terminate

/ˈtɜːrməˌnet//ˈtɜːmɪneɪt/

معنی: محدود، فسخ کردن، محدود کردن، خاتمه دادن، بپایان رساندن، پایان یافتن، منجر شدن، پایان دادن، منقضی کردن
معانی دیگر: پایان دادن یا یافتن، خاتمه دادن یا یافتن، فرجامیدن، به اتمام رساندن یا رسیدن، به خدمت کسی خاتمه دادن، (از خدمت) منفصل کردن، متوقف کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: terminates, terminating, terminated
(1) تعریف: to bring to an end; put a stop to.
مترادف: discontinue, end, finish
متضاد: begin, continue, initiate, start
مشابه: abolish, bust, cancel, cease, conclude, dissolve, halt, interrupt, kill, sever, stop

- The social security office terminated his benefits.
[ترجمه گوگل] اداره تامین اجتماعی مزایای او را قطع کرد
[ترجمه ترگمان] اداره امنیت اجتماعی مزایای خود را به پایان رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to occur at or be the conclusion of; conclude.
مترادف: close, conclude, end
متضاد: begin, start
مشابه: complete, finish

- A blessing terminated the church service.
[ترجمه گوگل] یک برکت خدمات کلیسا را ​​خاتمه داد
[ترجمه ترگمان] دعای خیر به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to serve as a spatial limit to or boundary of.
مترادف: bound, delimit
مشابه: circumscribe, demarcate, limit

(4) تعریف: to end the employment of; release; fire.
مترادف: discharge, dismiss, fire
متضاد: hire
مشابه: can, release, remove, sack

- Many workers were terminated when the company installed robotic devices.
[ترجمه گوگل] هنگامی که شرکت دستگاه های رباتیک را نصب کرد، بسیاری از کارگران اخراج شدند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از کارگران در هنگام نصب دستگاه های روباتیک کار خود را متوقف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They terminated him due to his incompetence.
[ترجمه گوگل] به دلیل بی کفایتی او را خاتمه دادند
[ترجمه ترگمان] اونا اونو به خاطر عدم صلاحیت انجام دادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: terminative (adj.), terminatively (adv.)
(1) تعریف: to come to an end, spatially or temporally (often fol. by at, in, or with).
مترادف: conclude, end, stop
متضاد: begin, continue, start
مشابه: cease, close, discontinue, expire, finish, lapse

- The beach terminates at those cliffs.
[ترجمه گوگل] ساحل به آن صخره ها ختم می شود
[ترجمه ترگمان] ساحل به سوی صخره ها منتهی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The course will terminate in two weeks.
[ترجمه گوگل] دوره در دو هفته پایان می یابد
[ترجمه ترگمان] این دوره ظرف دو هفته به پایان خواهد رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His employment will terminate at the end of this month.
[ترجمه گوگل] پایان این ماه استخدام وی به پایان می رسد
[ترجمه ترگمان] کار او در پایان ماه جاری به پایان خواهد رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to have as a result or consequence (usu. fol. by in).
مترادف: end, result
مشابه: conclude, finish

- Their reckless spending terminated in bankruptcy.
[ترجمه گوگل] هزینه های بی پروا آنها به ورشکستگی ختم شد
[ترجمه ترگمان] هزینه های بی ملاحظه آن ها به ورشکستگی منتهی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to terminate a conference
کنفرانس را به پایان رساندن

2. This train will terminate at Taunton.
[ترجمه میلاد سهرابی فر کارشناس آموزش] این قطار در Taunton توقف میکند
|
[ترجمه گوگل]این قطار در تاونتون خاتمه می یابد
[ترجمه ترگمان]این قطار به Taunton خاتمه خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Every summer a number of boys terminate their youthful career in a watery grave.
[ترجمه گوگل]هر تابستان تعدادی از پسران به دوران جوانی خود در قبر پرآب پایان می دهند
[ترجمه ترگمان]هر تابستان عده زیادی از پسران شغل جوانی خود را در یک قبر پر آب به پایان می رساندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This train will terminate at the next stop - passengers who wish to continue should change trains.
[ترجمه گوگل]این قطار در ایستگاه بعدی متوقف می شود - مسافرانی که مایل به ادامه کار هستند باید قطار را تغییر دهند
[ترجمه ترگمان]این قطار با توقف بعدی مسافران که آرزو دارند به تغییر قطارها ادامه دهند، خاتمه خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You have no right to terminate the contract.
[ترجمه Rahele] شما حق ندارید قرارداد رو فسخ کنید
|
[ترجمه گوگل]شما حق فسخ قرارداد را ندارید
[ترجمه ترگمان]تو حق نداری قرارداد رو تموم کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Either party has the right to terminate the agreement.
[ترجمه گوگل]هر یک از طرفین حق فسخ قرارداد را دارد
[ترجمه ترگمان]یا پارتی حق داره قرارداد رو تموم کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. After a lot of agonizing she decided to terminate the pregnancy.
[ترجمه گوگل]بعد از مدت ها درد و رنج تصمیم به خاتمه بارداری گرفت
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه خیلی عذاب کشید تصمیم گرفت حاملگی رو تموم کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The usual procedure adopted is to terminate with a fixed resistance in place of or.
[ترجمه گوگل]روش معمول اتخاذ شده پایان دادن به مقاومت ثابت به جای یا است
[ترجمه ترگمان]روش معمول اتخاذ شده، خاتمه دادن به مقاومت ثابت در مکان یا مکان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Company decided to terminate the project, along with the jobs of the design team.
[ترجمه گوگل]شرکت تصمیم گرفت که پروژه را به همراه کار تیم طراحی خاتمه دهد
[ترجمه ترگمان]شرکت تصمیم گرفت این پروژه را همراه با مشاغل تیم طراحی به پایان برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The hearing would decide whether the state should terminate the rights of the biological parents and put the child up for adoption.
[ترجمه گوگل]در این جلسه تصمیم گیری می شود که آیا دولت باید به حقوق والدین بیولوژیکی خاتمه دهد و کودک را برای فرزندخواندگی قرار دهد
[ترجمه ترگمان]این جلسه در مورد اینکه آیا دولت باید حقوق والدین بیولوژیک را خاتمه دهد و کودک را به فرزندی قبول کند، تصمیم گیری خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The order will terminate when the child ceases to be of compulsory school age or if a care order is made.
[ترجمه گوگل]زمانی که کودک به سن مدرسه اجباری نرسیده باشد یا دستور مراقبت صادر شود، این حکم خاتمه می یابد
[ترجمه ترگمان]این ترتیب زمانی خاتمه می یابد که کودک از سن مدرسه اجباری رها شود و یا در صورتی که نظم و درمان درست شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The customer also threatened to terminate his business relationship with the employer.
[ترجمه گوگل]مشتری همچنین تهدید کرد که رابطه تجاری خود را با کارفرما قطع خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]مشتری همچنین تهدید کرد که رابطه کاری خود با کارفرما را خاتمه خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The company had the right to terminate his employment at any time.
[ترجمه R@M!N] شرکت این حق رو داشت تا که هرزمان بخواد استخدام رو خاتمه بده
|
[ترجمه گوگل]شرکت حق داشت هر زمان که بخواهد کار او را خاتمه دهد
[ترجمه ترگمان]شرکت حق داشت هر بار کارش را به پایان برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Both fireballs terminate with high-altitude explosions that shake the ground and rattle windows, but do no damage.
[ترجمه گوگل]هر دو گلوله آتشین با انفجارهای در ارتفاع بالا خاتمه می یابند که زمین را تکان می دهند و پنجره ها را می لرزانند، اما هیچ آسیبی نمی بینند
[ترجمه ترگمان]هر دو fireballs با انفجارهای بلندی که سطح زمین را تکان می دهند و پنجره ها را تکان می دهند، پایان خواهند داد، اما هیچ آسیبی به آن ها وارد نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Some parents will terminate contact with the therapist because they do not understand why certain questions are being asked.
[ترجمه گوگل]برخی از والدین ارتباط خود را با درمانگر قطع می‌کنند زیرا نمی‌دانند چرا سؤالات خاصی پرسیده می‌شود
[ترجمه ترگمان]برخی از والدین با درمانگر ارتباط برقرار می کنند، زیرا آن ها درک نمی کنند که چرا سوالات خاصی پرسیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محدود (صفت)
definite, adjacent, adjoining, moderate, limited, finite, confined, narrow, bounded, defined, terminate, determinate, limitary, parochial, straightlaced, straitlaced

فسخ کردن (فعل)
annul, cancel, countermand, derogate, disannul, rescind, terminate

محدود کردن (فعل)
curb, demarcate, border, bound, limit, fix, narrow, terminate, determine, define, dam, stint, restrict, confine, delimit, circumscribe, compass, gag, straiten, cramp, delimitate, impale

خاتمه دادن (فعل)
finish, close, complete, end, terminate, conclude

بپایان رساندن (فعل)
end, terminate, knock up, conclude, consummate, finalize, play out, surcease

پایان یافتن (فعل)
finish, end, terminate, surcease, wind up

منجر شدن (فعل)
finish, result, terminate

پایان دادن (فعل)
terminate, wind up

منقضی کردن (فعل)
terminate

تخصصی

[حقوق] فسخ کردن، مختومه اعلام کردن، خاتمه دادن، خاتمه یافتن، منقضی شدن
[ریاضیات] به پایان رسیدن، منتهی شدن

انگلیسی به انگلیسی

• end, conclude, stop, discontinue, abort
when you terminate something or when it terminates, it ends completely; a formal word.
when a train or bus terminates somewhere, it ends its journey there; a formal word.
if a worker is terminated, they lose their job; used in american english.

پیشنهاد کاربران

قطع همکاری
( حاملگی ) سقط کردن ، کورتاژ کردن
یک کلمه ی رسمی ( formal ) هست
منبع :کتاب ۱۱۰۰کلمه
به ایستگاه آخر قطار هم گفته میشود
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : terminate
✅️ اسم ( noun ) : termination / terminal
✅️ صفت ( adjective ) : terminal
✅️ قید ( adverb ) : terminally
این اصطلاح برای مرحله آخر سرطان که غیر قابل درمان هسا هم به کار مسیر
1 - در پزشکی به معنی سقط جنین می باشد
terminate ( مهندسی مخابرات )
واژه مصوب: پایان دادن
تعریف: متصل کردن خطوط ارتباطی یا خطوط مشترکان به مرکز مخابرات
تمام کردن
متوقف کردن
پایان دادن
به خدمت کسی خاتمه دادن، ( از خدمت ) منفصل کردن
The Associated Press 👉terminates👈 new staffer amid uproar over tweets about Israel and Palestinians, sparking backlash
Emily Wilder started a new job as a news associate for the Associated Press on May 3. Just 16 days later, she was called and told that she had been 👉terminated👈 for violating the company’s social media policy
...
[مشاهده متن کامل]

WashingtonPost. com@

بعضی اوقات در پزشکی:
سقط کردن ( جنین )
پایان دهنده/خاتمه دهنده چیزی بودن
از بین رفتن

به اتمام رسیدن
تخریب شخصیت
ملغی کردن ، لغو کردن
منقضی شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس