toss

/ˈtɒs//tɒs/

معنی: پرتاب، تلاطم، انداختن، پرت کردن، بالا انداختن، دستخوش اواج شدن
معانی دیگر: (به این ور و آن ور یا بالا و پایین) بردن، تکان دادن، متلاطم کردن، جنباندن (با شدت)، جنبیدن، (کاشانی) لوشیدن، لول خوردن، لولیدن، غلت زدن، افکندن، سوت کردن، اوژندن، آمیختن، مخلوط کردن، آغشتن، فرو دادن، بلعیدن، سر کشیدن، (لاجرعه) خوردن، شیر یا خط، افکنش، پاس (قوس دار)، جنبش، آشوب، رجوع شود به: toss up، متلاطم شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tosses, tossing, tossed
(1) تعریف: to throw carelessly; fling.
مترادف: chuck
مشابه: cast, fling, flip, heave, hurl, pitch, shy, sling, throw, tumble

(2) تعریف: to throw back and forth, from one person to another.
مشابه: roll, throw

- Let's go toss the baseball.
[ترجمه گوگل] بیا بریم بیسبال پرتاب کنیم
[ترجمه ترگمان] بیا بریم بیس بال بازی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to throw gently.
مشابه: chuck, hand, pass, throw

- Please toss me the newspaper.
[ترجمه گوگل] لطفا روزنامه را به من پرتاب کنید
[ترجمه ترگمان] لطفا روزنامه رو بده به من
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to lift abruptly, esp. the head.
مشابه: raise, rear, shake, stir

- She tossed her head as she rose to speak.
[ترجمه گوگل] در حالی که برای صحبت از جا بلند شد، سرش را تکان داد
[ترجمه ترگمان] سرش را تکان داد و شروع به صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to mix (food) gently, esp. in order to coat evenly with a sauce or dressing.
مشابه: mix, stir

- Please toss the salad.
[ترجمه هلیا] لطفا سالاد رو هم بزن
|
[ترجمه گوگل] لطفا سالاد را بریزید
[ترجمه ترگمان] لطفا سالاد رو بنداز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: toss off
(1) تعریف: to be thrown back and forth.
مترادف: pitch, roll
مشابه: careen, churn, fret, lurch, rock, sway, thrash

- The ship tossed during the storm.
[ترجمه Aydin jz] کشتی در طول توفان به عقب کشیده شد
|
[ترجمه گوگل] کشتی در طول طوفان پرت شد
[ترجمه ترگمان] کشتی در میان طوفان به حرکت درآمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to move, fling, or throw oneself about.
مشابه: churn, fret, roll, squirm, turn, writhe

- She tossed in her sleep.
[ترجمه گوگل] او در خواب پرت شد
[ترجمه ترگمان] در خواب تکان می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or an instance of tossing; pitch.
مترادف: chuck
مشابه: cast, fling, hurl, pitch, throw

(2) تعریف: an abrupt bodily movement, esp. of the head.
مشابه: flip, flounce, jerk, shake

جمله های نمونه

1. toss off
1- (با شتاب و بدون زحمت) انجام دادن،نوشتن،ساختن 2- سرکشیدن،لاجرعه نوشیدن

2. toss one's cookies
(امریکا - عامیانه) قی کردن،بالا آوردن

3. toss up
شیر یا خط کردن

4. to toss carrots in butter
هویج ها را با کره مخلوط کردن

5. a discus toss of thirty meters
پرتاب دیسک به فاصله ی سی متر

6. argue the toss (about something)
(انگلیس - عامیانه) درباره ی چیز کم اهمیت جروبحث کردن

7. worry made her toss and turn in her bed all night
نگرانی موجب شد که تمام شب در بستر لول بخورد.

8. he caught a short toss and ran
پاس کوتاهی را گرفت و دوید.

9. the city was in a great toss about the possibility of war
امکان بروز جنگ شهر را متلاطم کرده بود.

10. he rejected our offer with a mere toss of the head
تنها با یک تکان سر پیشنهاد ما را رد کرد.

11. the winner will be decided by the toss of a coin
برنده با شیر یا خط معین خواهد شد.

12. He had to toss up between paying the rent or buying food.
[ترجمه گوگل]او مجبور شد بین پرداخت کرایه یا خرید غذا دست و پنجه نرم کند
[ترجمه ترگمان]او مجبور بود بین پرداخت اجاره یا خریدن غذا غلت بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Our team is very hard to toss at home.
[ترجمه گوگل]تیم ما در خانه خیلی سخت است
[ترجمه ترگمان]تیم ما برای انداختن در خانه بسیار مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Who's going to cook tonight? Let's toss up.
[ترجمه گوگل]کی قراره امشب آشپزی کنه؟ بیایید پرتاب کنیم
[ترجمه ترگمان]امشب کی می خو ای غذا درست کنه؟ بریم بالا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There's only one ticket left-I'll toss you for it.
[ترجمه گوگل]فقط یک بلیط باقی مانده است - من شما را برای آن پرتاب می کنم
[ترجمه ترگمان]- فقط یه بلیط باقی مونده - من تو رو به خاطر این پرت می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Bangladesh won the toss and decided to bat first.
[ترجمه گوگل]بنگلادش برنده این بازی شد و تصمیم گرفت اول ضربه بزند
[ترجمه ترگمان]بنگلادش در پرتاب سکه پیروز شد و تصمیم گرفت اول ضربه بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Do not toss the salad until you're ready to serve.
[ترجمه گوگل]تا زمانی که برای سرو آماده نشده اید، سالاد را دور نریزید
[ترجمه ترگمان] the رو بنداز تا آماده خدمت کردن نباشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Remove from the heat, add the parsley, toss and serve at once.
[ترجمه گوگل]از روی حرارت بردارید، جعفری را اضافه کنید، هم بزنید و بلافاصله سرو کنید
[ترجمه ترگمان]از روی حرارت بردارید، جعفری را جمع کنید، تکان دهید و فورا سرو کار کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Pour the vinaigrette over the salad and toss well.
[ترجمه گوگل]وینگرت را روی سالاد بریزید و خوب هم بزنید
[ترجمه ترگمان]the را بر روی سالاد بریزید و خوب تکان دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پرتاب (اسم)
put, toss, projection, shy, tilt, jet, pitch, shove, throw, fling, casting, hurl, jaculation, pounce

تلاطم (اسم)
agitation, turbulence, shock, toss, emotion, lop, ruffle, turbulency

انداختن (فعل)
drop, relegate, souse, put, hitch, toss, launch, cast, sling, thrust, lay away, fell, throw, fling, hurl, hurtle, delete, omit, shovel, hew, jaculate

پرت کردن (فعل)
precipitate, toss, shy, launch, throw, fling, hurl, hurtle, flounce, jaculate

بالا انداختن (فعل)
toss, shrug

دستخوش اواج شدن (فعل)
toss

تخصصی

[صنعت] پرتاب کردن، سکه انداختن
[ریاضیات] پرتاب کردن، بالا انداختن، ریختن

انگلیسی به انگلیسی

• throw, pitch; flipping of a coin to decide a matter
throw, fling, pitch; roll, rock
if you toss something somewhere, you throw it there lightly and carelessly.
if you toss a coin, you decide something by throwing the coin into the air and guessing which side will be facing upwards after it falls. verb here but can also be used as a count noun. e.g. business deals were clinched by the toss of a coin.
if you toss your head, you move it suddenly backwards. verb here but can also be used as a count noun. e.g. she gave a toss of her head.
if something or someone tosses or if they are tossed, they move repeatedly from side to side.
if you toss up, you decide about something by throwing a coin into the air and guessing which side of the coin will be on top when it falls.

پیشنهاد کاربران

پرتاب کردن، پرتاب
مثال: He tossed the ball to his friend.
او توپ را به سمت دوستش پرتاب کرد.
به آرامی پرتاب کردن
to throw lightly or with a flourish, esp with the palm of the hand upwards. ( Collins Dictinary )
پرتاب کردن به آرامی یا با یک تکان در هوا بگونه ای که پس از عمل پرتاب، کف دست به سمت بالا است.
Example 1: 👇
...
[مشاهده متن کامل]

Suzy tossed her bag on to the sofa.
سوزی کیفش را روی مبل پرت کرد.
Example 2: 👇
He screwed the paper up and tossed it into the fire.
کاغذ را مچاله کرد و به آتش انداخت.
Example 3: 👇
Gittes tosses down the photos in disgust.
* Chinatown - Screenplay: Robert Towne. Director: Roman Polanski
گیتس با انزجار عکس ها را به پایین پرت می کند.
* گفتگوی انتخابی: از فیلمنامه ی فیلم #محله چینی ها#
فیلمنامه: رابرت تاون — کارگردان: رومن پولانسکی

toss
تفاوت Toss و Throw:
Throw به طور کلی برای انواع پرت کردن و انداختن ها استفاده میشه اما اغلب برای پرتاب هایی استفاده میشه که نیازه شما از ارنجتون هم استفاده کنین ( منظور تفاوت بین وقتیه که یه توپ رو پرتاب میکنین با وقتیکه یه تاس رو میریزین ) . اما . . .
...
[مشاهده متن کامل]

Toss برای پرتاب اشیا سبک و بدون هدف ( یعنی جهت پرتاب رو مدنظر قرار نمیدین و قرار نیست شی پرتاب شده به دست کسی برسه ) استفاده میشه.

بد خوابیدن
Toss: to sleep badly at night
I was tossing and turning all night
● پرت کردن ( یه چیز سبک مثل سکه )
● وول خوردن، اینور اونود جنبیدن
در آشپزی : مخلوط کردن
مخلوط کردن
انداختن , پرت کردن ؛ تکان دادن ( بدن ) ؛ مخلوط کردن ( غذا )
# He tossed the letter into the bin
# They tossed the beggars a few coins
# Let's toss a coin to see who'll go first
# She tossed her head in annoyance
# Pour the vinegar over the salad and toss well
And could you please try not to toss and talk in your sleep?
و میشه لطفاً اینقدر موقع خواب غلت نزنی/ لول نخوری و تو خواب ت حرف نزنی؟
زیر و رو کردن
???Can y'all toss me over there
Rip Xxxtentacion 2017 concert
افکندن
This kind of thinking has tossed untold numbers of experienced, highly skilled people into the ranks of the long - term unemployed, a group that now constitutes nearly half of all U. S. jobless
...
[مشاهده متن کامل]

این نوع تفکر تعداد بی شماری از افراد باتجربه و بسیار ماهر را به صف بیکاران طولانی مدت افکنده است ، گروهی که اکنون تقریبا نیمی از بیکاران ایالات متحده را تشکیل می دهد.

Salad that's been tossed
سالادی که با سس مخلوط شده
tosses pennies at me
به من چندر غاز میده
My father tossed me very often, while I was a thin kid like 4_years old
Our small bout was tossed about like a cork

Toss the dice
پرتاپ کردن تاس
با جریان آب بالا و پایین آمدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس