trig

/ˈtrɪɡ//ˈtrɪɡpɔɪnt/

معنی: خود ارا، خود ارا، تر و تمیز، وفادار، قابل اعتماد، سرحال، شیک، از حرکت بازداشتن، دویدن
معانی دیگر: مخفف: (trigonometric(al، (انگلیس - قدیمی)، آراسته، درست، بی عیب، دقیق، مو به مو، (محلی - برای جلوگیری از غلت خوردن در کشتی و غیره) زیر بشکه چوب یا آجر گذاشتن، فعال، منبسط، چهار نعل رفتن، خط شروع مسابقه، خندق، از حرکت بازداشتن مثل چر  ماشین، علامت گذاشتن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) trigonometry.

جمله های نمونه

1. He kept his finger on the trigger.
[ترجمه گوگل]انگشتش را روی ماشه نگه داشت
[ترجمه ترگمان]انگشتش را روی ماشه نگه داشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Unresolved or unacknowledged fears can trigger sleepwalking.
[ترجمه گوگل]ترس های حل نشده یا ناشناخته می توانند راه رفتن در خواب را تحریک کنند
[ترجمه ترگمان]ترس های حل نشده یا unacknowledged می توانند آغازگر sleepwalking باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It's not clear who actually pulled the trigger.
[ترجمه گوگل]مشخص نیست واقعاً چه کسی ماشه را کشیده است
[ترجمه ترگمان]مشخص نیست که کی ماشه رو کشیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A wide range of emotionally stressful events may trigger a relapse.
[ترجمه گوگل]طیف گسترده ای از رویدادهای استرس زا عاطفی ممکن است باعث عود شود
[ترجمه ترگمان]طیف وسیعی از رویداده ای استرس زا ممکن است باعث بازگشت مجدد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He is quick on the trigger.
[ترجمه گوگل]او سریع روی ماشه است
[ترجمه ترگمان]سریع ماشه را می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The odour of food may be a trigger for man's appetite.
[ترجمه گوگل]بوی غذا ممکن است محرکی برای اشتهای مرد باشد
[ترجمه ترگمان]بوی غذا ممکن است برای اشتهای مردان فعال شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He pulled the trigger of his rifle.
[ترجمه گوگل]ماشه تفنگش را کشید
[ترجمه ترگمان]ماشه تفنگ را کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He took aim and squeezed the trigger.
[ترجمه گوگل]نشانه گرفت و ماشه را فشار داد
[ترجمه ترگمان]او هدف گیری کرد و ماشه را فشار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Nuts can trigger off a violent allergic reaction.
[ترجمه گوگل]آجیل می تواند باعث واکنش شدید آلرژیک شود
[ترجمه ترگمان]آجیل می تواند منجر به واکنش آلرژیک شدید شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Intense sunlight may be a trigger to skin cancer.
[ترجمه گوگل]نور شدید خورشید ممکن است محرک سرطان پوست باشد
[ترجمه ترگمان]نور شدید خورشید ممکن است یک تحریک برای سرطان پوست باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He knew he should pull the trigger, but he was suddenly paralysed by fear.
[ترجمه گوگل]او می دانست که باید ماشه را بکشد، اما ناگهان از ترس فلج شد
[ترجمه ترگمان]او می دانست که باید ماشه را بکشد، اما ناگهان از ترس فلج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was trigged out in her best for the date.
[ترجمه گوگل]او در بهترین حالت خود برای قرار ملاقات تحریک شد
[ترجمه ترگمان]اون برای قرار گذاشتن بهترین دوستش بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her finger tightened on the trigger as she heard footsteps approaching.
[ترجمه گوگل]با شنیدن صدای قدم هایی که نزدیک می شد انگشتش روی ماشه محکم شد
[ترجمه ترگمان]همین که صدای پا به گوش رسید، انگشتش روی ماشه حلقه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Even the smell of oranges can trigger his migraine.
[ترجمه گوگل]حتی بوی پرتقال هم می تواند باعث میگرن او شود
[ترجمه ترگمان]حتی بوی پرتقال می تواند میگرن او را تحریک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خود ارا (اسم)
trig

خود ارا (صفت)
trig

تر و تمیز (صفت)
trim, trig, spick-and-span, prissy, shipshape

وفادار (صفت)
constant, allegiant, loyal, staunch, stanch, leal, trig, single-hearted

قابل اعتماد (صفت)
authentic, reliable, trustworthy, trusty, dependable, trig, calculable

سرحال (صفت)
game, peppy, slashing, vivid, merry, gay, trig, blithesome, pert, healthy, cheery, wholesome, sprightly, well-disposed, sprightful, wide-awake

شیک (صفت)
smart, suave, scrumptious, snappy, trig, swell, swagger, chic, stylish, fashionable, finicky, dapper, dinky, finical, modish

از حرکت بازداشتن (فعل)
trig, stall, chock

دویدن (فعل)
run, race, trig, leap

انگلیسی به انگلیسی

• neat, trim; in sound physical condition

پیشنهاد کاربران

بپرس