thalamus

/ˈθæləməs//ˈθæləməs/

معنی: تالاموس، ماده خاکستری مغز میانی
معانی دیگر: (کالبد شناسی) تالاموس، نهنج، thalamic تش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: thalami
مشتقات: thalamic (adj.)
(1) تعریف: the part of the forebrain through which sensory impulses are sent to the cerebral cortex.

(2) تعریف: the part of a plant that bears the flower or florets; receptacle.

جمله های نمونه

1. Or is he in his thalamus, since it helps determine what he pays attention to?
[ترجمه گوگل]یا او در تالاموس خود است، زیرا به تعیین اینکه به چه چیزی توجه می کند کمک می کند؟
[ترجمه ترگمان]یا آیا او در تالاموس است، زیرا به تعیین آنچه که او به آن توجه می کند کمک می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. But the right thalamus sometimes gets operated on too, and the results in those patients are quite different.
[ترجمه گوگل]اما گاهی اوقات تالاموس راست نیز تحت عمل جراحی قرار می گیرد و نتایج در این بیماران کاملاً متفاوت است
[ترجمه ترگمان]اما تالاموس کشیده شده است و نتایج آن در این بیماران کاملا متفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Some gray matter, such as the thalamus, has an intimate back-and-forth relationship with the cerebral cortex.
[ترجمه گوگل]برخی از مواد خاکستری، مانند تالاموس، با قشر مغز رابطه نزدیک و عقب دارند
[ترجمه ترگمان]برخی ماده خاکستری، مانند تالاموس، رابطه بازگشتی و نزدیکی با قشر مخ دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Stimulate the right thalamus when the patient is naming objects, and there is no special effect.
[ترجمه گوگل]تالاموس راست را هنگامی که بیمار در حال نامگذاری اشیاء است تحریک کنید و اثر خاصی ندارد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که بیمار اشیا را نامگذاری می کند، تالاموس کشیده شود، و هیچ تاثیر ویژه ای وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Putamen, thalamus and cerebellum were found to involve in the cognitive process of Chinese characters.
[ترجمه گوگل]پوتامن، تالاموس و مخچه در فرآیند شناختی حروف چینی نقش دارند
[ترجمه ترگمان]یافت شده که تالاموس، تالاموس و مخچه دخیل در فرآیند شناختی شخصیت های چینی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The thalamus acts as a relay station for incoming nerve impulses from around the body that are then forwarded to the appropriate brain region for processing.
[ترجمه گوگل]تالاموس به عنوان یک ایستگاه رله برای تکانه های عصبی دریافتی از اطراف بدن عمل می کند که سپس برای پردازش به ناحیه مناسب مغز فرستاده می شود
[ترجمه ترگمان]تالاموس به عنوان یک ایستگاه رله برای ایمپالس های عصبی وارد شده از اطراف بدن عمل می کند و سپس برای پردازش به منطقه مناسب مغز ارسال می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Beneath the thalamus, labeled fibers were densely distributed in zona incerta, the medial edge of internal capsule and the area surrounding mammillothalamic tract.
[ترجمه گوگل]در زیر تالاموس، الیاف برچسب‌گذاری شده به طور متراکم در زونا اینسرتا، لبه داخلی کپسول داخلی و ناحیه اطراف دستگاه مامیلوتالاموس توزیع شده‌اند
[ترجمه ترگمان]در زیر تالاموس، فیبرها به طور متراکم در zona incerta، لبه داخلی کپسول داخلی و ناحیه اطراف mammillothalamic توزیع شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Both anterior and posterior attention systems have many subcortical partners in doing their job, especially in the thalamus.
[ترجمه گوگل]هر دو سیستم توجه قدامی و خلفی شرکای زیر قشری زیادی در انجام کار خود دارند، به خصوص در تالاموس
[ترجمه ترگمان]هر دو سیستم توجه پیشین و جلویی بسیاری از شرکای subcortical را در انجام کار خود به ویژه در تالاموس دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These might well involve those selective-attention circuits passing through the left thalamus that focus attention on verbal information such as object names.
[ترجمه گوگل]این مدارها ممکن است شامل مدارهای توجه انتخابی باشد که از تالاموس چپ عبور می کنند و توجه را بر روی اطلاعات کلامی مانند نام اشیا متمرکز می کنند
[ترجمه ترگمان]این ممکن است شامل آن مدارهای مورد توجه انتخابی باشد که از تالاموس کشیده شده اند که توجه را بر اطلاعات شفاهی مانند نام های اشیا متمرکز می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. On autopsy it was established that he had suffered from a very rare brain condition in which the thalamus progressively degenerated.
[ترجمه گوگل]در کالبد شکافی مشخص شد که او از یک بیماری بسیار نادر مغزی رنج می برد که در آن تالاموس به تدریج تحلیل می رفت
[ترجمه ترگمان]بعد از کالبد شکافی معلوم شد که از یک عارضه مغزی بسیار نادر رنج برده بود که بخش \"روشه\" تبدیل به انحطاط شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The brain CT grouping and prognosis of 75 cases with hemorrhage of thalamus, were analysised.
[ترجمه گوگل]گروه بندی CT مغز و پیش آگهی 75 مورد با خونریزی تالاموس مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]گروه CT مغز و پیش بینی ۷۵ مورد با خونریزی تالاموس، analysised بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The efferent fibers of the lateral part of the medial mammillary nucleus projected mainly to the ipsilateral anteroventral nucleus of the thalamus.
[ترجمه گوگل]الیاف وابران قسمت جانبی هسته پستاندار داخلی عمدتاً به سمت هسته قدامی شکمی همان طرف تالاموس پیش بینی می شود
[ترجمه ترگمان]الیاف efferent قسمت میانی هسته مرکزی هسته مرکزی، عمدتا به هسته ipsilateral anteroventral تالاموس کشیده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. CONCLUSION: Ketamine anesthesia suppressed such regions as sensory cortex, motor cortex, thalamus and callosal gyrus, which might be the key targets for ketamine action.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری: بی‌حسی کتامین مناطقی مانند قشر حسی، قشر حرکتی، تالاموس و شکنج پینه‌ای را که ممکن است اهداف کلیدی برای عمل کتامین باشند، سرکوب می‌کند
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: بی هوشی \"Ketamine\" مانند قشر حسی، قشر مغز، تالاموس و gyrus callosal است که ممکن است اهداف کلیدی برای اقدام ketamine باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This artery supplies portions of the MESENCEPHALON (see also BRAIN STEM INFARCTIONS) and thalamus, inferomedial TEMPORAL LOBE, and medial OCCIPITAL LOBE.
[ترجمه گوگل]این شریان بخش هایی از مزانسفالون (همچنین به انفارکتوس ساقه مغز مراجعه کنید) و تالاموس، لوب گیجگاهی زیرین و لوب اکسیپیتال داخلی را تامین می کند
[ترجمه ترگمان]این سرخرگ بخش هایی از the را تامین می کند (همچنین BRAIN STEM INFARCTIONS)و تالاموس، inferomedial TEMPORAL lobe و medial occipital میانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تالاموس (اسم)
thalamus

ماده خاکستری مغز میانی (اسم)
thalamic substance, thalamus

انگلیسی به انگلیسی

• part of the midbrain (anatomy); receptacle of a flower in which the embryo fruits and later the seeds are held (botany)

پیشنهاد کاربران

مغز میانجی
[پزشکی] تالاموس: قسمتی از مغز که تمامی تکانه های حسی به جزء بویایی را دریافت می کند
thalamus ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: نَهَنج 1
تعریف: هریک از دو تودۀ مادۀ خاکستری که در طرفین بطن سوم مغز قرار دارد و بخشی از دیوارۀ جانبی حفرۀ بطن سوم را تشکیل می‏دهد

بپرس