things


معنی: اشیاء

جمله های نمونه

1. things are changing for the better
(اوضاع) رو به بهبود است.

2. things did not work out as planned
کارها طبق نقشه به انجام نرسید.

3. things of price
چیزهای پرارزش

4. things of that nature
چیزهایی از آن قبیل

5. things were slow around tajrish square
در حوالی میدان تجریش فعالیت زیادی به چشم نمی خورد.

6. things that go bump in the night
چیزهای عجیب و غریب و ترس آور

7. all things considered, our progress has been good
در شرایط موجود پیشرفت ما خوب بوده است.

8. certain things can never be known with certainty
برخی چیزها را هرگز نمی توان به تحقیق دانست.

9. dead things like stone and brick
چیزهای بی جان مانند سنگ و آجر

10. the things whereof he spoke
چیزهایی که درباره ی آن حرف زد.

11. these things are beyond the compass of the human mind
این چیزها از محدوده ی فکر بشر خارج است.

12. with things the way they are
طبق شرایط موجود

13. all things considered
رویهمرفته،با در نظر گرفتن همه چیز

14. all things considered
با در نظر گرفتن همه ی جوانب یا شرایط،از هر نظر

15. as things stand
در اوضاع فعلی

16. first things first
الاهم فی الاهم،کارها (یا چیزها)ی مهمتر اول

17. first things first
الاهم فی الاهم،به ترتیب اهمیت

18. make things lively for somebody
وضع را برای کسی هیجان انگیز یا کمی خطر ناک کردن

19. all the things that matter to me
همه ی چیزهایی که برایم اهمیت دارند.

20. all those things lumbered in the closet
تمام آن چیزهایی که در صندوق خانه انباشته شده اند

21. don't take things that do not belong to you!
چیزهایی را که به تو تعلق ندارند بر ندار!

22. let's get things moving!
بیایید کارها را راه بیاندازیم !

23. my shaving things
لوازم ریش تراشی من

24. these two things are not comparable at all
این دو چیز اصلا با هم قابل مقایسه نیست.

25. to leave things to chance
کارها را به سرنوشت واگذار کردن

26. to make things right again
دو باره به اوضاع سر و صورت دادن

27. all good things come in threes
هرچیز سه تایی خوب است،تا سه نشه بازی نشه

28. all good things come to those who wait
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند،در اثر صبر نوبت ظفر آید

29. be seeing things
(خودمانی) اشباح و ارواح را دیدن،دچار وهم و خیال بودن

30. a taste of things to come
نمونه ای از چیزهایی که قرار بود پیش بیاید

31. all manner of things
همه جور چیز

32. every human does things of which he is ashamed
هر انسانی کارهایی می کند که از آن شرمسار است.

33. he listed the things that dissatisfy him
او چیزهایی که او را ناخشنود می سازد فهرست کرد.

34. he said cruel things to his mother
او با مادرش با درشتی حرف زد.

35. he says droll things
او حرف های بامزه ای می زند.

36. he sported with things he could scarcely understand
او چیزهایی را موردتمسخر قرار می داد که به درستی قادر به فهم آنها نبود.

37. some of these things are to be learned on the job
برخی از این چیزها را باید طی انجام کار (در عمل) یاد گرفت.

38. the scheme of things in the material world
نظام چیزها در جهان مادی

39. they accomplished great things
کارهای بزرگی را انجام دادند.

40. this microscope magnifies things one hundred times
این میکروسکپ چیزها را صد مرتبه بزرگ تر می نماید.

41. to do big things
کارهای بزرگ کردن

42. a hint of things to come
پیش نمایی از آنچه قرار بود روی بدهد

43. one of those things
یکی از آن چیزها (ی احتراز ناپذیر یا تغییر ناپذیر و غیره)

44. the shape of things to come
نمای آینده،تصویری از آنچه که روی خواهد داد

45. after all the bad things he had done, he was still laughing
با وجود کارهای بدی که کرده بود باز می خندید.

46. diamonds and other expensive things
الماس و سایر چیزهای گران قیمت

47. i have dozens of things to do
خیلی کار دارم.

48. she put on her things and went to the party
لباس های خود را پوشید و به مهمانی رفت.

49. she said some daring things and her mother cried
حرف های گستاخانه ی او باعث گریه ی مادرش شد.

50. the maidservant gathered her things and left
کلفت اسباب های خود را جمع کرد و رفت.

51. this event portents of things to come
این رویداد پیشنمایی از آینده است.

52. this way of doing things was foreign to their thinking
این شیوه ی انجام کار در فکر آنها بیگانه بود.

53. to die to worldly things
از بند چیزهای دنیوی رهیدن

54. to set (put) the things aright
کارها را روبراه (اصلاح) کردن

55. a good teacher makes difficult things plain
معلم خوب چیزهای دشوار را آسان می کند.

56. a wonderful dream about impossible things
یک خواب شگفت آفرین درباره ی چیزهای غیرممکن

57. bricks and stones are inanimate things
آجر و سنگ چیزهای بی جان هستند.

58. he is apt to say things that offend
احتمال دارد حرف هایی بزند که موجب رنجش شود.

59. he likes pepper of all things
او میان همه ی چیزها فلفل را دوست دارد.

60. he spilled some of the things i had told him
برخی از چیزهایی را که به او گفته بودم افشا کرد.

61. pens and pencils and such things
قلم و مداد و چنین چیزهایی (این چیزها)

62. she bundled up her sewing things and put them away
لوازم دوزندگی خود را بسته بندی کرد و کنار گذاشت.

63. she confuses ideal and concrete things
او چیزهای تخیلی را با چیزهای ملموس قاطی می کند.

64. she got all the mortal things that she had wished for
او همه ی چیزهای دنیوی را که خواسته بود بدست آورد.

65. she is always saying silly things
او همیشه حرف های نابخردانه می زند.

66. she is prompt in getting things done
او در انجام کارها سرعت عمل دارد.

67. the conventional way of doing things
روش متداول انجام امور

68. churchill and his anglo-saxon view of things
چرچیل و دیدگاه انگلوساکسونی او

69. his talent invests even the ordinary things of life with significance
قریحه ی او حتی چیزهای عادی زندگانی را دارای اهمیت می کند.

70. news is one of the perishable things that can lose its value by delay
خبر یکی از چیزهای ناپایایی است که در اثر تاخیر ارزش خود را از دست می دهد.

مترادف ها

اشیاء (اسم)
harness, things

تخصصی

[ریاضیات] اشیاء

انگلیسی به انگلیسی

• possessions; belongings; articles of clothing; any possession that can be moved; equipment required for activity or a particular intention; affairs in general

پیشنهاد کاربران

وسایل
اشیا
Things:اشیأ، چیزها
اوضاع
شرایط
چیزها
نکته ، نکات
کالا، کالاها
مطالب
اوضاع
Politicians promise the earth before an election, but things are different afterwards
روش ها
چیز ها
راه ها
اسباب، اجسام، چیزها، شئ
جمع thing, چیز ها یا بعضی جا ها همه چیز
وسیله ها
امور، کارها، اقلام، لوازم، وسایل، موجودات، موضوعات، مقولات، موارد، وقایع، پدیده ها
مسایل مشکلات
We have more important things
اوضاع
Thing=شیء
Things=اشیاء

وسیله
چیزها
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس