ton

/ˈtən//tʌn/

معنی: تن
معانی دیگر: (عامیانه - معمولا جمع) خروارها، یک عالمه (مخفف آن: t و t و یا tn)، (واحد سنجش وزن برابر با 907/18 کیلوگرم در امریکا و کانادا که به آن short ton هم می گویند و برابر با 1016/07 کیلوگرم در انگلیس و استرالیا که به آن long ton هم می گویند و برابر با 1000 کیلوگرم در نظام متری که tonne هم می نویسند) تن، (واحد سنجش گنجایش کشتی برابر با 100 فوت مکعب یا 2/8317 متر مکعب که به آن register ton هم می گویند) تن، (واحد سنجش توانایی سردسازی دستگاه های حرارت مطبوع یا کولر برابر با دوازده هزار btu در ساعت) تن، واحد وزنی برابر با 0001 کیلوگرم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a unit of weight equal to two thousand pounds or 907.185 kilograms, used in the United States and Canada; short ton.

(2) تعریف: a unit of weight equal to 2,240 pounds or 1,016.047 kilograms, used in Great Britain; long ton.

(3) تعریف: see metric ton.

(4) تعریف: a unit of interior capacity of ships, equal to one hundred cubic feet or 2.832 cubic meters; register ton.

(5) تعریف: a unit of carrying capacity of ships, usu. equal to forty cubic feet or 1.133 cubic meters.

(6) تعریف: a unit used in measuring the displacement of ships, equal to thirty-five cubic feet or a long ton of sea water.

(7) تعریف: (informal; often pl.) a very large amount.
مشابه: stack

- tons of money
[ترجمه گوگل] تن پول
[ترجمه ترگمان] مقدار پول
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a long ton
تن بزرگ

2. come down on someone like a ton of bricks
(خودمانی) خشم خود را نشان دادن،(به خاطر عمل بدی که شده) کسی را سخت مواخذه کردن

3. gravel that pans out 40 ounces of gold to a ton
ریگی که هر تن آن 40 اونس طلا می دهد

4. The maximum load for this truck is ten ton.
[ترجمه گوگل]حداکثر بار برای این کامیون ده تن است
[ترجمه ترگمان]حداکثر بار برای این کامیون ده تن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The ship has a cargo of about 200 ton.
[ترجمه گوگل]این کشتی حدود 200 تن محموله دارد
[ترجمه ترگمان]این کشتی حامل محموله حدود ۲۰۰ تن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It will save a ton of money.
[ترجمه گوگل]این باعث صرفه جویی در پول خواهد شد
[ترجمه ترگمان]این کار باعث صرفه جویی یک تن پول خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They use half a ton of coal every week.
[ترجمه گوگل]هر هفته از نیم تن زغال سنگ استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها هر هفته نیمی از زغال سنگ را مصرف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The raw coal was quoted at $1per ton.
[ترجمه گوگل]قیمت زغال سنگ خام 1 دلار در هر تن بود
[ترجمه ترگمان]این زغال سنگ خام ۱ دلار به ازای هر تن گزارش شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We bought a ton of sand from the builders' merchant.
[ترجمه گوگل]یک تن شن و ماسه از تاجر سازندگان خریدیم
[ترجمه ترگمان]ما یه عالمه ماسه از the خریدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He came down on me like a ton of bricks.
[ترجمه گوگل]او مثل یک تن آجر روی من فرود آمد
[ترجمه ترگمان]او مثل یک تن آجر روی من آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They came down on him like a ton of bricks .
[ترجمه گوگل]مثل یک تن آجر بر او فرود آمدند
[ترجمه ترگمان]مانند یک تن آجر روی او فرود آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This box weighs a ton.
[ترجمه گوگل]این جعبه یک تن وزن دارد
[ترجمه ترگمان] این جعبه یه تن وزن داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The maximum load for this lorry is one ton.
[ترجمه گوگل]حداکثر بار برای این کامیون یک تن است
[ترجمه ترگمان]حداکثر بار برای این کامیون یک تن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. These cases weigh a ton .
[ترجمه گوگل]این موارد یک تن وزن دارند
[ترجمه ترگمان]این موارد یک تن وزن دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. That bag of yours weighs a ton.
[ترجمه گوگل]وزن آن کیسه شما یک تن است
[ترجمه ترگمان] اون کیسه تو یه تن وزن داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تن (اسم)
person, flesh, body, corpus, ton

تخصصی

[مهندسی گاز] تن )واحدوزن )
[ریاضیات] تن، 1000 کیلوگرم

انگلیسی به انگلیسی

• unit of measurement, one thousand kilograms

پیشنهاد کاربران

گاهی معنی ماهی تن یا همان ton fish دارد
یک تن؛چیزی حدود ۱۰۰۰کیلوگرم
خیلی زیاد
خروار
یک عالمه
a lot
a ton of people means a lot of people
ton = a unit for measuring weight in britain

بپرس