tinge

/ˈtɪndʒ//tɪndʒ/

معنی: سایه رنگ، رنگ جزیی، رنگ کم، کمی رنگ زدن
معانی دیگر: دارای ته رنگ کردن، ته رنگ زدن، رنگدار کردن، آژدن، رزیدن، گونا کردن، دارای نشانه ی خفیفی از چیزی کردن، اثر کم گذاشتن یا داشتن، فام، رنگسایه، رد، اثر خفیف، نشان ضعیف

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tinges, tingeing, tinged
(1) تعریف: to impart a faint or slight trace of something to.
مترادف: color, tincture
مشابه: dye, imbue, stain, tint

- He tinged the fabric with a weak red dye.
[ترجمه گوگل] پارچه را با رنگ قرمز ضعیفی آغشته کرد
[ترجمه ترگمان] پارچه قرمز رنگی را رنگ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to affect with a trace of some quality.
مترادف: tincture
مشابه: color, imbue, touch

- His voice was tinged with regret.
[ترجمه شان] در صدایش ، نشانه خفیفی از ندامت وجود داشت.
|
[ترجمه گوگل] صدایش پر از حسرت بود
[ترجمه ترگمان] صدایش حاکی از تاسف و تاسف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: tinged (adj.)
(1) تعریف: a faint trace of color; tint.
مترادف: shade, tincture, tint, trace
مشابه: cast, color, hint, nuance, suggestion, suspicion, touch

(2) تعریف: a slight trace of some quality.
مترادف: hint, shade, suggestion, touch, trace
مشابه: note, nuance, smack, soup�on, suspicion, tincture

- a tinge of melancholy in her laughter
[ترجمه ل] یه ذره غم در خنده اش
|
[ترجمه گوگل] ته خنده‌هایش غم‌انگیز است
[ترجمه ترگمان] در خنده ای که از آن خنده اش گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. there was a tinge of anger in her voice
اثر ضعیفی از خشم در صدای او وجود داشت.

2. her skin had an unhealthy yellowish tinge
پوست او ته رنگ زرد و بیمار گونه ای داشت.

3. There was a tinge of sadness in her voice.
[ترجمه مرضیه ابراهیمی ] ناراحتی و غم در صدایش موج می زد.
|
[ترجمه حسن بهجو] صدایش ته رنگی از غم داشت
|
[ترجمه محمد مهدی] غم و اندوه ته صدایش وجود داشت
|
[ترجمه گوگل]غم و اندوه در صدایش موج می زد
[ترجمه ترگمان]در صدایش حالت حزن و اندوهی دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His skin had an unhealthy greyish tinge.
[ترجمه گوگل]پوست او یک رنگ خاکستری ناسالم داشت
[ترجمه ترگمان]پوستش کمی رنگ خاکستری داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I detected a tinge of envy in her tone.
[ترجمه مرضیه ابراهیمی ] رگه هایی از حسادت در صدایش احساس کردم.
|
[ترجمه گوگل]حس حسادت را در لحنش تشخیص دادم
[ترجمه ترگمان]من احساس حسادت را در صدایش تشخیص دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I have a tinge of regret that I didn't accept her offer.
[ترجمه مرضیه ابراهیمی ] ته دلم پشیمانم که پیشنهادش را قبول نکردم.
|
[ترجمه گوگل]من از اینکه پیشنهاد او را نپذیرفتم کمی پشیمانم
[ترجمه ترگمان]خیلی متاسفم که پیشنهادش رو قبول نکردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This glass has a greenish tinge.
[ترجمه گوگل]این لیوان رنگ مایل به سبزی دارد
[ترجمه ترگمان]این شیشه یه رنگ سبز مایل به سبز داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her skin had a bluish tinge .
[ترجمه گوگل]پوستش مایل به آبی بود
[ترجمه ترگمان]پوستش به رنگ آبی مایل به آبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The sky had a slight pink tinge to it.
[ترجمه گوگل]آسمان کمی رنگ صورتی داشت
[ترجمه ترگمان]آسمان یک رنگ صورتی کم رنگی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Could there have been a slight tinge of envy in Eva's voice?
[ترجمه گوگل]آیا ممکن است کمی حس حسادت در صدای اوا وجود داشته باشد؟
[ترجمه ترگمان]ایا می توانستم کمی حسادت در صدای اوا وجود داشته باشم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There was a tinge of condescension in her greeting.
[ترجمه گوگل]در سلام و احوالپرسی او رنگی از اغماض وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در سلام و احوال پرسی اثری از تواضع و فروتنی دیده نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The paper had a yellowish tinge because it was so old.
[ترجمه گوگل]کاغذ رنگ زردی داشت چون خیلی قدیمی بود
[ترجمه ترگمان]کاغذ رنگ زردی داشت، چون خیلی پیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Ultrafine powder with a rosy tinge gives the skin warmth and luminosity.
[ترجمه گوگل]پودر بسیار ریز با رنگی گلگون به پوست گرما و درخشندگی می بخشد
[ترجمه ترگمان]پودر سفیدی با tinge قرمز رنگ پوستش را گرم و نورانی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His green eyes were taking on a bluish tinge and hers were going green with so much exchanging of deep looks.
[ترجمه گوگل]چشمان سبز او رنگ مایل به آبی به خود گرفته بود و چشمان او با رد و بدل شدن نگاه های عمیق، سبز می شد
[ترجمه ترگمان]چشمان سبزش به رنگ آبی مایل به آبی بود و چشمان او به رنگ سبز رنگ و بدل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سایه رنگ (اسم)
shade, half-tone, tinge

رنگ جزیی (اسم)
tincture, tinge

رنگ کم (اسم)
tinge

کمی رنگ زدن (فعل)
tinge

تخصصی

[سینما] سایه رنگ
[نساجی] رنگرزی جزئی - ته رنگ

انگلیسی به انگلیسی

• color, shade
tint, color lightly; give a slight trace of, mix with a small amount of
a tinge of a colour or a feeling is a small amount of it.

پیشنهاد کاربران

فاسد کردن، خراب کردن
در حالت فعل
همراه بودن با کمی از چیزی
مخلوط بودن با کمی از چیزی
Her joy was tinged with sadness
شادیش با کمی غم همراه بود
a mass of white blossom tinged with pink
انبوه شکوفه های سپید در خود کمی رنگ صورتی داشتند
مقدار کمی از یک چیز
مثال: A tinge of rumor=کمی شوخ طبعی
۱. اثر، نشانه، رگه
۲. کمی، اندکی
مقدار جزئی
مقدار کمی
Tinge of titanium
مقدار کمی تیتانیوم
یک رگه یا رد از رنگی
کمی /ذره ای/جزئی
ته رنگ

1 - تُن، مثلا تُنِ قرمزی
Her hair color has reddish tinge.
2_ رد، مثلا رد رژلب
Did you noticed the tinge of lipstick on his face?

بپرس