taken

/ˈteɪkən//ˈteɪkən/

معنی: ماخوذ
معانی دیگر: مورد قبول، مورد تحسین، پذیرفته، اسم مفعول: take، قسمت سوم فعل take

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: past participle of take.
مشابه: attached

جمله های نمونه

1. taken in adultry
گرفتار شده هنگام انجام زنا

2. taken in the lump, the team played well
روی هم رفته این تیم خوب بازی کرد

3. i've taken a course in speech and debate
من کلاسی درباره ی سخنرانی و مناظره برداشته ام.

4. (be) taken ill (or fall ill)
بیمار شدن

5. asghar was taken with pneumonia
اصغر سینه پهلو گرفت.

6. don't be taken in by his tempting promises!
گول وعده های وسوسه انگیز او را نخور!

7. he has taken only two three-credit courses
او فقط دو درس سه واحدی برداشته است.

8. he is taken out of the lineup for today
او از فهرست بازیکنان امروز حذف شده است.

9. he was taken to jail? i don't give a damn!
بردنش زندان ؟ به جهنم !

10. he was taken to the police station for questioning
برای بازجویی او را به اداره پلیس بردند.

11. i have taken a fancy to her
من از او خوشم آمده است.

12. she has taken great pains to cook this food
در پختن این خوراک خیلی زحمت کشیده است.

13. she has taken no food for three days
سه روز است خوراک نخورده است.

14. she was taken to the hospital but she soon expired
او را به بیمارستان بردند ولی به زودی فوت کرد.

15. she was taken with a fit of laughing
ناگهان دستخوش خنده ی شدید شد.

16. they had taken the books off the shelves and scattered them all over the room
کتاب ها را از تاقچه ها برداشته و در سرتاسر اتاق پخش وپلا کرده بودند.

17. to be taken ill
دچار بیماری شدن

18. to be taken aback
یکه خوردن،جا خوردن

19. she has already taken all of her electives
او قبلا همه ی دروس اختیاری خود را برداشته است.

20. stock prices have taken a nose dive
بهای سهام افت زیادی کرده است.

21. the convicts were taken to jail
محکومان را به زندان بردند.

22. the government has taken the necessary measures to combat inflation
دولت برای مبارزه با تورم اقدامات لازم را به عمل آورده است.

23. the remedial measures taken by this medical group
اقدامات درمانی این گروه پزشکی

24. the suitcases are taken into the plane through a special hatch
چمدان ها را از طریق مدخل ویژه ای در هواپیما می گذارند.

25. the thieves were taken by the police
پلیس دزدان را دستگیر کرد.

26. all his options were taken away
آزادی عمل او سلب شده بود.

27. necessary steps have been taken to overcome these shortcomings
برای برطرف کردن این کاستی ها اقدام لازم به عمل آمده است.

28. recently stock prices have taken a tumble
اخیرا قیمت سهام افت کرده است.

29. writing this book has taken too much time
نگارش این کتاب وقت زیادی گرفته است.

30. your point is well taken
نکته ی شما مورد قبول است.

31. he insinuated that i had taken the money
او کنایه زد که من پول را برداشته ام.

32. his performance seemed to have taken the fancy of the crowd
چنین به نظر می رسد که بازیگری او آن جماعت را مسحور کرده بود.

33. years of heavy drinking had taken their toll on his health
میگساری سنگین طی سالیان دراز به سلامتی او صدمه زده بود.

34. a hard core of conservatives has taken over the party
دسته ای از محافظه کاران سرسخت حزب را قبضه کرده اند.

35. disciplinary action against those who have taken bribes
اقدام کیفری در مورد آنهایی که رشوه گرفته اند

36. he divorced himself from the postition taken by his colleagues
او از موضعی که همکارانش اتخاذ کرده بودند فاصله گرفت.

37. he has sold his garden and taken rooms in the city
باغ خود را فروخته و در شهر مسکن گزیده است.

38. this drug is not to be taken internally
این دارو را نباید خورد.

39. eighty percent of the whales today are taken in the antarctic
امروزه هشتاد درصد نهنگ ها در جنوبگان صید می شوند.

40. the parents of the girl were much taken with ali
والدین آن دختر خیلی از علی خوششان آمده بود.

41. the soldiers were vigilant and were not taken by surprise
سربازان هشیار بودند و غافلگیر نشدند.

42. he was beaned by a ball and was taken to the hospital
گوی به سرش خورد و او را به بیمارستان بردند.

43. she was obliged to avow openly that she had taken it
او مجبور شد آشکارا اذعان کند که آنرا برداشته است.

مترادف ها

ماخوذ (صفت)
derived, taken

انگلیسی به انگلیسی

• get into one's possession; seize, capture, possess; grasp with the hands; contract, be affected with; carry away; captivate, charm; subtract, minus; do; occupy; ingest; ride; accept; feel; study; write down; endure; convey, transport; be effective
understood, interpreted in a certain way; seized, captured; affected by an illness
taken is the past participle of take.
if you are taken with something, you find it attractive and interesting.

پیشنهاد کاربران

آقا یا خانم آپوکالیپتوس
برای ترجمه ی واژه، نظر یا اطلاعاتی داری بفرما
خواهشاً انقدر شعار نده و دانش خورد نکن! شعرو ور هم نگو انقدر
یه عده گند زدن تو آبادیس! دنبال معنی ی کلمه می گردی یه طومار اراجیف و لودگی و مزخرف جلوت باز میشه
...
[مشاهده متن کامل]

نظرات کاربران یه قسمت با ارزش این سایته چون میتونه منبع " دانش ضمنی" افراد متخصصی باشه که هنوز هیچ جا مستند نشده!!

bx was taken
در نظر گر فته شده
معمولا این چهار کلمه کاربرد داره
single یعنی مجرد و تو رابطه نیست
married یعنی متاهل و ازدواج کرده ( زن دار یا شوهر دار )
open یعنی ر ابطش بازه و اماده وارد رابطه شدنه
taken هم یعنی در رابطه ست
...
[مشاهده متن کامل]

نکته ش اینجاس که وقتی میگن من الان married یا taken هستم، اینکه طرف مثلا دختره با یه پسره یا دختره ( منظورم جنسیتش ) معلوم نیست مگه اینکه بگه دختره یا پسر که معمولا این رو میگن wife یا girlfriend که یعنی با یه خانمم یا boyfriend یا husband که یعنی با یه مردم ( اینو گفتم چون اقای منصوری کمی ترجمه رو منحرف کردن ) که اگه دختره با یه دختر باشه یعنی همنجس گراست وگرنه دگرجنسگراست و اونای هم که میگن رابطه شون بازه معمولا با بیشتر از یکی در رابطه هستن و اینکه ممکن ازدواج هم کرده باشند

تصرّف شده
جای کسیه ؟
جای گرفته شده؟
گرفته شده
ماخوذه
۱. در رابطه - in rel
۲. بدست آمده - گرفته
∆ Freedom is not given Caesar, it is taken :آزادی داده نمی شود، گرفته می شود، سزار ( بعنی باید بدیت بیاریش، ورقِ کادوپیچ نمیارن در خونتون، باید با سختی بدست بیاری آزادی رو. . .
انتخاب شدن کسی
برداشت شده
مجذوب، جذب
دوست دختر یا دوست پسر داشتن
برده شده
taken to the hospital : به بیمارستان برده شده
اتخاذشده، اتخاذی، برگرفته
the approach taken in this book : رویکرد اتخاذشده در این کتاب
ربوده شده
پذیرفته
تصاحب شده
گرفته شده. اخذ شده
most of the signs are taken from asl
رل شدن
فرستادن
اتخاذ شدن
گرفته شده
Much time taken
عقد شده ، شوهردار ، اما هنوز مراسم عروسی گرفته نشده .
وقتی کسی می گوید I'm taken یعنی فعلا در حال حاضر با یک دختر یا پسر در ارتباط هستم اگر گوینده مرد باشد یعنی اینکه من فعلا دوست دختر دارم اگر گوینده زن باشد یعنی اینکه من فعلا دوست پسر دارم یا شوهر دارم! Are you single or taken مجردی یا درگیر دوست دختر/دوست پسر ?
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس