top brass

/ˈtɑːpˈbræs//tɒpbrɑːs/

(به ویژه ارتش) بلند پایگان، امرا، کهبدان، پایوران

جمله های نمونه

1. The top brass are coming in from Washington to see how we do things here.
[ترجمه گوگل]مدیران ارشد از واشنگتن می آیند تا ببینند ما در اینجا چگونه کار می کنیم
[ترجمه ترگمان]برنج ارشد از واشنگتن می آید تا ببیند ما در اینجا چگونه کار می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Plenty of top brass attended the ceremony.
[ترجمه گوگل]تعداد زیادی از برنج های برتر در این مراسم حضور داشتند
[ترجمه ترگمان]یه عالمه افسر ارشد در مراسم شرکت کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We'd better get the place tidied up; the top brass are coming tomorrow.
[ترجمه گوگل]بهتر است مکان را مرتب کنیم برنج برتر فردا می آیند
[ترجمه ترگمان]بهتر است همه جا را مرتب کنیم، برنجی بالا فردا میان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. All the top brass was / were at the ceremony.
[ترجمه گوگل]همه برنج های برتر در مراسم بودند / بودند
[ترجمه ترگمان]همه برنجی بود که در مراسم عقد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Have you told the top brass yet?
[ترجمه گوگل]آیا هنوز به برنج برتر گفته اید؟
[ترجمه ترگمان]هنوز برنجی رو به من نگفتی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The only way you kept the top brass in line, reminded them who was the boss.
[ترجمه گوگل]تنها راهی که برنج برتر را در صف نگه داشتید، به آنها یادآوری کرد که رئیس کیست
[ترجمه ترگمان]تنها راهی که شما the را در خط نگه دارید، آن ها را به یاد آن ها می اندازد که رئیس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But the top brass is stealing it.
[ترجمه گوگل]اما برنج برتر آن را می دزدد
[ترجمه ترگمان]اما افسر ارشد آن را میدزده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He saw the top brass one after the other and noted down his reactions and observations.
[ترجمه گوگل]او برنج بالا را یکی پس از دیگری دید و واکنش ها و مشاهدات خود را یادداشت کرد
[ترجمه ترگمان]او یکی از اعضای ارشد برنجی را بعد از دیگری دید و به واکنش ها و مشاهدات خود اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I thought it was military to allow the top brass at home a more direct control.
[ترجمه گوگل]من فکر می کردم این امری نظامی است که به برنج برتر در خانه اجازه کنترل مستقیم تری را بدهم
[ترجمه ترگمان]من فکر می کردم که اجازه دادن به برنج بالای در خانه یک کنترل مستقیم بیشتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To defuse future rebellions, reshuffling the top brass may be necessary.
[ترجمه گوگل]برای خنثی کردن شورش های آینده، جابجایی برنج بالا ممکن است ضروری باشد
[ترجمه ترگمان]برای خنثی کردن شورش های آتی، جابه جا کردن حلقه فلزی بالا ممکن است ضروری باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Some of the Nazi top brass wanted rid of Lafont - the austere old Prussians who believed the Reich's honour was being besmirched by consorting with shabby crooks.
[ترجمه گوگل]برخی از اعضای برجسته نازی خواهان خلاصی از شر لافونت بودند - پروسهای پیر ریاضتی که معتقد بودند شرافت رایش با همدستی با کلاهبرداران فرسوده به باد می رود
[ترجمه ترگمان]بعضی از مس کون نازی می خواستند از شر Lafont - the قدیمی که به افتخار آن اعتقاد داشتند، از معاشرت با آدم های متقلب کثیف، لکه دار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The top brass of the company approved the request.
[ترجمه گوگل]برنج برتر شرکت این درخواست را تایید کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس ارشد شرکت این درخواست را تایید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The top brass could stuff all their radars, detectors, and what have you.
[ترجمه گوگل]برنج برتر می تواند تمام رادارها، آشکارسازها و آنچه شما دارید را پر کند
[ترجمه ترگمان]رئیس ارشد می توانست از رادار، detectors و چیزهایی که شما دارید استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Apparently, all the company's top brass, from Lord Stokes downwards, agreed.
[ترجمه گوگل]ظاهراً تمام مدیران ارشد شرکت، از لرد استوکس به پایین، موافق بودند
[ترجمه ترگمان]ظاهرا تمام برنجی شرکت از طرف لرد Stokes به طرف پایین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The bank's top brass are not likely to agree to this investment.
[ترجمه گوگل]مدیران ارشد بانک احتمالا با این سرمایه گذاری موافقت نمی کنند
[ترجمه ترگمان]برنج برتر این بانک به احتمال زیاد با این سرمایه گذاری موافق نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• senior officer

پیشنهاد کاربران

( عامیانه )
1. فرمانده، فرمانده کل، رئیس، روسا ( افسر ارشد ) .
2. مهم ترین و بلندپایه ترین مقامات ( در صنعت ) .
مثال:
The top brass turned thumbs down on the proposal
رئسا، رهبران عالی رتبه

بپرس