turnaround

/ˈtɝːnəˌrɑːwnd//ˈtɜːnəraʊnd/

رجوع شود به: turnabout، (در جاده و غیره) بخش عریض (برای چرخ زدن اتومبیل)، چرخشگاه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a reversal or turning to an opposite direction, opinion, condition of profit or loss, or the like.
مشابه: about-face, revulsion

(2) تعریف: a wide section of a road, driveway, or the like where vehicles can turn around.

(3) تعریف: in business, the time between the receipt of and the fulfillment or completion of an order, document, or the like.

(4) تعریف: the time or action of unloading, servicing, and reloading an airplane, esp. for a return flight.

جمله های نمونه

1. The average turnaround for a passport application is six working days.
[ترجمه امیر افروزی] پروسه کاری برای درخواست پاسپورت به طور متوسط 6 روز کاری است.
|
[ترجمه گوگل]متوسط ​​گردش درخواست پاسپورت شش روز کاری است
[ترجمه ترگمان]میانگین برگشت برای درخواست پاسپورت، شش روز کاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I have personally never done such a complete turnaround in my opinion of a person.
[ترجمه امیر افروزی] شخصا هیچ وقت نظرم نسبت به کسی اینجور کامل برنگشته بود.
|
[ترجمه گوگل]من شخصاً به نظر من هرگز چنین چرخش کاملی را در مورد یک شخص انجام نداده ام
[ترجمه ترگمان]من شخصا هرگز چنین بازگشت کاملی را در نظر خود نسبت به یک شخص انجام نداده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Lin Dan won the championship in a stunning turnaround.
[ترجمه گوگل]لین دان در یک چرخش خیره کننده قهرمان شد
[ترجمه ترگمان]لین دن در یک چرخش خیره کننده به قهرمانی رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The agency should reduce turnaround time by 11 per cent.
[ترجمه گوگل]آژانس باید زمان چرخش را 11 درصد کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]این آژانس باید زمان برگشت را تا ۱۱ درصد کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The chairman, Tony Bramall, was responsible for the turnaround in the company's fortunes.
[ترجمه گوگل]رئیس، تونی برامال، مسئول چرخش در ثروت شرکت بود
[ترجمه ترگمان]رئیس، تونی Bramall، مسئول تغییر ثروت این شرکت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They remain suspicious about the government's turnaround on education policy.
[ترجمه گوگل]آنها همچنان نسبت به تغییر دولت در سیاست آموزشی مشکوک هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها نسبت به تغییر دولت در سیاست تحصیل مشکوک هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The deal marks a turnaround in the fortunes of South Wales Electricity.
[ترجمه گوگل]این معامله نشان دهنده یک چرخش در ثروت شرکت برق ولز جنوبی است
[ترجمه ترگمان]این قرارداد نشان دهنده تغییر در ثروت برق ولز جنوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We must reduce costs and shorten turnaround times .
[ترجمه گوگل]ما باید هزینه ها را کاهش دهیم و زمان چرخش را کوتاه کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید هزینه ها را کاهش داده و زمان برگشت را کوتاه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. What a turnaround - at halftime they were losing 3-0, but in the end they won 4-
[ترجمه گوگل]چه چرخشی - در نیمه اول 3-0 می باختند، اما در نهایت 4- بردند
[ترجمه ترگمان]آن ها در نیمه اول ۰ - ۳ را از دست دادند، اما در پایان آن ها ۴ - ۰ پیروز شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Reyna used a tricky turnaround move to elude the only defender before firing from 8 yards into the empty goal.
[ترجمه گوگل]رینا قبل از شلیک از فاصله 8 یاردی به سمت دروازه خالی از یک حرکت برگشتی دشوار استفاده کرد تا از تنها مدافع فرار کند
[ترجمه ترگمان]ری نا ری نا از تنها مدافع استفاده می کرد که از فاصله هشت یاردی به سوی هدف خالی تیراندازی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The key to this remarkable turnaround in what has been one of the most restrictive industries is, of course, PostScript.
[ترجمه گوگل]کلید این چرخش قابل توجه در یکی از محدودترین صنایع، البته پست اسکریپت است
[ترجمه ترگمان]کلید این تغییر قابل ملاحظه در چیزی که یکی از the صنایع بوده است، البته پست اسکریپت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. News of the bid marks an amazing turnaround in the star's relationship with Kim.
[ترجمه گوگل]خبر این مناقصه نشان دهنده یک چرخش شگفت انگیز در رابطه ستاره با کیم است
[ترجمه ترگمان]اخبار این پیشنهاد نشان دهنده یک تغییر شگفت انگیز در رابطه این ستاره با کیم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Several are in turnaround situations, having changed direction under new leadership.
[ترجمه گوگل]بسیاری از آنها در موقعیت های چرخشی قرار دارند و تحت رهبری جدید مسیر خود را تغییر داده اند
[ترجمه ترگمان]چندین نفر در شرایط در حال تغییر هستند و مسیر خود را تحت رهبری جدید تغییر داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was an emphatic win and a remarkable turnaround in his fortunes.
[ترجمه گوگل]این یک پیروزی قاطع و یک چرخش قابل توجه در ثروت او بود
[ترجمه ترگمان]این یک پیروزی قاطع و یک دگرگونی چشمگیر در سرنوشت او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[کامپیوتر] برگشت

انگلیسی به انگلیسی

• time between the moment goods are received until they are processed and reshipped; time for a round trip of any vehicle; change, turnabout; change in business profitability (esp. positive change)
a turnaround or a turnround is a complete change in opinion or attitude. the form turnround is also used.
a sudden improvement, especially in the success of a business or a country's economy, can also be referred to as a turnaround. the form turnround is also used.
the turnaround or the turnaround time of a task, for example the unloading of an aircraft or ship, is the amount of time that it takes. the form turnround is also used.

پیشنهاد کاربران

تکمیل فرایند.
there’s a 24 - hour turnaround in our computer database
تغییر ناگهانی و مثبت
در این مثال
since mid - 1970s turnaround
فکر می کنم باشه از اواسط دهه ۷۰ به بعد . . .
پیشرفت نمایان یا قابل توجه ( در مواقع نامطلوب، نامناسب، غیررضایت بخش، بد )
غیر منتظره
there are
وجوددارند
can
توانستن
بازخورد
The length of time between arriving at a point and being ready to depart from that point. It is used in this sense for the loading, unloading, re - fueling, and re - arming, where appropriate, of vehicles, aircraft, and ships
...
[مشاهده متن کامل]

مدت زمانی که یک وسیله نقلیه شامل هواپیما، کشتی یا خودرو برای رسیدن به یک مکان، تخلیه بار، سوخت گیری، بارگیری، مسلح شدن به تجهیزات لازم و. . . و آمادگی برای بازگشت، سپری می کند. شاید اطلاق سورتی پرواز هم درست باشد

عزیمتگاه
نقطه عطف
بهینه کردن، بهینه سازی
بازآفرینی
( اسم ) تحول ( معمولا مثبت )
تحویل دادن
وقتی در رابطه با assignment استفاده میشود به معنی تحویل دادن است
?Can you have assignments turned around in 3 days
رو برگردوندن
Dont turn around
رو بر نگردون، پشتتو نکن بهم
دوروبرت رو نگاهی انداختن.
ex
:
every time you turn around , you hear about another war, poverty , natural disaster . . .
هر دفه که دور و ورت رو نگاه کنی یه خبر دیگه از جنگ، فقر، بلایای طبیعی و . . . . میشنوی
معنی turn around میشود چرخدین، دور زدن.
�حول چیزی چرخیدن� معنی نمیده؟
یه گشتی زدن
دور زدن_برگرداندن
اسگول

رونق دادن
متحول کردن ( به اوضاع خوب )
مثل چرخش ۳۶۰ درجه به سمت موفقیت
برگرد
تغییر موقعیت به گونه ای که روبرو باشد
زمانِ انجام، بهبود
چرخیدن
بسته به کانکست، برگشتن کسی از حرف خودش هم معنی میشه.
برگشتن ( و به پشت سر نگاه کردن )
دور زدن و برگشتن
زیر رو رو شدن ( منظور شرایط هست و منظور از شرایط بد به شرایط خوب هست )
The Company turned around from losses to profits.
میسر را تغییردادنو با راه دیگر روبرو شدن
گشت زدن - گردش کوتاه
جبران کردن ( خطاهای گذشته )
تحول، عقب گرد
بچرخ
وقتی به صورت phrasal verb است به معنی انجام دادن کامل کاری می باشد.
تغییر موضع، تغییر اساسی، چرخش
●متحول کردن یا شدن ( در جهت مثبت )
●از جنبه دیگر نگریستن یا در نظر گرفتن
● به انجام رسانیدن ( یک روند )
دوستانی که این فعل رو "برگشتن" یا " دور زدن" معنی کردن باید جسارتا عرض کنم زمانی این معنی ها رو میده که
...
[مشاهده متن کامل]

Turn
و
around
دو جز مجزا باشند. در اینجا یک phrasal verb مد نظر هستش با عنوان turn around

چرخاندن، دور دادن، برعکس کردن، جور دیگر بیان کردن، پایان دادن
چرخیدن، دور زدن

چرخیدن دور زدن
برگرداندن
چیزی را عوض کردن برای بهتر کردن
برگرد!
to change a plan, business, or system that is unsuccessful and make it successful
زیر و رو کردن ( چیزی )
دور بزن
تحول - دگرگونی
make something better
چرخش یا تغییر مثبت در راستای موفقیت ( این کلمه دارای بار معنایی مثبت می باشد )
نوسازی
احیا
بازآفرینی
بازبینی
سازماندهی مجدد
عقب نشینی
تغییر سیاست
تغییر عقیده
تغییر نظر
چرخش
بازگشت
معکوس
انتقال
گذار از
دور شدن
turn around the situation
اوضاع را تغییر بدهید ( برای موفق شدن )
تغییر موضع، پروسه یا دوره زمانبر ( برای تکمیل چیزی ) ، دوره یا زمان رفت و برگشت یک وسیله نقلیه مثل هواپیما، کشتی وغیره
برگشتن هر چیزی با یک چرخش یا دور
برگرد. . . . . برگشتن انسان و پشت سرش را نگاه کردن
دور برگردان در آدرس دادن
make sth better بهتر کردن چیزی
مشهور کرد

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٢)

بپرس