territory

/ˈterəˌtɔːri//ˈterɪtr̩i/

معنی: زمین، خاک، قلمرو، سرزمین، کشور، ملک، خطه، مرزوبوم
معانی دیگر: (مجازی - اندیشه و هنر و فعالیت و غیره) حوزه، زمینه، ناحیه، منطقه، (t بزرگ - سابقا - آمریکا) سرزمین کم سکنه (که هنوز به صورت ایالت درنیامده بود)، (t بزرگ - کانادا و استرالیا) سرزمین (که به خاطر کمی جمعیت به صورت استان درنیامده)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: territories
(1) تعریف: an area or region of land.
مترادف: area, district, sector, tract, zone
مشابه: acreage, country, land, locale, parts, place, precinct, region, terrain

- Settlers were lured to the territory in the west by tales of finding gold.
[ترجمه گوگل] شهرک نشینان با داستان های یافتن طلا به قلمروی در غرب فریب خوردند
[ترجمه ترگمان] با استفاده از طلا در غرب، in را به خاک کشانده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the land and waters that belong to a country.
مترادف: soil

- The territory of Canada includes the island of Labrador.
[ترجمه آریا] سرزمین کانادا شامل جزیره لابرادور است
|
[ترجمه علیرضا] جزیره لابرادور جزء سرزمین کانادا است
|
[ترجمه گوگل] قلمرو کانادا شامل جزیره لابرادور است
[ترجمه ترگمان] جزیره کانادا شامل جزیره لابرادور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The submarine was spotted within U.S. territory.
[ترجمه گوگل] این زیردریایی در داخل خاک ایالات متحده مشاهده شد
[ترجمه ترگمان] زیردریایی در داخل قلمرو آمریکا دیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a geographic area belonging to a country and administered by its government but which is not a state or political province.
مترادف: domain
مشابه: colony, county, district, possession, precinct, province, realm, state

- Yukon is the westernmost territory of Canada.
[ترجمه گوگل] یوکان غربی ترین قلمرو کانادا است
[ترجمه ترگمان] یوکان (territory)قلمرو غربی کانادا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Guam is a territory of the United States.
[ترجمه گوگل] گوام یکی از قلمروهای ایالات متحده است
[ترجمه ترگمان] گوام منطقه ای از ایالات متحده آمریکا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the region marked and defended by certain animal species.
مشابه: area, region

- Wolves mark their territory with scent.
[ترجمه گوگل] گرگ ها قلمرو خود را با رایحه مشخص می کنند
[ترجمه ترگمان] Wolves قلمروی خود را با عطر نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: an assigned area covered by a company's representative or salesperson.
مترادف: beat
مشابه: area, district, purlieu, region, route, sector, turf, zone

- He's assigned to cover the northeast territory.
[ترجمه گوگل] او مأمور شده است تا قلمرو شمال شرقی را پوشش دهد
[ترجمه ترگمان] او مامور پوشش دادن منطقه شمال شرقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. territory subject to the jurisdiction of canada
سرزمینی که تابع قوانین کشور کانادا است

2. no territory will be conceded without fierce resistance
هیچ سرزمینی بدون مقاومت شدید تسلیم (دشمن) نخواهد شد.

3. this territory is administered by australia
این ناحیه توسط استرالیا اداره می شود.

4. a trust territory of the u. n.
سرزمین تحت سرپرستی سازمان ملل

5. to cover a territory as a salesman
تصدی ناحیه ای را به عنوان فروشنده به عهده داشتن

6. their soldiers invaded our territory
سربازان آنان سرزمین ما را مورد تجاوز قرار دادند.

7. to encroach on the territory of a neighboring country
به سرزمین کشور همسایه تجاوز کردن

8. we are reconnoitering enemy territory
ما مشغول شناسایی سرزمین دشمن هستیم.

9. we pushed ahead into enemy territory
ما در سرزمین دشمن پیشروی کردیم.

10. this question covers a lot of territory
این پرسش شامل مطالب زیادی است.

11. each traveling salesman has his own special territory
هریک از فروشندگان سیار حوزه ی مختص به خود را دارند.

12. a poet should not poach upon a historian's territory
شاعر نباید به قلمرو مورخ تجاوز کند.

13. our army took another swath of the enemy's territory
ارتش ما یک نواره دیگر از سرزمین دشمن را گرفت.

14. he wanted to extend his sway over all of this territory
او می خواست فرمانروایی خود را بر سرتاسر این سرزمین گسترش دهد.

15. The best thing to do when entering unknown territory is smile.
[ترجمه گوگل]بهترین کار هنگام ورود به قلمرو ناشناخته لبخند زدن است
[ترجمه ترگمان]بهترین کاری که باید هنگام ورود به قلمرو ناشناخته انجام دهید، لبخند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Hong Kong became Chinese territory in 199
[ترجمه گوگل]هنگ کنگ در سال 199 به قلمرو چین تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۹ میلادی، هنگ کنگ به خاک چین تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The territory was too expensive for any one, so the two couples parceled out a picnic lunch.
[ترجمه گوگل]قلمرو برای هرکسی خیلی گران بود، بنابراین دو زوج ناهار پیک نیک ترتیب دادند
[ترجمه ترگمان]این منطقه برای هر کسی خیلی گران بود، بنابراین هر دو زوج برای ناهار به گردش رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Our representatives travel over a very large territory.
[ترجمه گوگل]نمایندگان ما در یک قلمرو بسیار بزرگ سفر می کنند
[ترجمه ترگمان]نمایندگان ما در یک منطقه بسیار بزرگ سفر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Three of the soldiers strayed into enemy territory.
[ترجمه گوگل]سه نفر از سربازان به داخل خاک دشمن سرگردان شدند
[ترجمه ترگمان]سه نفر از سربازها وارد سرزمین دشمن شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. He was shot down in enemy territory.
[ترجمه گوگل]او در خاک دشمن سرنگون شد
[ترجمه ترگمان] توی قلمرو دشمن تیر خورده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. This new project will take us into uncharted territory.
[ترجمه گوگل]این پروژه جدید ما را به قلمروی ناشناخته می برد
[ترجمه ترگمان]این پروژه جدید ما را به یک قلمرو ناشناخته تبدیل خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The war was carried into enemy territory.
[ترجمه گوگل]جنگ به داخل خاک دشمن کشیده شد
[ترجمه ترگمان]جنگ به خاک دشمن وارد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زمین (اسم)
ground, acre, land, earth, field, soil, vale, globe, domain, zone, terrain, territory, glebe, terrene

خاک (اسم)
country, ground, land, earth, soil, grave, tomb, territory, clod, dirt, dust, glebe

قلمرو (اسم)
region, dominion, circle, sphere, domain, scope, zone, bourn, territory, bourne, orbit, regality, milieu

سرزمین (اسم)
country, region, land, soil, territory, clime, terrene

کشور (اسم)
country, soil, commonwealth, state, fatherland, territory, nation, kingdom

ملک (اسم)
dominion, domain, estate, territory, hacienda, realty, fief

خطه (اسم)
territory

مرزوبوم (اسم)
territory

تخصصی

[حسابداری] منطقه
[فوتبال] قلمرو
[زمین شناسی] سرزمین، خاک، خطه، زمین، ملک، کشور، قلمرو

انگلیسی به انگلیسی

• area under the jurisdiction of a state; region, district, zone, area, domain
territory is land which is controlled by a particular country or ruler.
a territory is a country or region that is controlled by another country or region.
an animal's territory is the area which it regards as its own and which it tries to prevent other animals from entering.
territory is land that has a particular character.
you can use territory to refer to an area of knowledge or experience.

پیشنهاد کاربران

قلمرو
مثال: The animal marked its territory with scent.
حیوان با بوی خود قلمرو خود را نشانه گذاری کرد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : territory / territoriality
✅️ صفت ( adjective ) : territorial
✅️ قید ( adverb ) : territorially
1. منطقه ای که توسط یک حیوان منفرد یا گروهی از حیوانات سکونت و از آن دفاع می شود
2. حوزه ای از دانش
مثال:
science isn't my territory
3. ( در فوتبال، هاکی، و غیره ) منطقه دفاع شده توسط یک تیم
سَرزَمین، خِطه یا اِقلیم اصطلاحی برای انواع تقسیمات کشوری است و معمولاً منطقه ای که زیر نظر حوزه قضایی یک دولت است. در واژه شناسی بسیاری از کشورها همچون ایالات متحده و نیجریه این اصطلاح به یک قسمت سازماندهی شده از یک ناحیه که تحت کنترل یک کشور است اما به طور رسمی در واحد سیاسی آن کشور در مقایسه با دیگر واحدهای سیاسی چون دیگر ایالت ها یا استان های آن کشور به طور مساوی بسط داده نشده یا شریک نیست. در روابط و سیاست بین الملل این اصطلاح به طور ویژه برای ناحیه ای جغرافیایی و غیر حاکمیتی استفاده می شود که یا تحت قدرت کنترل حکومت دیگری است یا اینکه اختیارات حکومت خودگردان که به طور معمول به تقسیمات قلمروی دوم داده می شود به آن داده نشده است یا هر دو.
...
[مشاهده متن کامل]

Reported Cases and Deaths by Country or Territory

منابع• https://en.wikipedia.org/wiki/Territory
دانش و تجربه
Sphere
territory ( مهندسی منابع طبیعی - شاخة حیات وحش )
واژه مصوب: قلمرو
تعریف: محدوده ای کوچک تر از گسترة خانگی که یک جانور یا یک جفت یا دسته ای از جانوران یک گونه در آن زندگی می کنند و در مقابل مزاحمان از آن دفاع می کنند
زیستگاه
محدوده
قلمرو - سرزمین - خاک
مربوط به چالش و اندیشه های جدید فعالیت های هنری
SYN:realm
خاک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس