اسم)
account, story, narrative, tale, fiction, narration, apologue, fable, novella

جمع (اسم)
total, addition, tale, aggregate, mass, tot, sum, plural, summation, collectivity, rout

چغلی (اسم)
tale, denunciation, delation, rumble, rumor, rumour

روایت (اسم)
story, narrative, tale, exemplum

افسانه (اسم)
tale, fiction, make-believe, fable, romance, figment, legend, myth, mythos, penelope

قصه (اسم)
story, narrative, tale, fiction, make-believe

انگلیسی به انگلیسی

• story; rumor; lie, falsehood
a tale is a story, especially one involving adventure or magic.
you can refer to an account of an interesting real event as a tale.
see also old wives' tale.

پیشنهاد کاربران

خب، این دو کلمه یعنی "tale" و "story"، اصطلاحات جالبی تو زبان انگلیسی هستند که در ساختار و کاربردشون کمی تفاوت دارن.
- "Story" یا "داستان" در معنای عمومی تر و گسترده تر استفاده می شه و به هر نوع داستان، حکایت، یا روایتی اطلاق می شه. مثلا، می تونیم بگیم "a love story" یا "a detective story" که به ترتیب به یک داستان عاشقانه و یک داستان جنایی اشاره داره.
...
[مشاهده متن کامل]

- اما "Tale" به معنای یک داستان خیالی یا قصه محبوب است و زمانی از این کلمه استفاده می شه که بخواهیم به یک داستان سنتی، شایع و یا فولکلوری اشاره کنیم. مثلاً، "fairy tale" به معنای قصه های پریان یا داستان های جادویی هست.
منبعCHATGPT4. 00

نمودار ( هواشناسی )
افسانه
بد گویی
a tale from the pen of Camus
Tale: داستان و افسانه و روایت
Tail: دم
Tales به پارسی مَتَل ها
قصه های کوچک خوش آینده، حکایت های خرافی، داستان های ناواقعی و برای سرگرمی، درباره رخدادهای عجیب
داستان کوتاه

داستان ( تخیلی و پرماجرا )

بپرس