topple

/ˈtɑːpl̩//ˈtɒpl̩/

معنی: برگشتن، واژگون کردن، از سر افتادن
معانی دیگر: فرو افتادن، واژگون شدن، نگونسار شدن، فرو افکندن، از سر انداختن، نگونسار کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: topples, toppling, toppled
(1) تعریف: to waver or totter and fall down; tumble.
مترادف: tumble
مشابه: collapse, fall, keel over, plunge, tip, trip

- The older buildings toppled during the earthquake.
[ترجمه شان] ساختمان های قدیمی تر ، هنگام زمین لرزه فرو ریختند.
|
[ترجمه گوگل] ساختمان های قدیمی در اثر زلزله فرو ریختند
[ترجمه ترگمان] ساختمان های قدیمی در طول زمین لرزه سرنگون شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to lean over or out as though about to fall.
مترادف: pitch, teeter, totter, wobble
مشابه: lean, lurch, rock, roll, stagger, sway, waver

- The tightrope walker toppled for a moment before regaining his equilibrium.
[ترجمه گوگل] طناب‌باز قبل از اینکه دوباره تعادل خود را به دست آورد، لحظه‌ای سرنگون شد
[ترجمه ترگمان] walker پیش از آنکه تعادل خود را به دست آورد، لحظه ای تعادلش را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause to fall down or fall over.
مترادف: bowl over, collapse, overturn, tip over, tumble, upset
متضاد: right
مشابه: deck, down, drop, fell, floor, overthrow, tip, upend

- The explosion toppled the bridge.
[ترجمه شان] انفجار، موجب فرو ریختن پل شد.
|
[ترجمه گوگل] انفجار باعث سقوط پل شد
[ترجمه ترگمان] این انفجار باعث سرنگونی پل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause to fall from power; overthrow.
مترادف: overthrow
مشابه: depose, dethrone, oust, overturn, subvert, tumble, upset

- The revolutionaries easily toppled the weak government.
[ترجمه گوگل] انقلابیون به راحتی دولت ضعیف را سرنگون کردند
[ترجمه ترگمان] انقلابیون به راحتی دولت ضعیف را سرنگون کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. one blow of wind will topple the tree
یک وزش باد درخت را خواهد انداخت.

2. A stack of plates swayed, and began to topple over.
[ترجمه گوگل]دسته ای از بشقاب ها تکان خوردند و شروع به واژگون شدن کردند
[ترجمه ترگمان]توده ای از بشقاب ها به نوسان در آمد و شروع به افتادن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This scandal could topple the government.
[ترجمه گوگل]این رسوایی می تواند دولت را سرنگون کند
[ترجمه ترگمان]این رسوایی می تواند دولت را سرنگون کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The action seemed a clumsy attempt to topple the Janata Dal government.
[ترجمه گوگل]این اقدام تلاشی ناشیانه برای سرنگونی دولت جاناتا دال به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]اقدام به نظر یک تلاش ناشیانه برای سرنگون کردن دولت دال Janata بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Systems topple, statues walk, long-serving political incumbents take a hike in a huge global shake-up.
[ترجمه گوگل]سیستم‌ها سرنگون می‌شوند، مجسمه‌ها راه می‌روند، متصدیان سیاسی که مدت‌ها خدمت کرده‌اند، در یک تحول عظیم جهانی قدم برمی‌دارند
[ترجمه ترگمان]سیستم های واژگون کردن، مجسمه راه می روند، متصدیان امور سیاسی که مدت طولانی خدمت می کنند، در یک تحول عظیم جهانی پیاده روی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He said more concessions to republicans would topple the peace agreement.
[ترجمه گوگل]او گفت که امتیازات بیشتر به جمهوری خواهان توافق صلح را سرنگون می کند
[ترجمه ترگمان]او گفت که اعطای امتیاز بیشتر به جمهوری خواهان، توافقنامه صلح را سرنگون خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Political corruption threatens to topple the regime.
[ترجمه شان] فساد سیاسی، این رژیم را تهدید به سرنگونی می کند.
|
[ترجمه گوگل]فساد سیاسی رژیم را تهدید می کند
[ترجمه ترگمان]فساد سیاسی تهدیدی برای سرنگونی رژیم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They may indeed topple it, but not in the way he anticipated.
[ترجمه گوگل]آنها واقعاً ممکن است آن را سرنگون کنند، اما نه آن طور که او پیش بینی می کرد
[ترجمه ترگمان]ممکن است آن ها واقعا آن را سرنگون کنند، اما نه به شیوه ای که او پیش بینی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Kendall tried to topple Harrison with a cheap imitation of the original Watch.
[ترجمه گوگل]کندال سعی کرد هریسون را با تقلیدی ارزان از ساعت اصلی سرنگون کند
[ترجمه ترگمان]کندال سعی کرد Harrison را با تقلید ارزانی از سازمان نظارت اصلی سرنگون کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. That plant's going to topple over if you don't put it in a bigger pot.
[ترجمه گوگل]اگر آن را در گلدان بزرگ تری نگذارید، آن گیاه از بین می رود
[ترجمه ترگمان]اگه توی یه قوری بزرگ put این گیاه داره از بین می ره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was time to topple an elite team.
[ترجمه گوگل]زمان سرنگونی یک تیم نخبه فرا رسیده بود
[ترجمه ترگمان]وقت آن رسیده بود که یک تیم نخبگان را سرنگون کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. At one point he pretended to topple from the rope, a piece of showmanship that brought a chorus of screams.
[ترجمه گوگل]در یک نقطه او وانمود کرد که از طناب سرنگون می شود، یک قطعه نمایشی که صدای بلندی از جیغ را به همراه داشت
[ترجمه ترگمان]در یک لحظه وانمود کرد که از طناب سرنگون می شود، بخشی از توانایی های اجرایی که یک آواز دسته جمعی همراه می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Replacing that foundation, we fear, will topple the edifice.
[ترجمه گوگل]ما می ترسیم که جایگزین کردن آن پایه، ساختمان را خراب کند
[ترجمه ترگمان]با جایگزینی آن پایه، ما می ترسیم، ساختمان را سرنگون کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And the stilted, dying Tybalt threatens to topple into the crowd.
[ترجمه گوگل]و تیبالت در حال مرگ تهدید می کند که در میان جمعیت سقوط خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]و the که در حال مرگ است تهدید می کند که در میان جمعیت سرنگون شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برگشتن (فعل)
sheer, hark back, change, bend, regurgitate, return, reverse, backslide, rebound, come back, remount, blench, put about, revert, resile, topple, recrudesce

واژگون کردن (فعل)
upset, reverse, overturn, topple

از سر افتادن (فعل)
topple

تخصصی

[زمین شناسی] واژگونی - واژگونی هنگامی اتفاق می افتد که یک گسیختگی کششی در مواد یا یک گوه یخی یا گیاهی یا سایر عوامل ناپایداری سبب چرخش حول یک نقطه شوند.

انگلیسی به انگلیسی

• drop, collapse
if something topples or if you topple it, it becomes unsteady and falls over.
to topple a government or leader means to cause them to lose power.
if something topples over, it becomes unsteady and falls down.

پیشنهاد کاربران

Verb - transitive :
سرنگون کردن به زور یک حکومت یا یک رهبر
برانداز کردن
حکومت یا رهبری را از اریکه قدرت به زیر کشیدن
به عنوان نمونه :
This scandal could topple the government
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/topple
شکستن رکوردهای قبلی مربوطه
انداختن یا افتادن چیزی بر زمین.
واژگون شدن ؛ سرنگون کردن
# The car had toppled over the cliff
# The explosion toppled the bridge
# The statue of the dictator was toppled over by the crowds
# The revolutionaries easily toppled the weak government
Over throw
سرنگون شدن
Topple to the ground
نقش زمین شدن

بپرس