tiredness

/ˈtɑɪrd.nəs//ˈtɑɪrd.nəs/

معنی: فتور، خستگی
معانی دیگر: بیزازی، سیری

جمله های نمونه

1. Excessive tiredness while driving can kill.
[ترجمه گوگل]خستگی بیش از حد در هنگام رانندگی می تواند منجر به مرگ شود
[ترجمه ترگمان]خستگی بیش از حد در حین رانندگی می تواند بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A desperate tiredness set in after hours of anxious waiting.
[ترجمه گوگل]خستگی مأیوس کننده پس از ساعت ها انتظار مضطرب به وجود آمد
[ترجمه ترگمان]پس از چند ساعت انتظار، خستگی ناشی از ناامیدی به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Tiredness and despair were etched into his face.
[ترجمه گوگل]خستگی و ناامیدی در چهره اش نقش بسته بود
[ترجمه ترگمان]ناامیدی و ناامیدی در چهره اش نقش بسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Stress and tiredness often result in a lack of concentration.
[ترجمه گوگل]استرس و خستگی اغلب منجر به عدم تمرکز می شود
[ترجمه ترگمان]استرس و خستگی اغلب منجر به عدم تمرکز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The main symptoms of anaemia are tiredness and pallor.
[ترجمه گوگل]علائم اصلی کم خونی خستگی و رنگ پریدگی است
[ترجمه ترگمان]علایم اصلی کم خونی، خستگی و رنگ پریدگی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Stress and tiredness affect your powers of concentration.
[ترجمه گوگل]استرس و خستگی بر قدرت تمرکز شما تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]استرس و خستگی بر قدرت تمرکز شما تاثیر می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His tiredness caused him to make a regrettable error.
[ترجمه گوگل]خستگی او باعث شد که اشتباه تاسف باری مرتکب شود
[ترجمه ترگمان]خستگی اش او را به اشتباه تاسف بار تبدیل کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A wave of tiredness came upon her.
[ترجمه گوگل]موجی از خستگی به سرش آمد
[ترجمه ترگمان]موجی از خستگی بر او چیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Primrose, stupefied by tiredness, began to wail that she was hungry.
[ترجمه گوگل]پامچال که از خستگی مات و مبهوت شده بود شروع به زاری کرد که گرسنه است
[ترجمه ترگمان]Primrose که از خستگی گیج شده بود شروع به گریه و زاری کرد که او گرسنه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her arm muscles have knotted with tiredness.
[ترجمه گوگل]عضلات بازویش از خستگی گره خورده است
[ترجمه ترگمان]ماهیچه های بازویش براثر خستگی درهم گره شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Symptoms are unusual paleness and tiredness.
[ترجمه گوگل]علائم آن رنگ پریدگی و خستگی غیر معمول است
[ترجمه ترگمان]نشانه ها حاکی از رنگ پریدگی غیر عادی و خستگی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A dangerous tiredness crept over her as she drove.
[ترجمه گوگل]در حین رانندگی خستگی خطرناکی بر او نشست
[ترجمه ترگمان]همچنان که می راند خستگی خطرناکی بر او چیره می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A feeling of tiredness began to creep over her.
[ترجمه گوگل]احساس خستگی در او شروع شد
[ترجمه ترگمان]احساس خستگی وجودش را فرا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Tiredness is one of the most common symptoms of stress.
[ترجمه گوگل]خستگی یکی از رایج ترین علائم استرس است
[ترجمه ترگمان]Tiredness یکی از شایع ترین علائم استرس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فتور (اسم)
weariness, weakness, mollification, assuagement, languor, fatigue, discouragement, tiredness

خستگی (اسم)
weariness, lassitude, ennui, tedium, illness, sickness, languor, fatigue, boredom, exhaustion, tiredness, wound

انگلیسی به انگلیسی

• weariness, state of being exhausted

پیشنهاد کاربران

خستگی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : tire
✅️ اسم ( noun ) : tiredness
✅️ صفت ( adjective ) : tired / tireless / tiresome / tiring
✅️ قید ( adverb ) : tiredly / tirelessly / tiresomely

بپرس