tartar

/ˈtɑːrtər//ˈtɑːtə/

معنی: رسوب، ته نشین، درده، تاتار، باره دندان، تاتاری
معانی دیگر: جوهر ترشی، جوهر آب انگور، تارتار، (دندان و غیره) جرم (calculus هم می گویند)، (از ریشه ی فارسی)، تاتار (tatar هم می نویسند)، وابسته به تاتارها، (معمولا t کوچک) آدم زود خشم، ناتو، خشن، زبان تاتاری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a member of any of the various peoples, esp. Mongolian and Turkish, who conquered much of Asia and eastern Europe during the Middle Ages, or a descendant thereof.

(2) تعریف: in modern times, a Tatar.

(3) تعریف: (often l.c.) one who is stubborn, irritable, savage, or violent.
صفت ( adjective )
• : تعریف: of or relating to the Tartars or their languages.

جمله های نمونه

1. catch a tartar
با حریف بدتر از خود طرف شدن،گیر آدم ناجور افتادن

2. Scratch a Russsian, and you('ll) find a Tartar.
[ترجمه گوگل]یک روسی را بخراشید و یک تارتار پیدا خواهید کرد
[ترجمه ترگمان]a را کنار بگذار و شما هم یک تاتار را پیدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The plains were overrun by Tartar hordes.
[ترجمه گوگل]دشت ها توسط انبوهی از تارتارها تسخیر شده بود
[ترجمه ترگمان]دشت ها با دسته های تاتار پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She can be quite a tartar.
[ترجمه گوگل]او می تواند کاملاً تارتار باشد
[ترجمه ترگمان] اون می تونه یه tartar باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The fish came with a little cup of tartar sauce.
[ترجمه گوگل]ماهی با کمی سس تارتار آمد
[ترجمه ترگمان] اون ماهی با یه مقدار سس tartar اومد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She's a real tartar.
[ترجمه گوگل]او یک تارتار واقعی است
[ترجمه ترگمان]او یک tartar واقعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Combine flour, soda, salt and cream of tartar in medium mixing bowl and add to creamed mixture, beating well.
[ترجمه گوگل]آرد، سودا، نمک و خامه تارتار را در کاسه متوسطی با هم مخلوط کنید و به مخلوط خامه‌ای اضافه کنید و خوب هم بزنید
[ترجمه ترگمان]آرد، جوش شیرین، نمک و کرم را در کاسه مخلوط کنید و به مخلوط creamed اضافه کنید و آن را خوب بزنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. C : No, thank you. Tartar sauce is already on the plate.
[ترجمه گوگل]ج: نه، ممنون سس تارتار از قبل در بشقاب است
[ترجمه ترگمان] نه، ممنون سس تاتار در بشقاب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The content of the original worship of the Tartar was really rich, including nature worship, animal and plant worship, ancestor worship, number worship, Shamanism and other forms of worship.
[ترجمه گوگل]محتوای پرستش اصلی تارتار واقعاً غنی بود، از جمله پرستش طبیعت، پرستش حیوانات و گیاهان، پرستش اجداد، پرستش اعداد، شمنیسم و ​​سایر انواع پرستش
[ترجمه ترگمان]محتوای پرستش اصلی تاتاری واقعا غنی بود، از جمله پرستش طبیعت، پرستش حیوانات و گیاهان، پرستش ancestor، پرستش number و دیگر انواع پرستش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Tartar Lancers ride into battle dressed in lamellar armour and with a sharpened sword in hand.
[ترجمه گوگل]لنسرهای تارتار با پوشیدن زره های چوبی و با شمشیری تیز در دست وارد نبرد می شوند
[ترجمه ترگمان]Tartar تاتار با شمشیر مسلح و شمشیر تیز در دست، سوار نظام جنگی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is often mixed with cream of tartar, a fine powder commonly used in cooking.
[ترجمه گوگل]اغلب با کرم تارتار مخلوط می شود، پودری ریز که معمولا در آشپزی استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]این رنگ اغلب با خامه of مخلوط می شود که پودر خوبی است که معمولا در آشپزی به کار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Constituent of tartar sauce and many chutneys.
[ترجمه گوگل]ترکیب سس تارتار و بسیاری از چاتنی ها
[ترجمه ترگمان] سس tartar و بسیاری از sauce ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is often mix mixed with cream of tartar, a fine powder commonly used in cooking.
[ترجمه گوگل]اغلب آن را با کرم تارتار مخلوط می کنند، پودر ریز که معمولاً در آشپزی استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]اغلب مخلوط با کرم of مخلوط می شود که پودر خوبی است که معمولا در آشپزی به کار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is difficult to scale off the tartar on the inside of one's teeth.
[ترجمه Masi] جرمگیری بخش داخلی دندان کار دشواری است.
|
[ترجمه گوگل]جدا کردن تارتار در داخل دندان دشوار است
[ترجمه ترگمان]کشیدن تاتار در درون دندان های یک دندان دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رسوب (اسم)
alluvium, sediment, fouling, sinter, tartar, condensate, residuum, dreg

ته نشین (اسم)
residual, alluvium, sediment, tartar, deposit, residue, lees, dreg

درده (اسم)
sediment, fouling, tartar, lees, slag, silt, dreg, magma

تاتار (اسم)
tartar, hun, tatar

باره دندان (اسم)
tartar

تاتاری (صفت)
tartar, tartarean, tartarian, tatar, tartaric

تخصصی

[برق و الکترونیک] تارتار نام قدیمی موشک هدایت شونده زمین به هوای نیزوی هوایی ایالات متحده که ابتدا به منظور دفاع در برابر تخریب کننده ها ساخته شد. امروزه آن را موشک استاندارد می نامند .

انگلیسی به انگلیسی

• member of any of the asiatic tribes who invaded western asia and eastern europe and settled in areas of european russia
dental calculus, white-brownish or yellow-brown deposit that forms below the gingival margin of teeth or on teeth (dentistry); deposit from wines (potassium bitartrate); salt used in baking powder; type of sauce
tartar is a hard yellowish substance that forms on your teeth.
a tartar is a fierce, bad-tempered person who is in a position of authority; an offensive use.

پیشنهاد کاربران

زبان تاتاری، تاتار، ته نشین، رسوب، باره دندان، جرم دندان . درده، علوم نظامی: نوعی موشک زمین به هوای دریایی غیر اتمی
آدم ناجور و خشن
جرم ( دندان )
remove the tartar
جرم گیری دندان

بپرس