tent

/ˈtent//tent/

معنی: توجه، طاق، ساباط، سایبان، خیمه، چتر، چادر، نوعی شراب شیرین اسپانیولی، خیمه زدن، توجه کردن
معانی دیگر: خرگاه، مظله، پرده سرای، کیان، هر چیز چادر مانند، خیمه مانند، چادر نشینی کردن، در چادر زندگی کردن، (زخم بندی) فتیله، باز نگهدار، زبانه، اموختن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a portable shelter made of canvas, nylon, plastic, or the like, usu. supported by poles and often stretched out with ropes and fastened to the ground with pegs.

(2) تعریف: something that resembles such a structure in shape or function, such as an oxygen tent.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tents, tenting, tented
(1) تعریف: to cover with or as with a tent.

(2) تعریف: to furnish with or lodge in tents.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: tentless (adj.), tentlike (adj.)
• : تعریف: to live or sleep in a tent.

جمله های نمونه

1. a tent pole
تیر خیمه

2. an oxygen tent
چادر یا محفظه ی اکسیژن

3. he entered the tent through a hole in the back
او از شکاف عقب وارد خیمه شد.

4. to pitch a tent
خیمه زدن

5. we pegged the tent to the ground
خیمه را با گرمیخ بر زمین کوبیدیم.

6. to set up a tent
چادر زدن

7. a little dandy of a tent
یک خیمه ی کوچک و بسیار خوب

8. wolves were howling around our tent
گرگ ها در اطراف چادر ما زوزه می کشیدند.

9. the capitulation agreement was signed in a tent
قرار داد تسلیم در یک چادر امضا شد.

10. The tent began to sag as the canvas became wet.
[ترجمه گوگل]با خیس شدن بوم، چادر شروع به افتادن کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی بوم خیس شد، چادر در حال فرو رفتن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I tripped over the guy rope of the tent in the dark.
[ترجمه گوگل]در تاریکی از روی طناب چادر زمین خوردم
[ترجمه ترگمان]به طرف طناب چادر که در تاریکی بود افتادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The tent began to sag under the weight of the rain.
[ترجمه گوگل]چادر زیر سنگینی باران شروع به افتادن کرد
[ترجمه ترگمان]چادر شروع به فرو رفتن زیر وزن باران کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Open the tent flap, will you?
[ترجمه حسین مجیدی مود] دریچه چادر رو باز کن ، ایا باز میکنی؟
|
[ترجمه ......اوتاکو] در چادر را باز می کنی؟
|
[ترجمه گوگل]درپوش چادر را باز کن، می‌خواهی؟
[ترجمه ترگمان]دریچه چادر رو باز کن، می شه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The boys pitched a tent by the river.
[ترجمه ریحانه] پسرها در کنار رودخانه چادر برپا کردند
|
[ترجمه گوگل]پسرها کنار رودخانه چادر زدند
[ترجمه ترگمان]بچه ها خیمه را کنار رودخانه برپا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The tent protected us from the worst of the weather.
[ترجمه گوگل]چادر از ما در برابر بدترین هوا محافظت می کرد
[ترجمه ترگمان]چادر ما را از بدترین وضع هوا محافظت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She hammered in the steel tent pegs.
[ترجمه گوگل]او در گیره های چادر فولادی کوبید
[ترجمه ترگمان]او با ضربه محکمی به دیوار چادر فولادی ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I went into her tent and she told me to sit down.
[ترجمه گوگل]رفتم تو چادرش گفت بشین
[ترجمه ترگمان]من به چادر او رفتم و او به من گفت که بنشینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توجه (اسم)
attention, tendency, remark, tent, advertence, consideration, regard, care, notice, advertency, favor, keep, notation, assiduity, tendance, heed, attendance

طاق (اسم)
roof, tent, welkin, arch, vault, cupola, dome, odd number, big top, one piece

ساباط (اسم)
shelter, tent, awning, sunshade, covered passage, covered gallery, lean-to

سایبان (اسم)
tent, pergola, bower, umbrella, sunshade, canopy, parasol, hovel, marquee

خیمه (اسم)
tent, canopy, hovel, tabernacle, marquee, wigwam

چتر (اسم)
tent, umbrella, pileum

چادر (اسم)
tent, veil, tentage

نوعی شراب شیرین اسپانیولی (اسم)
tent

خیمه زدن (فعل)
tent, camp, pitch a tent, camp out in tents, lodge out in tents, make the pitch

توجه کردن (فعل)
assist, attend, advert, note, figure on, tent, ward, mark, perpend

تخصصی

[عمران و معماری] چادر
[نساجی] فتیله - چادر - خیمه

انگلیسی به انگلیسی

• temporary cloth shelter
lodge in a tent, camp out

پیشنهاد کاربران

tenting a building
فرآیند کاور کشیدن روی یک ساختمون برای سم پاشی علیه آفات و حشرات
چادر
مثال: They pitched their tent by the river for the night.
آن ها چادرشان را برای شب کنار رودخانه برپا کردند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
tent ( n ) ( tɛnt ) =a shelter made of a large sheet of canvas, nylon, etc. that is supported by poles and ropes fixed to the ground, e. g. to put up a tent. to take down a tent.
tent
چادر - خیمه
چیزی که شبیه به خیمه یا برگه ای تا شده بایستد.
Tent = چادر . خیمه
مثلا
Sleep in a tent خوابیدن توی یک چادر
پایه
The first tent of
چادر، خیمه
چادری که گاهی مواقع در مسافرت و گاهی مواقع در پیکنیک و یا اردو استفاده میشود
چادر

بپرس