throw a curve

پیشنهاد کاربران

بی نظمی کردن، شرمنده کردن
The first week of class was great until a student threw a curve by telling the the test book is so hard
هفته اول کلاس عالی بود تا جایی که یک دانش اموز بی نظمی ایجاد کرد با گفتن اینکه کتاب تست بسیار سخته
اصطلاح ) اینفرمال
To throw a curve
( To throw ( someone ) a curve ( ball
حسابی غافلگیر کردن، سورپریز کردن!
کلک زدن، گیج کردن یا متعجب کردن ( کسی ) با انجام کاری غیر منتظره که انتظارش را نداشته است!
...
[مشاهده متن کامل]

در ورزش بیسبال ) یعنی پرتاب توپ بصورت منحنی وار، کات دار و مواج که گرفتن آن یا ضربه زدن به آن با چوب بیسبال مشکل باشد.
Mother Nature threw us a curve ball last winter with record - breaking amounts of snow
مادر طبیعت، زمستان گذشته با شکستن رکورد مقادیر بارش برف، ما را ( حسابی ) غافلگیر کرد.

بپرس