thwack

/ˈθwæk//θwæk/

معنی: ضربت، پر کردن، با چوب پهن کتک زدن، زدن
معانی دیگر: ضربه (با چیز پهن مانند خط کش یا راکت پینگ پنگ)

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: thwacks, thwacking, thwacked
• : تعریف: to hit or beat sharply and vigorously with something flat; whack.
مشابه: rap
اسم ( noun )
(1) تعریف: a sharp vigorous blow with something flat.
مشابه: pound

(2) تعریف: the sound of such a blow.

جمله های نمونه

1. I listened to the thwack of the metal balls.
[ترجمه گوگل]من به ضربات توپ های فلزی گوش دادم
[ترجمه ترگمان]به صدای برخورد توپ های فلزی گوش دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Then the woodcutter let his axe fly— Thwack! Everyone heard it.
[ترجمه گوگل]سپس هیزم شکن به تبر خود اجازه پرواز داد - Thwack! همه آن را شنیدند
[ترجمه ترگمان]سپس چوب بر سرش را تکان داد و گفت: thwack! همه این را شنیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The customary thwack on the bottom is still the best method for determining doneness.
[ترجمه گوگل]کوبیدن معمولی در پایین هنوز بهترین روش برای تعیین میزان آماده بودن است
[ترجمه ترگمان]The مرسوم در قسمت پایین هنوز بهترین روش برای تعیین doneness است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Thwack the bottom but be careful not to get hot melted chocolate on your finger.
[ترجمه گوگل]کف آن را بریزید اما مراقب باشید شکلات داغ ذوب شده روی انگشتتان نریزد
[ترجمه ترگمان]زیر لب می گویم: اما مواظب باش که روی انگشتت شکلات داغ بریزی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Rely more on the thwack than the look.
[ترجمه گوگل]بیشتر به ظاهر تکیه کنید تا ظاهر
[ترجمه ترگمان]و تو را بیشتر از نگاه کردن به من ترجیح می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He hit the flaring log such a hefty thwack that it broke in two.
[ترجمه گوگل]او چنان ضربه سنگینی به چوب شعله ور زد که به دو نیم شد
[ترجمه ترگمان]او به تنه درخت flaring چنان ضربه محکمی زد که دو نفر از هم جدا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. From the next room came the thwack of darts and a louder hubbub of voices.
[ترجمه گوگل]از اتاق بغلی صدای دارت ها و صدای بلندتر می آمد
[ترجمه ترگمان]از اتاق دیگر صدای دارت و صدای بلند صدا می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Fans are holding their breath and awaiting the thwack that will determine the victor.
[ترجمه گوگل]هواداران نفس خود را حبس کرده و منتظر ضربه ای هستند که برنده را تعیین می کند
[ترجمه ترگمان]طرفداران نفس خود را در سینه حبس کرده و در انتظار the هستند که فاتح را تعیین خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. With one big thwack, they were reminded that stocks are risky and that emerging markets are riskier.
[ترجمه گوگل]با یک ضربه بزرگ، به آنها یادآوری شد که سهام ریسک پذیر هستند و بازارهای نوظهور ریسک بیشتری دارند
[ترجمه ترگمان]با یک ضربه بزرگ، به آن ها یادآوری شد که سهام ریسک دار هستند و بازارهای درحالظهور پر مخاطره هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. So this thwack is hardly the kiss of death for Goldman or even major damage to its business model.
[ترجمه گوگل]بنابراین، این گرانی برای گلدمن به سختی بوسه مرگ یا حتی آسیب بزرگی به مدل کسب و کار آن می‌شود
[ترجمه ترگمان]بنابراین، این اقدام به سختی بوسه مرگ برای گلدمن یا حتی آسیب جدی به مدل کسبوکار خود می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I slide downhill, thwack into the tree that marks the boundary of the next plot.
[ترجمه گوگل]سرازیر می شوم، به درختی که مرز طرح بعدی را مشخص می کند، پرتاب می کنم
[ترجمه ترگمان]از تپه پایین می روم، و به درختی برخورد می کنم که مرز طرح بعدی را مشخص می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The cop carried a stick, ready to thwack anybody who offended his ear or eye.
[ترجمه گوگل]پلیس چوبی به همراه داشت که آماده بود هر کسی را که گوش یا چشمش را آزار می‌داد، ضربه بزند
[ترجمه ترگمان]پلیس چوبی به دست داشت و آماده بود تا به کسی که گوشش را رنجانده باشد ضربه بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Somebody had procured an aluminum bat, and the traditional thwack surrendered to a whistling hum.
[ترجمه گوگل]کسی یک خفاش آلومینیومی تهیه کرده بود، و تندرو سنتی تسلیم زمزمه سوت شد
[ترجمه ترگمان]یک نفر چوب بیسبال به دست آورده بود و the سنتی را که سوت می زد، تسلیم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Another shot blasted through the already-shattered window and into the cargo area. This time Jack heard a meaty thwack, a cry of surprise.
[ترجمه گوگل]گلوله دیگری از پنجره شکسته شده و به قسمت بار منفجر شد این بار جک صدایی گوشتی شنید، فریادی از تعجب
[ترجمه ترگمان]یک تیر دیگر از پنجره شکسته و از هم پاشیده شده پرتاب شد و وارد منطقه کالا شد این بار جک به صدا در آمد و داد زد، فریاد حیرتی برخاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضربت (اسم)
smash, chop, skelp, impact, strike, stroke, hit, bat, smack, bop, beat, slap, whack, butt, blow, impulse, bump, knock, fib, biff, thump, bob, cuff, buffet, buff, dint, hack, pound, impulsion, lead-off, thwack, percussion, plunk, swat, whang

پر کردن (فعل)
stop, fill, stuff, heap, load, glut, poison, infect, stud, deplume, fill in, stow, plenish, thwack, suffuse

با چوب پهن کتک زدن (فعل)
paddle, thwack

زدن (فعل)
cut off, cut, attain, get, strike, stroke, hit, play, touch, bop, lop, sound, haze, amputate, beat, slap, put on, tie, fly, clobber, slat, belt, whack, drub, mallet, chap, throb, imprint, knock, pummel, bruise, pulsate, spray, bunt, pop, frap, smite, nail, clout, poke, ding, shoot, pound, inject, lam, thwack, snip

انگلیسی به انگلیسی

• whack, blow, strike, slap
strike, punch
a thwack is a hard and noisy blow; an informal word. count noun here but can also be used as a verb. e.g. he thwacked his cane idly against his thigh.

پیشنهاد کاربران

بپرس