پشت فرمان نشستنسکان هدایت را بدست گرفتنفرمون و بگیررانندگی کردنمثال:my friend thought i am tired and then she took the wheelکنترل اوضاع را بدست گرفتنهدایت یا کنترل کردن ( رانندگی کردن )+ عکس و لینک