title

/ˈtaɪtl̩//ˈtaɪtl̩/

معنی: کنیه، اسم، نام، سرصفحه، برنامه، مقام، استحقاق، حق، لقب، عنوان، صفحه عنوان کتاب، عنوان قبل از اسم شخص، عنوان نوشتن، واگذار کردن، لقب دادن، نام نهادن، عنوان دادن به
معانی دیگر: تیتر، سرنامه، فرنام، عنوان (اشرافی)، شهره نام، پاشنام، پاژنام، ادعا، هده، فریور، سزاواری، (ورزش) مقام قهرمانی، عنوان دادن، دارای عنوان کردن، ملقب کردن، شهره نام دادن، پاشنام دادن، قهرمانی، (نقش در نمایش یا شعر و داستان در جنگ ادبی و غیره) دارای عنوان مشابه با عنوان کتاب یا نمایش، (مخفف) رجوع شود به: title page، حق مالکیت، (قانون و غیره) باب، فصل، (حقوق) قباله، سند مالکیت (deed هم می گویند)، (معمولا جمع - نوشته های آغاز فیلم که حاوی نام کارگردان و هنرپیشگان و غیره است) سرنوشتار، (معمولا جمع - ترجمه ی فیلم که در پای پرده ی سینما یا صفحه ی تلویزیون دیده می شود) زیرنویس (subtitle هم می گویند)، سمت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a name that identifies a book, film, play, piece of music, or work of art.
مشابه: appellation, headline, name

- The book has a French title.
[ترجمه گوگل] عنوان کتاب فرانسوی است
[ترجمه ترگمان] این کتاب دارای عنوان فرانسوی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a heading of a section of a book or other written work.
مترادف: heading, subheading
مشابه: banner, caption, headline, rubric

- She read only the title of the first chapter.
[ترجمه گوگل] او فقط عنوان فصل اول را خواند
[ترجمه ترگمان] فقط عنوان فصل اول را خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a word used with or instead of a name to formally acknowledge a person's rank or position.
مترادف: appellation, designation, honorific
مشابه: denomination, epithet, peerage

- His title is "Professor," not "Doctor."
[ترجمه گوگل] عنوان او «پروفسور» است نه «دکتر»
[ترجمه ترگمان] عنوان او \"پروفسور\" است نه \"دکتر\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a legal or established right to the possession of something such as property.
مترادف: demesne, domain, ownership, possession, proprietorship, tenure
مشابه: claim, deed, droit, interest, right

- She inherited the house and therefore has the title to it.
[ترجمه حدیث] خانه به نامش است
|
[ترجمه میلاد هاشمی] او خانه را به ارث برده و بنابراین مالک آن است.
|
[ترجمه گوگل] او خانه را به ارث برده است و به همین دلیل عنوان آن را دارد
[ترجمه ترگمان] او خانه را به ارث برد و بنابراین عنوان آن را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: in sports, a championship.
مترادف: championship
مشابه: crown, cup, prize, trophy

- The local high school won the state basketball title.
[ترجمه گوگل] دبیرستان محلی عنوان بسکتبال دولتی را به دست آورد
[ترجمه ترگمان] دبیرستان دولتی محلی عنوان قهرمانی ملی را کسب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: titles, titling, titled
• : تعریف: to give a title to.
مترادف: dub, entitle, name
مشابه: call, christen, denominate, designate, tag

- She titled the book using a phrase from a well-known poem.
[ترجمه گوگل] او عنوان کتاب را با استفاده از عبارتی از یک شعر معروف عنوان کرد
[ترجمه ترگمان] او این کتاب را با استفاده از یک عبارت از یک شعر معروف عنوان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a title match
مسابقه ی قهرمانی

2. a title of honor was affixed to his name
یک لقب اشرافی دنبال اسمش بود.

3. the title "professor" is not applicable to all teachers
عنوان ((پروفسور)) به همه ی معلم ها اطلاق نمی شود.

4. the title at the head of the page
عنوان بالای صفحه

5. the title of the newspaper's article
عنوان مقاله ی روزنامه

6. the title of this play is "hamlet"
نام این نمایشنامه "هملت " است.

7. the title song
ترانه ای که نام آن با نام نمایش یکی است

8. the title story
داستانی که نام کتاب با نام آن یکی است

9. courtesy title
(انگلیس) عنوان اشرافی غیر رسمی (عنوان اشرافی پسر یا دختر یک نفر لرد که به خاطر ادای احترام همراه نام او آورده می شود ولی ارزش رسمی و قانونی ندارد)

10. a bad title
قباله ی فاقد ارزش قانونی

11. a sound title to a property
قباله ی معتبر یک ملک

12. an honorific title
عنوان افتخاری

13. he has no title to this land
او حقی نسبت به این زمین ندارد.

14. what is the title of his new movie?
اسم فیلم جدید او چیست ؟

15. a book under the title of "the eagle's nest"
کتابی تحت عنوان ((آشیان عقاب))

16. the application of the title "doctor" to him is inappropriate
اطلاق عنوان ((دکتر)) به او نابجاست.

17. he does not use the title "doctor" in front of his name
او عنوان ((دکتر)) را جلو اسم خود بکار نمی برد.

18. he insisits on prefixing the title of "dr. " to his name
او اصرار دارد که عنوان ((دکتر)) را جلو اسم خود بکار ببرد.

19. his devotion gives him a title to our gratitude
فداکاری او،وی را مستحق امتنان ما می کند.

20. for his services he was given the title "father of the nation"
به خاطر خدماتش به او عنوان ((پدر ملت)) را دادند.

21. this book was originally published under a different title
این کتاب در اصل با عنوان دیگری چاپ شده بود.

22. The title of Evelyn Waugh's first novel was 'Decline and Fall'.
[ترجمه گوگل]عنوان اولین رمان اولین واگ "زوال و سقوط" بود
[ترجمه ترگمان]عنوان اولین رمان اولین اولین رمان \"انحطاط و سقوط\" بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Has anyone got any suggestions for a title?
[ترجمه گوگل]کسی پیشنهادی برای عنوان دارد؟
[ترجمه ترگمان]آیا کسی پیشنهادی برای این عنوان دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. She retained her tennis title for the third year.
[ترجمه گوگل]او برای سومین سال عنوان تنیس خود را حفظ کرد
[ترجمه ترگمان]او عنوان تنیس خود را برای سال سوم حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. I don't know the title but I recognize the tune.
[ترجمه محمد رضا علم طلب] عنوان آن را نمی دانم، امّا آهنگ آن کاملاً آشناست.
|
[ترجمه گوگل]عنوان را نمی دانم اما آهنگ را می شناسم
[ترجمه ترگمان]اسمش را نمی دانم، اما این صدا را تشخیص می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. This is a manuscript bearing as a title Ruth.
[ترجمه گوگل]این یک نسخه خطی است که عنوان روث را در خود دارد
[ترجمه ترگمان]این یک دست نوشته است که به عنوان عنوان عنوان روت نوشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Knight was the top title for field soldiers during the Middle Ages.
[ترجمه گوگل]شوالیه بهترین عنوان برای سربازان میدانی در قرون وسطی بود
[ترجمه ترگمان]نایت بهترین عنوان برای سربازان می دانی در طول قرون وسطی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Any lingering hopes of winning the title soon disappeared.
[ترجمه گوگل]هر گونه امید ماندگار برای کسب عنوان به زودی ناپدید شد
[ترجمه ترگمان]هر امید و امید به دست آوردن مقام به زودی ناپدید می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کنیه (اسم)
epithet, title, surname, agnomen, nickname, sobriquet, nicknack, knick-knack, cognomen, nom de plume, soubriquet

اسم (اسم)
title, appellation, designation, name, noun, appellative, vocable, nomen

نام (اسم)
title, appellation, fame, name, noun, appellative, first name, nomenclature, renown, compellation, nomen

سرصفحه (اسم)
head, title, heading, headline, banner, headpiece, front page

برنامه (اسم)
title, program, scheme, bill of fare, plan, schedule, code, syllabus

مقام (اسم)
post, stand, capacity, dwelling, residence, domicile, order, function, office, status, position, mode, title, tone, eminence, dignity, rank, pew, station, eminency, portfolio

استحقاق (اسم)
merit, desert, title

حق (اسم)
right, title, due, law

لقب (اسم)
addition, epithet, title, label, appellation, surname, agnomen, sobriquet, byname, cognomen, soubriquet

عنوان (اسم)
way, address, cause, reason, motive, head, excuse, manner, title, superscription, heading, caption, headline, pretext, method, capitulary, fashion, salvo, lemma

صفحه عنوان کتاب (اسم)
title, title page

عنوان قبل از اسم شخص (اسم)
title

عنوان نوشتن (فعل)
address, title

واگذار کردن (فعل)
abandon, surrender, concede, cede, assign, relegate, give, transfer, abdicate, admit, quitclaim, title, make over, remise, vest, entrust, intrust, give over, yield

لقب دادن (فعل)
title, surname, entitle, intitule

نام نهادن (فعل)
title, entitle

عنوان دادن به (فعل)
title, intitule

تخصصی

[حسابداری] مالکیت قانونی
[سینما] اسم - نام فیلم - عنوان - نوشتار - تیتر - تیتراژ
[کامپیوتر] سرصفحه ،تیتر - ( صفحه وب) متن توصیفی که تیتر یک صفحه ی وب را تعریف کرده و آن را در نوار وضعیت مرورگر نشان میدهد . نگاه کنید به web page title .
[برق و الکترونیک] عنوان
[حقوق] عنوان مالکیت، سند مالکیت (زمین)، عنوان، عنوان قانون، سمت، لقب

انگلیسی به انگلیسی

• distinctive appellation denoting rank or achievement; heading, caption; right; ownership; championship
call by a title, furnish with a caption or heading
the title of a book, play, or piece of music is its name.
someone's title is a word such as `lord', `mrs', or `doctor' that is used before their name to show their status or profession.
someone's title is also the name that describes their job or status in an organization.
a title in a sports competition is the position of champion.

پیشنهاد کاربران

جایزه قهرمانی هم معنی میدهد
title: تیتر
title
عنوان، موضوع، تیتر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : title / entitle
✅️ اسم ( noun ) : title / entitlement / titlist
✅️ صفت ( adjective ) : titled / entitled / titular
✅️ قید ( adverb ) : titularly
سمت؛ لقب؛ دلیل مالکیت؛ اجتماع شرایط مالکیت؛ حق یا ادعا؛ باب؛ فصل؛ عیار؛ عوض؛ مقابل؛ نام و نامگذاری؛ استحقاق؛ شایستگی
قهرمانی در مسابقات ورزشی
یکی از معانی title : ارزش داشتن .
مثال A week in Rome was the title.
یک هفته در رم ارزشش را داشت .
Title=عنوان
مقام
a book
Well I sure do hope you do. I think you'll be the best influencer on insta if you do
That's not a title that I'm necessarily looking to gain lol
عنوان
title ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: عنوان
تعریف: نام فیلم یا برنامۀ تلویزیونی
عنوان، مترادف با TOPIC
اسم گذاری
منصب
حق استفاده یا حق مالکیت
لیاقت داشتن
لقب - سمت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس