tickle

/ˈtɪkl̩//ˈtɪkl̩/

معنی: غلغلک، خارش کردن، خاریدن، غلغلک دادن
معانی دیگر: قلقلک دادن، (خودمانی - معمولا حالت مجهول) خشنود کردن، خرسند کردن، حظ کردن، به نشاط آوردن، سرحال آوردن، انگیزاندن، سر شوق آوردن، مور مور شدن، ایجاد خارش کردن، مورمور کردن، پخپخو، پخلوچه، پخلیچه، قلقلکی بودن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tickles, tickling, tickled
(1) تعریف: to touch, stroke, or poke (someone or part of someone's body) so as to produce a tingling or itching sensation or spasmodic laughter or movement.
مترادف: titillate
مشابه: caress, pet, stroke, touch

(2) تعریف: to tease, excite, or fill with pleasure.
مترادف: delight, excite, titillate
مشابه: arouse, pique, please, provoke, stimulate, tantalize, tease, thrill

- The hat tickled his fancy.
[ترجمه گوگل] کلاه خیالش را قلقلک داد
[ترجمه ترگمان] کلاه سرش را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to stimulate agreeably, or to amuse.
مترادف: amuse, entertain, titillate
مشابه: delight, divert, exhilarate, please, regale, stimulate

- The compliment tickled her vanity.
[ترجمه گوگل] تعارف غرور او را قلقلک داد
[ترجمه ترگمان] این تعریف و تمجید خودپسندی او را ارضا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The cartoon tickled me.
[ترجمه گوگل] کارتون منو قلقلک داد
[ترجمه ترگمان] کارتون منو قلقلک داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: tickled pink
• : تعریف: to feel or cause a sensation of tingling or itching.
مترادف: tingle
مشابه: itch, prickle, sting

- My throat tickles.
[ترجمه گوگل] گلویم قلقلک می دهد
[ترجمه ترگمان] گلویم غلغلک می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A feather tickles when brushed across the skin.
[ترجمه گوگل] وقتی یک پر روی پوست مسواک زده می شود، قلقلک می دهد
[ترجمه ترگمان] وقتی به پوستش برخورد می کند، پر از feather غلغلک می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a tickling sensation.
مشابه: itch, prickle, sting, tingle, touch

(2) تعریف: an act or instance of tickling.
مترادف: titillation
مشابه: caress, stimulation, tingle, touch

جمله های نمونه

1. slap and tickle
(انگلیس - خودمانی) مغازله،ماچ و بوسه

2. The bigger girls used to chase me and tickle me.
[ترجمه گوگل]دخترهای بزرگتر تعقیبم می کردند و قلقلکم می دادند
[ترجمه ترگمان] دخترای بزرگ تر منو تعقیب میکردن و قلقلک می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Does anything on the menu tickle your fancy?
[ترجمه گوگل]آیا چیزی در منوی شما را غلغلک می دهد؟
[ترجمه ترگمان]چیزی تو منو رو غلغلک میده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I've got a tickle in my throat.
[ترجمه گوگل]غلغلک در گلویم گرفته است
[ترجمه ترگمان]گلویم به سوزش افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He felt a tickle on the back of his neck.
[ترجمه گوگل]غلغلکی در پشت گردنش احساس کرد
[ترجمه ترگمان]به پشت گردنش قلقلک داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I think there's a bit of slap and tickle going on in the back of that car over there.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم یک سیلی و قلقلک در پشت آن ماشین وجود دارد
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم تو پشت اون ماشین یه خورده of و قلقلک دادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She gave the child a little tickle.
[ترجمه گوگل]او کمی به کودک غلغلک داد
[ترجمه ترگمان]او بچه را کمی قلقلک داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. See if any of these tickle your fancy.
[ترجمه گوگل]ببینید آیا هر یک از اینها علاقه شما را قلقلک می دهد یا خیر
[ترجمه ترگمان] ببین هر کدوم از این fancy رو غلغلک میده یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She laughs and says his whiskers tickle.
[ترجمه گوگل]می خندد و می گوید سبیل هایش قلقلک می دهند
[ترجمه ترگمان]می خندد و ریشش را قلقلک می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. An innocent tickle in your throat could have more serious repercussions if you sip the wrong syrup.
[ترجمه Nasrin Eidani] یک خارش ساده گلو می تواند منجر به عوارض جدیتری شود، اگر شربت اشتباهی ( برای درمان ) مصرف کنید.
|
[ترجمه گوگل]اگر شربت اشتباهی بنوشید، یک قلقلک بی‌گناه در گلو می‌تواند عواقب جدی‌تری داشته باشد
[ترجمه ترگمان]یک قلقلک معصومانه در گلوی شما ممکن است که اگر شربت اشتباهی را قورت بدهید، عواقب وخیمی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I tickle all over.
[ترجمه گوگل]همه جا را قلقلک می دهم
[ترجمه ترگمان] همه جا رو قلقلک میدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. These rough sheets tickle.
[ترجمه گوگل]این ورق های خشن قلقلک می دهند
[ترجمه ترگمان] این ملافه های زمخت قلقلک میدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Tickle him until he wets the bed.
[ترجمه گوگل]او را غلغلک دهید تا زمانی که تخت را خیس کند
[ترجمه ترگمان]غلغلک بده تا تخت رو خیس کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. When I was little my older brother would tickle me till tears ran down my face.
[ترجمه پری] وقتی بچه بودم برادر بزرگم منو غلغلک می داد تا وقتی اشکام سرازیر می شد.
|
[ترجمه گوگل]وقتی کوچک بودم برادر بزرگترم مرا قلقلک می داد تا اینکه اشک از صورتم جاری شد
[ترجمه ترگمان]وقتی کوچک بودم برادر بزرگم مرا غلغلک می داد تا اشک از صورتم سرازیر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غلغلک (اسم)
titillation, tickle

خارش کردن (فعل)
scratch, itch, tickle

خاریدن (فعل)
itch, tickle

غلغلک دادن (فعل)
tickle, kittle, titillate

انگلیسی به انگلیسی

• stimulation, itching sensation caused by a light touch
create an itching sensation by touching lightly
when you tickle someone, you move your fingers lightly over a part of their body, often in order to make them laugh.
if something tickles, it causes an irritating feeling by lightly touching a part of your body.
if a fact or a situation tickles you, it amuses you or gives you pleasure.

پیشنهاد کاربران

۱. غلغلک دادن ۲. خوردن. به خارش انداختن ۳. خشنود کردن. به نشاط آوردن ۴. احساس خارش کردن. خاریدن ۵. غلغلک 6. خارش
مثال:
I tickled her and she burst out giggling.
من او را غلغلک دادم و او زد زیر خنده.
verb
1 [ obj] : to try to make ( someone ) laugh by lightly touching a very sensitive part of the body with your fingers, a feather, etc.
◀️ Her little brother screamed with laughter as she tickled him
...
[مشاهده متن کامل]

2 : to have or cause a slightly uncomfortable feeling on a part of your body
[ obj]
◀️The tag on the sweater tickled his neck.
[no obj]
◀️My nose started to tickle
◀️Don't touch me there; it tickles
3 [ obj] : to please or amuse ( someone or something )
◀️
The food will tickle your taste buds. [=you'll enjoy the taste of the food]
◀️We were tickled by the invitation
◀️The idea of going to the party tickled her
◀️Can i tickle your toes until you fart ?
( TICKLER ( N : قلقلک دهنده

قلقلک دادن
قِلقِلَکیدن کسی .
جالب بودن
مثلا اگه بگیم:anything that tickles you?
معنیش می شه: چیزی هست که برات جالب باشه؟

بپرس