touching

/ˈtət͡ʃɪŋ//ˈtʌt͡ʃɪŋ/

متاثر کننده، سوهش انگیز، تحت تاثیر قرار دهنده، رقت انگیز، موثر، گیرنده، سوزناک، درباره

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: arousing feelings of sympathy or tenderness; moving.
مترادف: affecting, moving, poignant
مشابه: emotional, pathetic, pitiful, plaintive, powerful, sentimental, stirring, tearful

- The charity issued a touching appeal for donations this Christmas.
[ترجمه گوگل] این موسسه خیریه در کریسمس امسال درخواست اهدایی را صادر کرد
[ترجمه ترگمان] این موسسه خیریه در کریسمس یک درخواست جالب برای اهدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I found it touching how he remembered me after all these years.
[ترجمه saeed] من تحت تاثیر قرار گرفتم که اون چگونه بعد از این همه سال من را به یاد دارد
|
[ترجمه Ali] اینکه او پس از اینهمه سال مرا به خاطر آورد، مرا تحت تاثیر قرار داد.
|
[ترجمه گوگل] یادش از من بعد از این همه سال برایم جالب بود
[ترجمه ترگمان] بعد از این همه سال، آن را لمس کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The touching poem her daughter wrote for her brought joyful tears to her eyes.
[ترجمه nahid] شعرهای تاثیرگذلری که دخترش برای او نوشته بود اشک شوق برچشمانش اورد
|
[ترجمه گوگل] شعر تأثیرگذار دخترش برای او اشک شادی را در چشمانش جاری کرد
[ترجمه ترگمان] The که دخترش برایش می نوشت اشک شادی از چشمانش سرازیر می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in contact.
مترادف: adjoining, contiguous, tangent
مشابه: abutting, conterminous, coterminous

- touching surfaces
[ترجمه گوگل] لمس سطوح
[ترجمه ترگمان] سطوح تماس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف اضافه ( preposition )
مشتقات: touchingly (adv.)
• : تعریف: with reference to; concerning.
مترادف: about, concerning, regarding
مشابه: anent, as regards, in re

- He was uneasy about questions touching his financial situation.
[ترجمه گوگل] او در مورد سؤالاتی که وضعیت مالی او را تحت تأثیر قرار می دهد ناراحت بود
[ترجمه ترگمان] درباره مسائل مالی او نگران بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a book touching every aspect of rural life
کتابی که به کلیه ی جنبه های زندگی روستایی می پردازد.

2. he got close but funked touching the snake
او نزدیک شد ولی از دست زدن به مار چندشش شد.

3. he has the mannerism of touching his ears when he talks
او عادت دارد موقع حرف زدن گوش هایش را لمس بکند.

4. Yesterday once more,memory,raining,snowing smiling are touching my heart.
[ترجمه گوگل]دیروز یک بار دیگر، خاطره، بارون، خندیدن برف قلبم را لمس می کند
[ترجمه ترگمان]دیروز یک بار دیگر، حافظه، باران، برف می بارید، به قلب من دست می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Touching something soft, I sprang quickly back.
[ترجمه گوگل]با لمس چیزی نرم، سریع به عقب پریدم
[ترجمه ترگمان]با حالتی ملایم به سرعت از جا پریدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The thought of him touching her filled her with deep loathing.
[ترجمه گوگل]فکر اینکه او او را لمس می کند، او را با نفرت عمیق پر کرد
[ترجمه ترگمان]فکر کردن به او با نفرت آمیخته به بیزاری او را پر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She is most powerful and touching when she writes about the student movement in the old days.
[ترجمه گوگل]او زمانی که در مورد جنبش دانشجویی در قدیم می نویسد، قدرتمندترین و تاثیرگذارتر است
[ترجمه ترگمان]او زمانی که در مورد جنبش دانشجویی در روزه ای قدیم می نویسد، بسیار قدرتمند و گیرا خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. When touching something hot,he whipped his hand away at once.
[ترجمه گوگل]وقتی چیزی داغ را لمس می کرد، بلافاصله دستش را دور می کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی دست به چیزی گرم زد، دستش را به سرعت دور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The virus is not passed on through touching or shaking hands.
[ترجمه گوگل]این ویروس از طریق دست دادن یا دست دادن منتقل نمی شود
[ترجمه ترگمان]ویروس از طریق لمس کردن یا دست دادن دست نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Hey, leave off! I hate people touching my hair.
[ترجمه گوگل]هی ترک کن از دست زدن به موهایم متنفرم
[ترجمه ترگمان]! هی، ولم کن متنفرم از اینکه مردم موهام رو لمس کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. One of the branches was just touching thewater.
[ترجمه گوگل]یکی از شاخه ها فقط به آب دست می زد
[ترجمه ترگمان]یکی از شاخه ها در حال لمس کردن آب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. My fingers are beginning to prick after touching that paste.
[ترجمه گوگل]انگشتانم بعد از لمس آن خمیر شروع به خارش می کنند
[ترجمه ترگمان]بعد از لمس آن خمیر، انگشت هایم کم کم شروع به نیش زدن می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He gave a touching valediction at graduation.
[ترجمه گوگل]او در هنگام فارغ التحصیلی قدردانی تکان دهنده ای ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]مراسم فارغ التحصیلی را هنگام فارغ التحصیلی به پایان رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I find his devotion to her rather touching.
[ترجمه گوگل]به نظر من ارادت او به او نسبتاً تأثیرگذار است
[ترجمه ترگمان]صمیمیت او را نسبت به او حس می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Touching the wires means instant death.
[ترجمه گوگل]دست زدن به سیم ها به معنای مرگ آنی است
[ترجمه ترگمان]با رسیدن به سیم ها به معنی مرگ ناگهانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. "You're burning up!" she said, touching his forehead.
[ترجمه گوگل]"تو داری میسوزی!" او گفت و پیشانی او را لمس کرد
[ترجمه ترگمان]! تو داری می سوزی در حالی که پیشانیش را لمس می کرد، گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• moving, stirring, pathetic
something that is touching makes you feel sad or sympathetic.

پیشنهاد کاربران

Touching: غمناک، متاثرکننده
Touchy: سوسول، بی جنبه
گاهی اوقات به معنای "در ارتباط با" هم هست.
مثلاً events touching on public order
حوادث "مرتبط با" نظم عمومی
بعضی وقت ها معنی تاثیرگذار یا جالب رو هم میده
مثال:
How touching
چه جالب
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : touch
✅️ اسم ( noun ) : touch / touchiness
✅️ صفت ( adjective ) : touchy / touching / touchless
✅️ قید ( adverb ) : touchingly
دیکشنری learners :
adjective
[more touching; most touching] :
🔴 having a strong emotional effect : causing feelings of sadness or sympathy
◀️ Their story was deeply/very touching. [=moving]
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ That’s so sad, but the way the locals honored her and prayed for her is so touching
دیکشنری کمبریج :
🔴 making you feel sadness, sympathy, etc
◀️ a touching story
◀️The way she took care of her little sister was really touching
دیکشنری گوگل :
🔴 arousing feelings of sympathy or gratitude
◀️ "your loyalty is very touching"
⬛ SIMILAR ⬛
moving / affecting / stirring / warming / heart - warming / impressive / poignant / upsetting / saddening / pitiful / piteous / pathetic / plaintive / heartbreaking / heart - rending / tear - jerking / tragic / disturbing / evocative / emotive / emotional
tender / sentimental
چیزیکه تاثیر عاطفی - احساسی قدرتمندی از خود برجای بگذارد و احساس همدردی و دلسوزی و غم و گاهی شکرگذاری و قدر دانی را برافروخته کند

پراحساس، احساس برانگیز
احساس بر انگیز
هرچند به جمله ما بستگی دارد اما معنای اصلی این کلمه موثر و تاثیر گزار هست.
تاثیر گذار
تاثیر گذار، موثر، سوزناک
احساس هم دردی و ناراحتی
your loyalty is very touching
its a touching pic
این ی عکس پر احساس یا رفت انگیز
متاثر کننده ، تاثیر گذار ، در برخی موارد سوزناک و غم ناک یا نازاحت کننده
It was a star - studded cast so that’s no surprising . And it was so touching.
فیلم متاثر کننده ، گیرا و درگیرکننده
منم اول که این کلمه رو دیدم فک کردم میشه لمس کردن اما معنای موثر و تاثیر گذار رو داره البته با توجه به متنی که داریم در ترجمه میتونه معنای متفاوتی داشته باشه 😊
لمس
لمس کردن
و در همه جا کا ر برد دارد . کلید پیانو . . سیم گیتار . لمس صفه تلفن همراه یا تاچ اسکرین
لمسی تاچ اسپوند
یا با انگشت لمس کردن . فینگر تاچ پس بنده فکر میکنم لمس میکند به تاچینگ نزدیک تر است ودر یک جمله معنی خود را پیدا میکند

تمرین لمس توپ درفوتبال
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس